عاطفه شمس
انجمن حمايت از حقوق كودكان با همكاري فرهنگسراي شفق، طي روزهاي اخير به مناسبت روز جهاني صلح همايشي را تحت عنوان «به رنگ صلح» برگزار كرد. در اين مراسم، حسن قاضي مرادي، نويسنده و پژوهشگر اجتماعي و مينو مرتاضي لنگرودي، عضو مادران صلح ايران و فعال مدني به عنوان سخنران حضور داشتند. همچنين در ابتداي اين همايش، نمايشگاهي از آثار نقاشي كودكان با نام «صلح - جهاني شايسته كودكان» به سرپرستي ليلا كعبي، نقاش و عضو انجمن حمايت از حقوق كودكان با هدف آموزش كودكان براي به تصوير كشيدن مفهوم صلح به نمايش درآمد. مرتاضي، كودكان امروز را بردههاي نويني دانست كه پشت ظاهر فريبنده رفاه، آسايش يا ازخودگذشتگيها و فداكاريهايي كه والدين براي آنها ميكنند، بيشتر از اينكه بتوانند انسانهايي آزاد و در صلح درون و بيرون با خود باشند، در محدوديت به سر ميبرند. قاضي مرادي نيز هدف و بنيان گفتوگو را باهم انديشي در ارتباط با يك موضوع مشترك دانست كه هدف آن همانند صلح، ايجاد تغيير است. گزارشي از اين نشست را در ادامه ميخوانيد.
فضيلتي كه ازجان آدمي مايه ميگيرد
مينو مرتاضي لنگرودي
عضو مادران صلح ايران و فعال مدني
در ابتداي اين نشست، مينو مرتاضي لنگرودي با تاكيد بر اينكه ما با سه مفهوم خيلي مهم يعني صلح، گفتوگو و كودك مواجه هستيم، گفت: صلح را در لغت به معناي آشتي يا زندگي كردن در آرامش و امنيت تعريف كردهاند و بعضا نيز صلح را آتشبس گفتهاند كه رايجترين تعريفي است كه از صلح در اذهان وجود دارد. گرچه در دوران جديد، يك مفهوم تقريبا منسوخ شده است كه در عمل هنوز كاربرد دارد. به طور مثال، در فلسفه مدرن پس از رنسانس، اسپينوزا، صلح را آتشبس نميداند بلكه آن را فضيلتي ميداند كه از جان آدمي مايه ميگيرد. او با اشاره به گفتوگو به عنوان مفهوم بعدي، افزود: گفتوگو به معناي ساده آن، يك تعامل خلاق و دو طرفه فعال است و اگر قرار باشد گفتوگو از صلح باشد قطعا طرفين بايد ملزومات آن، يعني آرامش و امنيت در گفتوگو را براي يكديگر به نحوي ايجاد كنند كه مفهوم گفتوگو امكان تحقق يابد. به طور قطع، گفتوگو بر پايه عنصر بسيار مهمي كه امروز بسيار بر آن تاكيد ميشود يعني زبان شكل ميگيرد. سپس، ما با يك مفهوم عميق ديگر با عنوان كودك، مواجه هستيم. نابترين، پاكترين، پر انرژيترين و برهنهترين دوره زندگي آدمي، كودكي است، بنابراين، وقتي ما از كودك سخن ميگوييم بسياري از اين مفاهيم در ذهن ما شكل ميگيرد. شعرا نيز با دريغ و افسوس درباره آن شعرها سرودهاند گويا بهشت گمشدهاي است كه امروز از بيخيالي و ناب بودن موجود در آن فاصله گرفتهايم. مرتاضي، با طرح اين پرسش كه چگونه ميتوان اين سه مفهوم عميق را در كنار هم قرار داده و با كودك درباره صلح گفتوگو كرد، گفت: تجربه نشان داده تجربه زباني براي انسان يك تجربه بسيار خاص و در عين حال هولناك است. آگامبن، در كتاب «كودكي و تاريخ» اين پرسش را مطرح ميكند كه آيا آواي انسانياي وجود دارد؟ حيوانات پس از تولد آوا يا فون دارند و به وسيله آن با همنوعان خود و طبيعت بدون واسطه ارتباط برقرار ميكنند. انسان نيز تا زماني كه بسيار كودك است آوايي دارد كه خيلي زود آن را در راه زبان، يادگرفتن آن يا پيش فرضهاي زبان كه ذهنيت او را شكل ميدهد، از دست ميدهد. آگامبن ميپرسد آيا با آوايي شبيه به جيك جيك گنجشك يا جير جير جيرجيرك، انسان ميتواند در حيات برهنه، ارتباط برقرار كند و از چيزي گفتوگو كند يا آرامش را برقرار كند؟ ظاهرا حيوانات اين توانايي را دارند و طبيعت اينگونه است اما از آنجا كه انسان آواي طبيعي خود را با يادگيري زبان و تمامي پيش فرضهاي آن از دست ميدهد، در نتيجه، زبان به عنوان مقوله بيروني بر او تحميل ميشود و او ميپذيرد. بنابراين، حياتي كه از طريق زبان با آن آشنا ميشود و با آن زندگي ميكند، حياتي نه طبيعي بلكه بيرون از انسان و امري اكتسابي است و در پرتو اين اكتساب، بسياري از رفتارهاي او تغيير پيدا ميكند و نسبت به بسياري از مفاهيم، پيشفرضها و پيش داوريهايي پيدا ميكند كه در راه گفتوگو يا در راه ارتباط برقرار كردن با مفاهيم ديگر با خود يا ديگران، ممكن است مانعتراشي يا تسهيل كند.
فرديت يا شخصيت؟
وي ادامه داد: كودك مجبور است در طول زندگي خود همواره هويت خود را با زبان تعريف كند. در واقع، تفاوت زبان با آواي طبيعي در اين است كه زبان انسان، دلالتگر و معنازاست و البته كه معاني و مفاهيم آن نيز متغير است. كودك در فرآيند رشد خود به گفته آگامبن، دچار يك شكاف ميشود، يعني هر چه بيشتر با زبان آشنا ميشود بيش از پيش با آن طبيعت برهنه و خام خود فاصله پيدا ميكند. آگامبن در يك بحث نقد تئولوژيك ميگويد: «در واقع، آواي كودكي همان چيزي است كه در پاي زبان قرباني ميشود.» بنابراين، بايد بپذيريم كه صلح كه دربرگيرنده روح تمدن و برخاسته از فرهن گ است، الگوهايي دارد و قرار است با زبان مورد بررسي قرار گيرد دقيقا در ذهن كودك مفهومي برهنه و خام و برگرفته از حيات طبيعي او نيست. در نتيجه، ما اساسا انساني را سراغ نداريم كه مسلح به زبان باشد اما بتواند مانند حيواني كه آوا دارد از در صلح با طبيعت دربيايد و بتواند آن را همانگونه كه هست بپذيرد. زبان باعث عميقتر شدن شكاف انسان با طبيعت ميشود. اينجا ممكن است اين سوال پيش آيد كه وقتي انسان ميخواهد از حيات طبيعي خود خارج و وارد حيات مدني شود و والدين به خود حق ميدهند هرگونه كه ميخواهند در اين حيات برهنه دخل و تصرف كنند، آيا در اين حيات، كودك از حقي برابر با والدين خود براي زيستن برخوردار است يا فقط حق در مدنيت شكل ميگيرد؟ مرتاضي، پاسخ اين پرسشها را براي رسيدن به مفهوم صلح ضروري دانست و افزود: به نظر ميرسد كه كودكان امروز پشت ظاهر فريبنده رفاه، آسايش يا از خودگذشتگيها و فداكاريهايي كه والدين براي آنها ميكنند بيشاز اينكه بتوانند انسانهايي آزاد و در صلح درون و بيرون با خود باشند، بردههايي نوين هستند زيرا والدين خود نيز بردگان شرايط نوين هستند. در واقع، كودكان به نظر ميرسد برده بردگاني هستند كه خود آنها نيز راه خلاصي چنداني از شرايط دوران ندارند و بسياري از حقوق خود را پيشاپيش براي زندگي كردن، واگذار كردهاند. زبان آموزش، چندين نسل است كه براي والدين و كودكان، زبان شرطي شدن و قراردادي شدن است. وقتي كه آموزش به معناي شرطي شدن نسبت به محيط و روابط با ديگران است، پيشاپيش قراردادهايي را وضع ميكند كه مانند بند و زنجير دست و پاي كودك را ميبندند و اساسا اجازه نميدهند كه مفهوم صلح در پيوند با معناي واقعي آن يعني آزادي و اختيار، شكل بگيرد و معنا شود. در نتيجه، با وجود اينكه به نظر ميرسد بيش از پيش صلح به معناي آتشبس يا حداكثر آشتي و سازش تلقي ميشود. شرطي شدن به مثابه پذيرش زندگي قراردادي، كودكان را مانند والدين در شرايط محيطياي قرار ميدهد كه بهرهكشي را آسان ميكند. در چنين شرايطي حتي در دوران نوين كه فرديت بسيار مطرح و بعضا مقدس است، جاي خود را به شخصيت ميدهد. شخصيت مسالهاي آموختني است و افراد بر پايه يكسري مدلها و الگوها تبديل به شخصيت ميشوند اما فرديت كه با پرسش، تغيير و كنش خلاق دايمي ساخته ميشود در اينجا و در جريان فضاهايي كه سرمايه و سود و روابط منفعتطلبانه در آن حرف اول را ميزند و نظام آموزشي پيرو چنين استراتژياي است، مفقود ميشود.
روابط و تعاملات عاطفي و مدني تابع شخصيتهاست
وي با بيان اينكه بسياري از روابط و تعاملات عاطفي، احساسي و مدني در عرصه مدنيت و اجتماع و سياست، بيش از آنكه تابع واقعيتهايي باشد كه انسان را آزاد ميكند يا آزاد ميخواهد، تحت تاثير عناوين يا شخصيتها قرار ميگيرد، افزود: امروز نيز مانند گذشته امكان زاده شدن دانشمندان و نوابغ زيادي وجود دارد اما چون كودكان منقاد هستند و حتي علم و دانش و نبوغ آنها نيز صرف نگه داشتن خود در فضاي موجود ميشود، كمتر شاهد بروز نبوغ و استعدادهاي آنها هستيم. بنابراين، آيا در رابطه با گفتوگوي صلح با كودك نبايد به اين توجه داشت كه آيا زباني كه هنر عشق ورزيدن و آزاد زيستن را به كودك ياد نداده باشد يا در آموزش او متجلي نشده باشد، همچنان ميتواند درباره صلح، گفتوگو كند يا حداكثر اين است كه بگوييم براي تو خوب نيست، يعني تو چيزي بيش از ديگراني و با تشديد نابرابري در زبان امكان گفتوگو و صلح را محدود كنيم. والتر بنيامين ميگويد كه آيا وقت اين نرسيده كه با تصحيح زبان، خود را براي شاديهاي دوره كودكي و تعميق و تداوم اين شاديها در تمام عمر آماده كنيم؟ مگر آرمانشهري كه هر ايسم و تفكري ارايه ميدهد، بازگشت به همين آرامش و شادي كودكانه نيست؟ شادي و آرامشي كه در آن لازم نباشد نابرابري و تبعيضي باشد يا زباني شكل بگيرد كه در آن، من نتوانم معناي صلح را بفهمم يا معناي دربند بودن و سرسپردگي و فرمانبري، حداقل آسايش و آرامش زيستن را به من عطا كند. مرتاضي در پايان تاكيد كرد: كودكان خيلي خوب ميدانند كه هيچ خرگوشي نميتواند مانند لاكپشت زندگي كند و خوب ميفهمند كه سرخي گل سرخ از آن اوست و با اين واقعيتها خيلي بهتر از مايي كه زبان را ميفهميم و خود را زباندان ميدانيم كنار ميآيند.
گفتوگو يعني با همانديشي در ارتباط باموضوع مشترك
حسن قاضي مرادي
نويسنده و پژوهشگر اجتماعي
دومين سخنران، حسن قاضي مرادي بود كه موضوع بحث خود را رابطه صلح و گفتوگو بيان كرد و افزود: وقتي به اين رابطه ميانديشيم، ميتوانيم حتي يك درك شهودي نسبت به آن داشته باشيم. اين گفته معروفي است كه «مادامي كه ما صحبت ميكنيم نميتوانيم شليك كنيم» و اين درك شهودي از رابطه ايجابي و مستقيم گفتوگو و صلح است. اما براي تعميق بخشيدن به درك خود از اين رابطه، نخست تعريفي از گفتوگو و صلح ارايه ميدهم و در نهايت، درباره ارتباط اين دو نكاتي را ذكر ميكنم. در ميان ارتباطات كلامي، گفتوگو در يك سر قطبيتي قرار ميگيرد كه قطب ديگر آن، تكگويي است. براي درك عميقتر معناي گفتوگو ناگزير هستم به ديگر انواع ارتباط كلامي اشاره مختصري بكنم. تكگويي، گفتار سلطه و كلام آخر است و گفتهاي است كه به مخاطب تحميل ميشود. وقتي تكگويي در يك ارتباط دوجانبه انجام شود يعني طرفين تكگو باشند به آن مشاجره ميگوييم. وقتي در يك ارتباط، طرفين بخواهند نظر خود را به ديگري اثبات و او را نسبت به درستي نظر خود متقاعد كنند، به آن بحث يا مباحثه گفته ميشود و زماني كه دو سوي ارتباط كلامي، بخواهند در رابطه با موضوع مشخصي به يك توافق برسند به آن مذاكره ميگوييم. گفتوگو يك ارتباط كلامي متفاوت با اينهاست. اگر اين ارتباطات كلامي كه ذكر شد اهداف مشخصي دارند، گفتوگو هدف مشخصي ندارد بلكه يك هدف عام دارد. هدف و بنيان گفتوگو در واقع، باهمانديشي در ارتباط با يك موضوع مشترك است. وي ادامه داد: اما ميتوان اين پرسش را طرح كرد كه اين باهمانديشي براي چه انجام ميشود. گفتوگوكنندگان آرا و نظرات متفاوتي نسبت به موضوع مشخصي دارند، وقتي باهمانديشي صورت ميگيرد به اين معني است كه در ارتباط با آن موضوع مشترك، قرار است مفاهمه و روشنگري تحقق پيدا كند. اما تحقق مفاهمه و روشنگري در ارتباط با گفتوگو به معناي در درجه اول، ايجاد معنا و ايده مشترك نسبت به موضوع مشترك است، آراي متفاوت و متمايزي كه در مقابل يكديگر قرار ميگيرند و از تلاقي اينها با يكديگر ايده و معناي مشتركي استخراج ميشود. در قدم بعد، به اين معناست كه گفتوگوكنندگان در آراي متفاوت خود، به تدريج به ايدهها و معاني مشترك جديدي ميرسند. يعني در قدم اول ايدهها و مفاهيم مشترك جديدي كشف و در قدم دوم، ايدهها و معاني مشترك نويي ساخته ميشود.
صلح يعني همزيستي منظم تفاوتها و تعارضها
قاضي مرادي با بيان اينكه براي صلح ميتوان دو تعريف ارايه كرد، گفت: يك تعريف، تعريف سلبي يا منفعل از صلح است كه در آن، صلح به معناي فقدان جنگ است. براي اينكه صلح برقرار شود نيازي به انجام كاري نيست و كافي است جنگ خاتمه پيدا كند و در پي يك آتش بس، مذاكرات صلح - و نه گفتوگوي صلح - انجام شود اين صلحي منفعل است. اما معناي ايجابي صلح، همزيستي منظم تفاوتها و تعارضهاست. وقتي به واسطه مناسبات اجتماعي، كردارها، آداب و رسوم، فرهنگهاي متفاوت و متمايز و همزيستي پيدا ميكنند به آن صلح ميگوييم كه اين صلح فعال است. بنابراين، صلح فعال بين كردارهاي متفاوت از آغاز وجود ندارد بلكه در همزيستي منظم يا مسالمتآميز ايجاد ميشود. اگر اين معنا را براي صلح در نظر بگيريم، آنگاه اين معناي صلح است كه با گفتوگو ارتباط پيدا ميكند و ميتوان ارتباطش با گفتوگو را بررسي كرد.
وي سپس با بيان نكاتي در ارتباط با وحدت صلح و گفتوگو، ادامه داد: نخستين نكته اينكه گفتوگو، باهمانديشي در ارتباط با نظرات متفاوت و متمايزي است كه گفتوگوكنندگان راجع به يك موضوع دارند. بنابراين، اصل آنچه گفتوگو را ممكن ميكند آراي متفاوت و متمايز نسبت به يك موضوع است. از اين نظر هم گفتوگو و هم صلح، مبتني بر يك اصل مشترك هستند و آن به رسميت شناختن تمايز و تفاوت است. اگر تمايز و تفاوت به رسميت شناخته نشود به معناي ايجاد يكسانانديشي، يكسانكرداري و يكسانبودگي ست و اين موقعيت يكساني، موقعيت سلطه است. نكته دوم اين است كه چرا ما تفاوتها و تمايزها را به رسميت ميشناسيم؟ آيا فقط به رسميت شناختن آنها كافي است؟ زماني ميتوانيم از تحقق گفتوگو و صلح صحبت كنيم كه آنها در تعامل با يكديگر قرار گيرند. در واقع، هرگاه تفاوتها و تمايزهاي فكري موضوع گفتوگو و در تعامل با يكديگر قرار ميگيرند، گفتوگو محقق ميشود. در صلح وقتي تفاوتها و تمايزها موجب ميشود همزيستي بين آنها به وجود بيايد، به آن موقعيت صلح ميگوييم. بنابراين، صرفا به رسميت شناختن تفاوتها و تمايزها معرف صلح نيست بلكه تعامل آنها بايد انجام شود و در اينجا مهمترين مسالهاي كه پيش ميآيد اين است كه بايد بين اين تفاوتها و تمايزها، تساهل و رواداري يا تعامل مسالمتآميز وجود داشته باشد.
هدف گفتوگو و صلح، ايجاد تغيير است
قاضي مرادي با طرح اين پرسش كه به رسميت شناختن تفاوتها و تمايزها و تعامل بين آنها براي چه انجام ميشود، افزود: هدف گفتوگو و صلح، ايجاد تغيير است. وقتي كه در گفتوگو، آراي متفاوت نسبت به يك موضوعي با يكديگر تعامل انتقادي پيدا ميكنند و ما در پي تداوم گفتوگو، ايدهها و معاني مشترك نويي را ايجاد ميكنيم، در واقع، در انديشه خود تغيير به وجود ميآوريم و اين تغيير براي همه گفتوگوكنندگان روي ميدهد. در صلح نيز وقتي كه بين كردارهاي متفاوت و متمايز همزيستي به وجود ميآوريم اين همزيستي مبتني بر كردارهاي مشتركي است كه از درون اين تعامل و همزيستي مسالمتآميز به دست ميآيد. اين كردارهاي مشترك به معناي تغيير در كردارهاي هر دو سوي رابطه صلحآميز است. وي با بيان اينكه هم گفتوگو و هم صلح موقعيتهايي هستند كه از سلطه تهي هستند، گفت: وجود سلطه و رابطه مبتني بر سلطه هم گفتوگو و هم صلح را نقض ميكند. گفتوگو يك پيشفرض اصلي دارد و آن، برابري ميان گفتوگوكنندگان است. در صلح نيز وقتي ما ميتوانيم از همزيستي مسالمتآميز صحبت كنيم كه سلطه يا رابطه سلطه حذف شده باشد. قاضي مرادي با تاكيد بر اينكه صلح و گفتوگو ابزارهايي براي حل همه ستيزهها و مخاصمات نيستند، ادامه داد: به طور مثال، وجود نژادهاي انساني، معرف يك تفاوت است. وقتي اين تفاوت و تمايز نژادي با سلطه گره بخورد به تبعيض نژادي تبديل ميشود و بعد، اين تبعيض نژادي معرف ستيزه و مخاصمهاي است كه نميتوان بين كساني كه به اين تبعيض معتقد هستند و كساني كه به آن معتقد نيستند، گفتوگو و صلح ايجاد كرد. در عرصه سياسي نيز نميتوان بين يك استعمارگر و استعمارشده چنين گفتوگو و صلحي را ايجاد كرد، يا بين دموكراسي و فاشيزم گفتوگو و صلح نميتواند صورت بگيرد و... اين به اين معنا نيست كه بين اين ستيزهها و مخاصمات، اساسا امكان هيچ نوع ارتباط يا صلحي نيست. صلح و ارتباط كلامي ميتواند باشد اما صلح آن منفعل و ارتباط كلامي نيز اگر باشد از نوع مذاكره يا مباحثه يا مشاجره است. در نتيجه، اگر گفتوگويي بخواهد شكل بگيرد در قدم اول بايد اين تبعيضها برطرف شود.
گفتوگو، ابزار اصلي تحقق صلح
اين نويسنده و پژوهشگر اجتماعي در ادامه، افزود: اما چگونه ميتوان درباره رابطه گفتوگو و صلح به معناي صلح فعال يا ايجابي صحبت كرد. ميتوان از ويژگيهاي گفتوگو شروع كرد و با بررسي سنجش اصول و مولفههاي عملي گفتوگو به اين نتيجه رسيد كه تحقق اين اصول و مولفههاي عملي به صلح ميانجامد يا ميتوان از سوي صلح حركت كرد و حوزههاي آن را از يكديگر تفكيك كرد و در هر يك از اين حوزهها به اين پرداخت كه صلح، چگونه متحقق ميشود و توضيح داد كه تحقق صلح در هر يك از اين حوزهها به اينجا ميانجامد كه ابزار اصلي تحقق صلح در هر يك از اين حوزهها، گفتوگو است. وي ضمن ارايه توضيح مختصري درباره اصول و مولفههاي عملي گفتوگو و نسبت آنها با صلح، گفت: دو نوع نظريه درباره گفتوگو وجود دارد؛ يكي، توصيفي و نوع ديگر، هنجاري هستند. نظريههاي توصيفي، به طور نظري به جايگاه گفتوگو به عنوان يك كنش انساني در مناسبات اجتماعي ميپردازند. نظريههايي مثل نظريه كنش ارتباطي هابرماس يا برخي نظريههاي ادبي باختين، نظريههاي هنجاري گفتوگو هستند. برخي از متفكران امريكايي هستند كه نظريههاي هنجاري گفتوگو را تدوين كردند. در نظريههاي هنجاري از اصول نظري و مولفههاي عملي گفتوگو صحبت ميشود. يكي از نظريهپردازان گفتوگو در چارچوب هنجاري، ديويد بوهم است. او در اواخر دهه 1990و در چند سخنراني، نظريه خود را درباره گفتوگو تبيين ميكند كه بعدها اين نظريات مشخصتر و دقيقتر ميشود و يكي از همكاران او با نام ويليام آيزاكس، نظريات او را به صورت مشخصتري تدوين ميكند. نظريات بوهم در كتاب «درباره ديالوگ» و نظريات ويليام آيزاكس در كتاب «گفتوگو يا هنر باهم انديشيدن» آمده و هر دو نيز به فارسي ترجمه شدهاند. در نظريه هنجاري بوهم، چهار اصل نظري و چهار مولفه عملي براي گفتوگو در نظر گرفته ميشود. اصل اول نظري، مشاركت است و اصل عملي متناسب با آن، گوش دادن است. اصل دوم، آگاهي است و مولفه متناظر با آن، تعليق است. اصل سوم، انسجام و مولفه متناسب آن احترام است و اصل چهارم، بازگشايي و مولفه متناظر آن خود- آوايي است. درباره اين اصول ميتوان بحث كرد و نشان داد كه كارايي اين مفاهيم و مولفهها چگونه است و چگونه به صلح در ميان گفتوگوكنندگان ميانجامند.
وي افزود: مثلا اصل مشاركت در گفتوگو به معناي اين است كه گفتوگوكنندگاني كه آراي متفاوتي نسبت به يك موضوع دارند، باهم به انديشيدن راجع به نظرات يكديگر ميپردازند و با رويكردي انتقادي و از طريق كشف ايدهها و معاني مشترك يا برساختن ايدههاي مشترك نو به يك يكپارچگي ميرسند كه معرف همان همزيستي است كه آن را صلح فعال ناميديم. در مولفه عملي متناسب با مشاركت كه گوش دادن است، شيوههايي به كار برده ميشود، از جمله تمركز بر اينكه ديگري «چه» ميگويد و «چگونه» ميگويد و نينديشيدن به اينكه «چرا» ميگويد كه وقتي پي گرفته شوند به همزيستي مسالمتآميز ميان گفتوگوكنندگان ميانجامد. در اصل دوم گفتوگو كه انسجام و مولفه عملي آن تعليق است، انسجام به اين معنا است كه در پي گوش دادن به نظرات متفاوت و متمايز ديگري و تعليق- يعني فاصله گرفتن از باورهاي خود و قطعي فرض نكردن آنها- با كشف مثلا ايدهها و معاني مشترك بين ايدهها و معاني متفاوت ما كه با هم تنافر دارند همسويي و انسجام پيش ميآيد كه اين مترادف همزيستي در صلح فعال است. حالا فرض كنيد مولفه ضد گوش دادن در ارتباطهاي غيرگفتوگويانه شنيدن است. در شنيدن برعكس گوش دادن با اولين اطلاعاتي كه از گفتههاي ديگري درك ميكنيم مدام به اين ميانديشيم او «چرا» چنين ميگويد. با اين نحوه شنيدن نميتوانيم نظر واقعي ديگري را درك كنيم. پس با او نميتوانيم مشاركت گفتوگويانه داشته باشيم. در ارتباط با شنيدن وقتي به اتكاي دانستههايمان حرف ديگري را ميشنويم سخن ديگري با واسطه انديشهها و باورها و اعتقادات ما فهميده ميشود. در اينجا، حضور اين واسطه مانع ميشود كه ما آنچه را او ميگويد دقيقا درك كنيم. در تعليق، ما از اين نظام ارزشي خود فاصله ميگيريم و در اين وضعيت است كه ميتوانيم ذهن خود را بر آنچه ديگران ميگويند متمركز كنيم. با اين ويژگيها وقتي ديگري چيزي را به ما ميگويد در يك نظام غيرگفتوگويانه، ما گفتهها و دادههاي فكري او را با قلمموي ايدئولوژيكي خود بر تابلوي ذهن خود ميكشيم و در تمام مدت گفتوگو فكر ميكنيم گوينده همين چيزي را ميگويد كه ما ترسيم كردهايم در حالي كه وقتي گفتوگويانه گوش ميكنيم واسطه نظام فكري خود را كنار ميگذاريم و به چرايي گفته ديگري فكر نميكنيم، اجازه ميدهيم خود او گفتههايش را در تابلوي ذهن ما بكشد و بعد به معناي گفتههاي او ميانديشيم. اينجا يك همدلي به وجود ميآيد كه معرف همان همزيستي در صلح است. قاضي مرادي، درباره رابطه صلح و گفتوگو ادامه داد: وقتي ما از صلح صحبت ميكنيم منظور اين است كه تفاوتها و تمايزها در چه حوزههايي عمل ميكنند و گفتوگو چگونه ميتواند بين اين تفاوتها همزيستي ايجاد كند. اين حوزهها از صلح با خويشتن شروع ميشود تا صلح بينافردي تا بين گروهها و اقوام و خرده فرهنگها، ميان مردم و حاكميت و صلح بين كشورها با جهان. اگر چگونگي تحقق صلح در اين حوزهها مورد تحليل قرار گيرد ما به يك نتيجه ميرسيم؛ اينكه ابزار رسيدن به صلح در هريك از اين حوزهها در درجه اول گفتوگوست.