آسيبشناسي ترجمه علوم سياسي در ايران
بار دانشگاه بر دوش غير دانشگاهيان
علي وراميني
1- شايد در گام اول بايد اين سوال مطرح شود كه خاستگاه علمي يا تفكري كه در باب آن صحبت ميكنيم كجاست؟ اگر صحبت از انديشه سياسي كنيم، ميتوان گفت با گذار از جهان اسطوره به پارادايم فلسفه در يونان باستان و همزمان با شروع شدن تفكر فلسفي درباره هستي، فكر ورزيدن در باب سياست وحكومتداري هم شكل گرفت. انديشه بهطور كلي و انديشه سياسي كه در يونان پخته ميشد، در دوران طلايي تمدن اسلامي يعني قرون چهار و پنج هجري در دنياي اسلام جاني دوباره گرفت. مهمترين عامل اين اتفاق كه بعدها باعث شد اروپاييان براي فهم انديشه يونان به متفكران مسلمان رجوع كنند، بيت الحكمه و نهضت ترجمه بود. بعد از رنسانس انديشه سياسي اينبار در غرب اروپا اوج گرفت و قرنها سيطره انديشمندان آلماني، انگليسي، فرانسوي و هلندي را مشاهد ميكنيم. پس اگرچه امروزه مهمترين انديشمندان و قابل اعتناترين پارادايمهاي انديشه سياسي در غرب وجود دارد اما به يكباره چنين نشده و انديشه در يك فرآيند رفت و برگشتي بوده است. هرچند سهم شرق در اين فرآيند ناچيز باشد.
اما اگر سياست را به مثابه علم بگيريم داستان متفاوت ميشود. علم سياست به شكلي كه امروزه وجود دارد حاصل دنياي مدرن است و در يك قرن اخير شكل تازهاي به خود گرفته است. يكي از مهمترين ويژگيهاي علم سياست در نگرش جديد، جزيي شدن و خاص نگري است. كافي است به زيرشاخههاي علوم سياسي در دانشگاههاي معتبر دنيا نگاه كنيم، متوجه شويم كه جزيينگري در اين علم به غايت خود نزديك ميشود. علاوه بر اين رهيافتهاي بين رشتهاي هم بسيار مورد توجه قرار گرفته است. در اين ميان سهم ما در دوره كارشناسي كه تنها همان علوم سياسي بهطور كلي و با سرفصلهاي نيم قرن پيش استاندارد دنياست كه آن هم بهطور نصف و نيمه است. در كارشناسي ارشد و دكترا هم از ميان انواع زير شاخه و تخصصهاي اين رشته به پنج تا از آنها بسنده كرديم و اين در حالي است كه رشتهاي مانند روابط بينالملل در دانشگاههاي معتبر خود يك رشته مستقل از ابتدا حساب ميشود و زير شاخههاي خاص خود را هم دارد. باري، در اينجا بحث نقد آكادميك علوم سياسي در ايران نيست كه خود مجالِ مفصل ديگري ميطلبد. ذكر اين مقدمه تنها براي اين بود كه به ياد داشته باشيم كه اگر در انديشه سياسي هم ما (به معناي وسيع آن يا در واقع تمدن اسلامي) سهم ناچيزي داشتهايم، همين را در علم جديد سياست نداريم.
با ذكر اين مقدمه ميتوانيم درك عميقتري از اين داشته باشيم كه چرا ما به ترجمه متون مهم انديشه سياسي و علوم سياسي نياز داريم.
2- مشخصا دو رابطه در نسبت بين نظريهها و جهان واقع وجود دارد. يكي اينكه اين نظريهها هستند كه جهان واقع را ميسازند و ديگر آنكه نظريهها در پي تبيين جهان واقع هستند و نه شكلدهنده آن. هر كدام از اين دو رابطه را بپذيريم، نتيجه آن ميشود كه ما براي فهم پديدهها و اتفاقات پيرامونمان ناچار به فهم نظريهها هستيم و مشخص است كه اين نظريه در زباني غير از زبان مادريمان شكل گرفته است. حال بحث به اين ميرسد كه در ترجمان نظريهها و پارادايمهايي كه جهان را تبيين ميكنند يا شكل ميدهند وضعيت ما چگونه است. هرچند كندوكاو اين بحث در چند خط نميگنجد اما مهمترين مسائلي كه به زعم نگارنده وجود دارد (آن هم از بعد آسيبشناسي محيط دانشگاهي) را به صورت تيتروار مرور ميكنيم.
نخستين نكتهاي كه به نظر ميرسد اين است كه افرادي به اين وادي وارد ميشوند كه صلاحيت آن را ندارند وارد شدن به اين عرصه هم دلايل مختلف دارد. يكي از دلايل عمده آن اين است كه نوشتن يك كتاب در حوزه انديشه سياسي كار آساني نيست. چرا كه نويسنده بايد طرح و ايدهاي نو داشته باشد. از ديگر سو دانشگاهيان براي كسب درجات علمي و غيردانشگاهيان براي كسب شهرت يا هر چيز ديگري ميل به چاپ كتاب دارند وقتي خود را ناتوان در تاليف ميبينند، به خيال آنكه ترجمه سهلالوصول (آسانياب) است، دست به اين كار ميزنند. در صورتي كه اگر ترجمهاي بخواهد ترجمان ذهن و ضمير فرد ديگري را براي مخاطب به ارمغان بياورد، مترجم در ابتدا بايد وارد فضاي انديشگاني نويسنده شود و پس از درك آن، با زبان مقصد، منظور و مفهوم زبان مبدا را انتقال دهد. اين امر ميسر نميشود مگر اينكه مترجم علاوه بر داشتن دانش بسيط در زبان فارسي، با دنياي مترجم هم زندگي كرده باشد. حال اين وضعيت را در علوم سياسي و انديشه سياسي در ايران برانداز كنيد. چند تن را ميتوانيم نام ببريم كه در انديشه افلاطون صاحبنظر باشند و بهطور تخصصي در اين حوزه سالها كار كرده باشند؟ چند تن از اساتيد انديشه سياسي ما متخصص هابز به عنوان يكي از بزرگترين فيلسوفان سياسي جهان هستند؟ و قس عليهذا. نكته ديگر در باب سرفصلهاي دانشگاهي ما است. سر فصلهاي قديمي و نامعتبر ما ايجاب ميكند كه اگر ترجمهاي هم ميخواهد صورت بگيرد در همان چارچوب نخ نماي قديمي باشد.
يكي ديگر از موارد آزاردهنده نظام ارتقاي اساتيد در دانشگاههاي ما است. نظامي كه ترجمه متون را هم از گزند خودش بينصيب نگذاشته است. شهوت گرفتن درجه علمي و چاپ كتاب، استاداني را ميپروراند كه صفحههاي يك كتاب انگليسي را به دانشجويان خود ميدهند تا به عنوان كار كلاسي انجام دهند. بعد از آن ترجمههاي گوگلترنسليتي دانشجويان را به يك ويراستار ميدهند تا كمي همسانسازي كند و سپس به طبع چاپ به نا خود ميرسانند. تا راه استادياري به استاد تمامي را هرچه سريعتر طي كنند.
ضعف عمده ديگري كه در دانشكدههاي علوم سياسي ما وجود دارد اين است كه ما سنت فكري در دانشگاهها نداريم. براي همين است كه همان اتفاقي كه در دانشكده علوم سياسي فلان دانشگاه ميافتد، در بهمان دانشگاه هم ميافتد و از قضا هيچ اتفاقي هم در حال رخ دادن نيست. اين نبود سنت فكري باعث فقدان پرورش افرادي ميشود كه جريان فكري خاصي را به صورت دقيق بشناسند و با ترجمه آثار مهمشان بتوانند سهمي در ترجمان آن داشته باشند. ديگر نقطه ضعف ما در ترجمه علوم سياسي و بهطور مشخص در دانشگاهها حمايت نكردن از پروژههاي ترجمه است. به هر روي يك ترجمه دقيق و قابل اتكا نيازمند فكري آرام و امكاناتي براي گذران زندگي است. اما مديران دانشگاهي ما ترجيحشان بر اين است كه چند صد برابر اين بودجهها را در همايشهاي بيحاصل يك روزه و چندروزه صرف كنند.
اينها تنها بخشي از آسيبشناسي ترجمه علوم سياسي آن هم مشخصا از منظر آكادميك است. به هر حال مجموع اين عوامل باعث ميشود كه اكثر ترجمه ها (بخوانيد توليد علم) در حوزه علوم سياسي در ايران خارج از محيط دانشگاهها شكل ميگيرد. نبود حمايتهاي لازم و همچنين فقدان كار گروهي است كه باعث ميشود به عنوان مثال عليرضا طيب يك تنه بار آكادميك روابط بينالملل را در ايران و در خارج از دانشگاه به دوش بكشد. هرچند وجود چنين افرادي در اين وانفسا غنيمت است اما اگر ما ميخواهيم در قافله علوم سياسي جهان وارد شويم بايد به سمتي برويم كه از قبيل افرادي مانند طيب كه با خيال راحت ميتوانيم ترجمههايش را بخوانيم بسيار داشته باشيم.