• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3879 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۲۳ مرداد

گفت‌وگو با مسعود دلخواه به بهانه اجراي نمايش «مفيستو»

زمان بررسي آگاهانه وقايع گذشته است

بابك احمدي

 

 

كلائوس هاينريش توماس مان در 18 نوامبر 1906 در مونيخ ديده به جهان گشود و در 21 مه 1949 در شهر كن فرانسه چشم از جهان فروبست. او رمان «مفيستو» را در سال ۱۹۳۶ و درست پيش از جنگ جهاني دوم و در آمستردام منتشر كرد. رماني با الهام از داستان دكتر فاوستوس و مفيستوفلس شيطان در افسانه‌هاي آلماني و در اعتراض به سياست‌هاي حزب نازي نوشته شده است. كلاوس مان در اين كتاب ماجراي بازيگر تئاتري را روايت مي‌كند كه براي پيشرفت شغلي‌اش با شيطان يا همان دولت نازي‌ها پيمان مي‌بندد. مسعود دلخواه بعد از اقتباس و اجراي نمايش «بيگانه» و تفوق در تجربه‌اي كه داشت اين‌بار اقتباس ديگري به صحنه آورد اما اقتباس آريان منوشكين - از رمان كلائوس مان - كه رويكردهاي به‌شدت انتقادي‌اش در جهان هنرهاي نمايشي بر كسي پوشيده نيست. دلخواه اما به گفته خودش در اين اجرا تلاش كرد رويكردهاي راديكال منوشكين را تعديل كند و البته از سويي راهي به مسائل قابل انتقاد جامعه خودش بگشايد. گرچه اجرا در مقاطعي با تضادهايي مواجه بود كه در مواردي مانند طراحي صحنه، طراحي حركت‌ جمعي بازيگران و تنظيم هارموني موسيقي با اين مجموعه نشان مي‌داد. اما به طور كل تجربه اخير دلخواه در مركز تئاتر مولوي با استقبال قابل تاملي از سوي تماشاگران روبه‌رو شد كه از اين منظر او را در ميان كارگردانان هم‌نسل خودش متمايز مي‌كند. همچنين جا دارد به ايفاي نقش ديدني مسعود دلخواه در نمايش «روال عادي» به كارگرداني محمدرضا خاكي نيز اشاره كنيم كه در آن نمايش نيز توجه علاقه‌مندان تئاتري را جلب كرد. مدرس و كارگردان تئاتر ما از اين منظر تابستان موفقي را پشت سر گذاشته و در اين وانفساي گرايش روز افزون اهالي تئاتر به افزايش فروش گيشه، آثاري به صحنه آورده كه فارغ از هر چيز در يك نكته قابل ستايش به نظر مي‌رسند. يعني به مناسبات گيشه باج نمي‌دهند. همچنان تمرين طولاني مدت را در دستور كار دارد، هنرجويان جوان را در كنار بازيگران با تجربه تربيت مي‌كند و از نظر محتوا براي شعور مخاطب احترام مي‌گذارد. شيوه‌اي قابل احترام در اين زمانه. گفت‌وگو با كارگردان نمايش «مفيستو» را در ادامه مي‌خوانيد.

 

در دو تجربه اخيرتان به سراغ اقتباس رفته‌ايد. در «بيگانه» خودتان رمان را به نمايشنامه تبديل كرديد و حالا هم به سراغ خوانش آريان منوشكين از رمان كلائوس مان رفته‌ايد. اين رويكرد دليل خاصي دارد يا نه يك رويه هميشگي است؟

اهميت يك اثر ادبي كه در سطح جهان مطرح است چه نمايشنامه باشد يا رمان برايم تفاوت چنداني ندارد. مثلا الان چند سال است كه به «محاكمه» اثر كافكا فكر مي‌كنم. «بيگانه» هم يكي از معتبرترين آثار ادبي قرن بيستم است كه چندبار هم تلاش شد در اسپانيا و امريكا به صحنه بيايد اما چندان موفق نبود. خوشبختانه نمايش ما در ايران موفق شد و مورد توجه قرار گرفت و احتمالا به زودي منتشر هم خواهد شد. «مفيستو» داستان متفاوتي دارد چون من اقتباس نكردم و قبلا توسط كلائوس مان اقتباس شده بود. اين متن انقدر جنبه‌هاي مختلف هنري، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و تاريخي كنار يكديگر دارد كه دست كارگردان را براي خلاقيت باز مي‌گذارد. من هم تغييراتي در متن ايجاد كردم اما به طور كل دليل خاصي نداشت چون هميشه به شاهكارهاي ادبي جهان توجه داشته‌ام. به عنوان نمونه هميشه به اين فكر مي‌كنم كه «جنايت و مكافات» داستايفسكي يا «برادران كارامازوف» را براي تئاتر آماده كنم.

نمايشنامه‌نويس، تئاتر و يك گروه نمايشي را بستر طرح مساله خود قرار مي‌دهد. اين جنبه نمايشنامه چقدر براي شما جذاب بود؟

اين ويژگي برايم جذابيت زيادي داشت چون ما تئاتري هستيم و بخش زيادي از زندگي‌مان در تماشا، تدريس، تمرين يا كارگرداني نمايش مي‌گذرد. بنابراين يكي از مهم‌ترين جذابيت‌هاي كار همين بود كه اينها يك گروه تئاتري هستند و با سليقه‌ها و زمينه‌هاي مختلف كنار يكديگر قرار گرفته‌اند اما بعد اتفاقي رخ مي‌دهد كه تعادل موجود به‌هم مي‌ريزد و رفته رفته شاهد شكل‌گيري يك تراژدي هستيم. اين جنبه از كار خيلي براي تئاتري‌ها اهميت دارد به ويژه بازيگراني كه بايد در آن واحد چند نقش را ايفا كنند.

كلائوس مان و آريان منوشكين به ترتيب شاهد رخدادهاي دهه‌ 30 و 40 اروپا بودند، يعني پاي نويسنده در خاك و سرزمين خودش قرار داشت. شما هم تغييراتي داده‌ايد كه براي تماشاگر ايراني قابل درك باشد.

دقيقا ما هم بعضا لحظات تاريخي تقريبا مشابهي را از سر گذرانده‌ايم ولي خوشبختانه الان در موقعيتي قرار گرفته‌ايم كه مي‌توانيم آگاهانه به وضعيت گذشته نگاه كنيم. فارغ از اينكه دقيقا همان مسائل را تجربه كرده‌ باشيم يا احتمال رخ دادن‌شان در آينده وجود داشته باشد. اين يك هشدار است و تماشاگر به خوبي اين هشدار را دريافت مي‌كند. من بارها تكرار كرده‌ام كه نمايش «مفيستو» در شرايط نامتعادل امكان اجرا پيدا نمي‌كرد، بنابراين تصوري كه معتقد است ما مي‌خواهيم امروز و شرايط فعلي جامعه خودمان را به آنچه در دهه 30 اروپا وجود داشته پيوند بزنيم در اشتباه است.

شخصيت «اتو» كه محمدرضا علي‌اكبري ايفاگر آن است در مقاطعي عنوان مي‌كند تئاتر خود زيستن است. حتي در سخت‌ترين شرايط سيطره نازي‌ها مي‌گويد «ما بايد تئاتر كار كنيم». آيا هنوز چنين ايده‌هايي وجود دارد؟ مثلا شما چطور فكر مي‌كنيد؟ آيا تئاتر همه‌چيز و عين زيستن است؟

عقايد من در نوع نمايش‌هايي كه كار مي‌كنم مشخص است. معتقدم در اين نمايش ديدگاه‌هاي گوناگون مطرح مي‌شود. مثلا براي «اتو» يا «الكس» تئاتر يك وسيله براي طرح عقيده است كه مي‌خواهد به واسطه آن ايد‌ئولوژي‌اش را بيان كند. براي «هندريك هوفگن» تئاتر زندگي است و تمام راه ترقي و پيشرفت به حساب مي‌آيد يا همين‌طور براي «نيكولتا». ولي براي باقي شخصيت‌ها تفاوت مي‌كند و اين اتفاقا يكي از زيبايي‌هاي متن است كه چند صدايي به وجود مي‌آورد. من هم تلاش كردم همين چندصدايي نمود بيشتري پيدا كند.

اما متن آريان منوشكين مشخصا قضاوت اخلاقي دارد و اين طور نيست كه اين چند صدايي بدون قضاوت از سوي نويسنده باقي بماند.

ولي ما در عين حال وضعيت بازتري را ايجاد كرده‌ايم كه مخاطب خودش قضاوت كند. اين خوانش من به عنوان كارگردان اين نمايش است. حتي «هندريك» هم كه با نازي‌ها همكاري مي‌كند در مقطعي مي‌گويد «من مجبورم و جز اين چاره‌اي ندارم» در مقابل ژوليت مي‌گويد «آنهايي كه براي‌شان كار مي‌كني؟» و او پاسخ مي‌دهد «آنهايي كه مجبورم براي‌شان كار كنم. » در كار چند صدايي به وجود مي‌آيد كه ما سعي كرديم روي اين جنبه تاكيد كنيم. هر يك از كاراكترها توجيه خودشان را دارند و حقيقتا ممكن است در هر يك از ما يك «هنريك هوفگن» نهفته وجود داشته باشد كه در شرايط خاص خودش را نشان دهد. به هرحال در ذهن مردم كسي كه بر اعتقاداتش ثابت قدم مي‌ماند و دوستان خودش را لو نمي‌دهد با ارزش تلقي مي‌شود. اصلا مهم نيست ايدئولوژي‌اش چيست بلكه هركس روي ايدئولوژي خودش پافشاري دارد و برايش جان مي‌دهد قهرمان جلوه مي‌كند.

از طرفي شاهد چالش جدي بين سرمايه‌داري و مبارزان چپ هستيم اما جالب اينجاست كه برخلاف روح كلي جاري در متن آريان منوشكين، اتفاقا شخصيتي هشدار مي‌دهد كه به طبقه بورژوا تعلق دارد. نمايش شما كجاي اين قرائت‌ها قرار مي‌گيرد؟ا

نبايد انتظار داشته باشيد كارگردان به مردم بگويد چه چيز درست و چه چيز غلط است.

دست كم موضع نويسنده نمايشنامه كه كاملا روشن است؟

ولي من سعي كردم مواضع را تعديل كنم. آريان منوشكين يك هنرمند چپ راديكال است و اين بر هيچكس پوشيده نيست اما من نيستم. بنابراين اعتقادهايم مستقيم و غير مستقيم؛ آگاهانه يا ناآگاهانه به كار تزريق مي‌شود. بنابراين اينجا هم سعي كردم راديكاليزم موجود در متن را متعادل كنم. به همين دليل هم شاهد هستيد كه روي هيچ موضع‌گيري خاصي تاكيد نكرده‌ام.

اين تصميم كه براي رهايي از تيغ مميزي نبود؟

اصولا متن من با مميزي مواجه نشد. خودم حدود 45 دقيقه از كار را كوتاه كردم و سي دقيقه به اجراهاي آوازي گروه اضافه كرده‌ام. هيچ چيز هم از بيرون به گروه و متن تحميل نشده است.

بخش‌هاي كوتاه شده اتفاقا نقاطي هستند كه كاراكتر خيلي مستقيم درباره نازيسم و خاستگاهش صحبت مي‌كند.

اين بخش‌ها را به دليل نگراني از مميزي بيرون نياوردم بلكه به اين ‌دليل كنار گذاشتم كه احساس مي‌كردم زياد است. شما اگر به سابقه من نگاه كنيد خواهيد ديد در بيشتر نمايشنامه‌هايي كه كار كردم دست برده‌ام و كارها كوتاه‌تر شده‌اند گاهي ساختار را به هم زده‌ام و گاهي هم مثل نمايش «ژوليو سزار» ساختارشكني كرده‌ام. همين اتفاق در نمايش «خانمچه و مهتابي» اكبر رادي رخ داد؛ حالا هركسي مي‌تواند دلايل خودش را داشته باشد و اينها الزاما به دليل تلاش براي فرار از مميزي نيست. بله، يك سرود انقلابي سراسر شعار وجود داشت كه آن را حذف كردم چون معتقدم تئاتر جاي شعار دادن نيست. اگر هم در اين تئاتر مي‌بينيد كار در مقاطعي شعاري مي‌شود آنجا ديگر تئاتر من نيست بلكه تئاتر انقلابي چپي است كه بعضا خنده‌دار هم مي‌شود. من تاكيد دارم كه كاربرد فرهنگي تئاتر بيش از كاركرد سياسي‌اش است. تئاتر ديگر كاركرد سياسي آگاهي بخشي در جامعه ندارد چون با وجود نسل جديد تلفن‌هاي همراه، شما ظرف سي ثانيه و با فشار دادن يك دكمه از مهم‌ترين وقايع ايران و جهان مطلع مي‌شويد. اما فرهنگ و ارتقاي فرهنگ جامعه چرا، تئاتر در اين زمينه كاربرد دارد. در نتيجه تلاشم اين است به مسائلي اشاره كنم كه جامعه با آن ارتباط برقرار مي‌كند. مثلا در متن شش، هفت صفحه راجع به تلفن صحبت مي‌شد و لزومي نداشت به همين ميزان در نمايش باشد.

حالا اين پرسش به وجود مي‌آيد كه آيا جريان تئاتري امروز ما به ارتقاي فرهنگ توجه دارد يا خير؟

هم بله و هم خير در واقع بخش عمده تئاتر ما توجه چنداني به ارتقاي فرهنگ ندارد و اتفاقا بيشتر به ارتقاي تجارت مي‌انديشد؛ افزايش ارقام گيشه به هر قيمت. اما در كنارش هميشه جريان‌هاي اصيل تئاتري هم وجود دارند كه به گزينه‌هايي جز تجارت اهميت مي‌دهند. معتقدم انسان راستين كسي است كه ادعا و عملش با هم بخواند. به اين معني كه اگر من ادعاي ارتقاي فرهنگ دارم بايد در نوع تئاتري كه كار مي‌كنم مشهود باشد. البته هيچ ايرادي نيست كه عده‌اي به نوع ديگري از تئاتر علاقه‌مند باشند يا بخواهد سليقه ديگري را مطرح كنند اما ادعاي‌شان هم بايد در همان حدي باشد كه در عمل مي‌بينيم. مسلما يكي از معضلات تئاتر امروز ايران انحراف از مسير ارتقاي فرهنگي است. امروز تئاترهاي زيادي را شاهد هستيم كه توسط هنرمندان بسيار شناخته شده يا كارگردانان جوان‌ روي صحنه است اما با ديدن‌شان متاسفانه احساس مي‌كنيم تئاتر به بيراهه مي‌رود. در مقابل جريان‌هايي وجود دارند كه بايد حمايت شوند چون ضمن نوآوري و كارهاي تجربي‌ همواره هدفي وراي سرگرمي‌سازي صرف را دنبال مي‌كنند.

نگاه سرمايه‌محور تئاتر امروز براي شما مشكلي به وجود نياورده است؟ نسبت به گذشته با دغدغه كمتر كار مي‌كنيد يا همچنان نگراني‌ها از جنس گذشته هستند؟

از اين منظر متاسفانه در سال‌ها نگراني‌ها رو به افزايش رفته و نگاه سرمايه محور به تئاتر موجب شده بسياري از هنرمندان فهيم و خلاق كه پول آنچناني در دست ندارند گوشه‌گير شوند يا با حداقل‌ها بسازند. متاسفانه يك حالت بي‌نظمي بر وضعيت كلي تئاتر حاكم شده به اين معني كه نمي‌دانيم هويت تماشاگران چيست و كدام سالن‌ها چه نوع تئاترهايي كار مي‌كنند. مثل ‌آش شله قلمكار شده و شما در هر سالني همه جور تئاتري را شاهد هستيد. حتي در مورد سالن اصلي مجموعه تئاترشهر و تالار وحدت كه بايد نماينده تئاتر حرفه‌اي ايران باشند نيز نمي‌توانيد با اطمينان بگوييد چه تئاترهايي در اين سالن‌ها روي صحنه است و چه نوع تماشاگري بايد جذب شوند. از اين منظر هويت تماشاخانه سنگلج و تماشاگرانش كاملا مشخص است. در اين سالن نمايش‌هاي ايراني به صحنه مي‌روند و تماشاگران خاص خودش را دارد. تئاتر گلريز هم به همين صورت هويت اجرايي و تماشاگرش معلوم است و در حد همان كاري كه انجام مي‌دهد ادعا دارد ولي ما به يك‌باره مي‌بينيم در سالن اصلي تئاترشهر يا تالار وحدت تئاترهايي با ماهيت گلريز به صحنه مي‌رود ولي ادعاي ارتقاي فرهنگ دارد. همه اين اتفاق‌ها از آنجا رخ مي‌دهند كه به سوي سرمايه‌محوري حركت مي‌كنيم و اين مساله براي هنرمنداني كه به دنبال جريان اصيل و ناب تئاتر هستند نگراني ايجاد مي‌كند. البته وجود سرمايه و اقتصاد بخشي از تئاتر است ولي وقتي اقتصاد نسبت به ارتقاي فرهنگ در اولويت قرار مي‌گيرد ديگر با تئاتر كاملا تجاري مواجه هستيم.

با دو نمايش بيگانه و مفيستو بيش از گذشته احيا شده‌ايد و نمايش‌هاي‌تان با استقبال تماشاگران مواجه شده است. آيا به همين روند تمرين طولاني مدت با هنرجويان جوان ادامه مي‌دهيد؟ پروژه بعدي چيست؟

چه در ايران و چه در امريكا همواره با تركيبي از هنرمندان حرفه‌اي، نيمه حرفه‌‌اي، آماتور و جوان كار كرده‌ام. تركيبي كه در نمايش‌هاي «بيگانه» و «مفيستو» هم وجود داشت و من اين جرياني كه شروع شده و جوانان مثل يك چشمه جوشان سرشار از انرژي‌ به آن پيوسته‌اند را به سادگي رها نخواهم كرد. از طرف مديران، هنرمندان و جوانان هم از من خواسته شده كه ادامه بدهم؛ بنابراين پيش خواهيم رفت تا به يك نقطه قابل قبول و رضايت‌بخش براي تئاتر ايران دست پيدا كنيم. در گروه ما از بيشتر استان‌هاي ايران بازيگر، نوازنده و عوامل صحنه حضور دارند؛ به نوعي با يك ملت كوچك از اقوام و زمينه‌هاي كاري متفاوت مواجه هستيم. گرچه به اين معني هم نيست كه با افراد حرفه‌اي كار نخواهم كرد اما اميدوارم حمايتي صورت بگيرد تا استعدادهاي بيشتري را به تئاتر و سينماي ايران معرفي كنيم اتفاقي كه معتقدم در اجراي مفيستو رخ داد و تعدادي از بچه‌ها حتي به مرحله بستن قرارداد رسيدند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون