• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3901 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۹ شهريور

آلودن زمينِ مادر

اميرحسين كاميار

تا چشم كار مي‌كرد ماشين بود كه پشت عوارضي بزرگراه پرديس در انتظار بودند تا گويي از مرزي نامريي عبوركرده، سفري را به سرزمين‌هاي سبز شمالي شروع كنند. صفي پر پيچ‌و‌تاب از خودروها شبيه اژدهايي دمان كه قادر بود همه‌چيز را در چنبره آهنينش ويران كند. همين منظره را با اندك تفاوتي مي‌شد در تمام خروجي‌هاي شهرهاي بزرگ يافت. با مشاهده اين صفوف طولاني اما نمي‌شد كه از خود نپرسي آنان با طبيعتي كه ميزبان‌شان است چگونه رفتار مي‌كنند، مهربان و مراقب يا آلوده‌ساز و ويران‌گر؟ تجربه البته نشان‌ داده كه حاصل چنين سفرهايي چيزي جز شاخه‌هاي شكسته درختان، فرش شوم زباله‌هاي پراكنده و در نهايت طبيعتي ويران نيست.
در نمادشناسي، زمين مادرانه و زنانه است. گايا در اساطير يوناني، ترا در افسانه‌هاي رومي و امشاسپندي به نام اسپندارمذ در فرهنگ كهن ايراني، ايزدبانوان حامي زمين بوده‌اند، نمادهايي مادرانه و قدرتمند كه ريشه در انرژي زنانه نهفته در عمق ناخودآگاه آدمي داشته‌اند و ويژگي‌هايي چون بردباري، صميميت، زايش و تعلق را نمايندگي مي‌كردند. درهم‌تنيدگي زمين و مادر را در اصطلاحاتي چون سرزمين مادري آشكارا مي‌توان ديد، از اين منظر احترام گذاشتن به زمين و به پيروي از آن طبيعت، نشانه‌اي از گراميداشت مادر در نهانخانه ناخودآگاه آدمي است. هر چه فرهنگ‌ها از احترام به آن ارزش‌هاي پيش‌گفته زنانه بيشتر فاصله گرفته‌اند، روند آلوده‌ساختن و ويران‌كردن طبيعت شتاب فزون‌تري گرفته است.
عبور بشر از عصر كشاورزي و آغاز انقلاب صنعتي، از اهميت زمين به مثابه تغذيه‌كننده و پرورش‌دهنده كاست. براي نخستين‌بار در تجربه بشري به نظر مي‌رسيد كه پيشرفت‌هاي علمي و فني، امكان چيره شدن بر طبيعت را براي انسان مهيا كرده و بشر ديگر نه مقهور طبيعت يا در پيوستگي با او كه سرور و سالار زيست‌بوم خويش است. اين توهم سلطه بر طبيعت باعث شد انسان مدرن با هر ابزاري به خراشيدن چهره زمين مشغول شود. از ساختن سدها تا حفر چاه‌هاي عميق، از قطع درختان تا آلوده كردن درياها، ما درگير مسابقه‌اي براي زيرپا گذاشتن حرمت زمينِ مادر شديم و تاوانش را با گرمايش زمين، توفان‌ها و سيلاب‌هاي مهيب، پرداختيم.
به موازات اين مسابقه ويران ساختن طبيعت، ارزش‌هاي سنتي زنانه نيز بيشتر به ناخودآگاهي تبعيد شدند. تن آدمي حقير و درجه دو فرض و ابراز احساسات نمادي از ضعف پنداشته شد. حتي آخرين سنگر زنانگي در زندگي آدمي يعني كهن‌نقشِ فرزندآوري و زايش نيز در ميان مردمان روزبه‌روز اهميت خويش را بيشتر از دست داد كه نشانه آشكارش را در رشد جمعيت منفي بسياري از كشورها و عدم تمايل افراد به صاحب فرزند شدن مي‌بينيد. از اين منظر شايد واضح باشد كه چرا همان رياست‌جمهوري در امريكا كه به هنگام مبارزه انتخاباتي‌اش بارها گفتارو رفتاري در تحقير زنان داشته است باني خروج ايالات‌متحده از پيمان زيست‌محيطي مبارزه با گرمايش زمين مي‌شود.
ايران نيز از اين موج طبيعت‌ستيزي و زنانگي‌گريزي، بركنار نبوده است. ما با وجود تمام ارزش‌هاي فرهنگي مستتر در سنت و دين خويش، سنگر به سنگر برابر امواج مدرنيته عقب رفته‌ايم و پسِ پشت خويش طبيعتي ويران و زميني آلوده بر جاي گذاشته‌ايم. درآمدهاي نفتي اين باور را در ذهن برخي زمام‌داران و مسوولان ما پديد آورد كه مي‌شود به يمن پول نفت به سرعت به تمدن بزرگ رسيد يا الگوي مديريتي جهان شد. زير سايه سنگين چنين باوري، ما مسيرِ ويرانگري را كه غرب ظرف چند قرن پيمود، به سرعت و در كمتر از يك سده طي كرديم و به همان ميزان تباهي پديد آورديم.
اما به غير از اين در مواجهه با طبيعت و زمين، انسان ايراني با بحران عدم تعلق نيز روبه‌روست. ماشاءلله آجوداني در كتاب مشروطه ايراني به اين نكته اشاره مي‌كند كه مفهومي به نام ملت در ادبيات سياسي ايران تا پيش از مشروطه به معناي امروزي‌اش به كار نمي‌رفته و در ذهن ما مفهوم ملتِ واحد كاركرد نداشته است. پيش از مشروطه تعلق و پيوستگي به خانواده، خاندان، قبيله، عشيره و منطقه احساس مي‌شد و مفهومِ مدرنِ تعلق به يك ملت، تجربه‌اي تازه در سپهر ذهني ما است. به همين دليل شايد پيوستگي و تعلق به سراسر اين سرزمين، براي روان انسان معاصر ايراني، مفهومي جديد بوده كه هنوز و هم‌چنان در روح او ريشه ندوانيده است از همين‌رو برايش دشوار است كه هر آنچه به صورت شخصي به او يا خانواده‌اش تعلق ندارد را از آن خويش ببيند و چنان حس مالكيتي برابرش داشته باشد كه نه تنها ويران و آلوده‌اش نسازد كه برابر انجام اين كار توسط ديگران بايستد و مقاومت كند.
زماني شهرداري تهران براي تقويت اين حس جمعي تعلق، از شعار شهر ما، خانه ما استفاده مي‌كرد تا بذر اين مفهوم را در ناخودآگاه شهروندان بكارد و استوار سازد. به نظر مي‌رسد ما برابر اين سستي ريسمان باور به مايملك مشترك، نيازمند سياست‌ها و شعارهايي شبيه همين هستيم تا به اين زمين مادر بيشتر احساس تعلق كنيم. تجربه سال‌هاي جنگ يا واكنش‌هاي جمعي پس از هر سانحه تلخ طبيعي مانند زلزله، شايد نقشه راهي باشد كه نشان‌مان دهد چگونه ايجاد حس تعلق، مي‌تواند مردمان آذربايجان را به دفاع از خاك خوزستان بكشاند يا شهروندان تهراني را وادارد تا به هنگام زلزله بم براي كمك‌رساني ساعت‌ها در صف بايستند. در اساطير ايراني سپندارمذ، ايزدبانوي زمين، نماد بردباري است. برابر اين اژدهاي ويرانگر تحقير طبيعت زنانه و احساس بي‌تعلقي به زمين مشترك، ما چاره‌اي جز بردباري، اخلاص و تلاش تام و تمام نداريم تا به تدريج و اندك اندك، به يكايك آن هم‌وطنان نيك گرفتار نفس دمنده اژدها، يادآور شويم كه زمين مشترك زيرپاي ما، چهره مقدس مادر است، صورت مادر را آلوده و زخمي نكنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها