جذب و دفع سوگواري
سيد علي ميرفتاح
سر كوچه ما را داربست بستهاند و برزنت انداختهاند و تكيه برپا كردهاند.
خيلي هم خوب؛ دمشان گرم همين كه جوانان برومند شهر همت كردهاند و آمدهاند و به اسم امام حسين(ع) سياهي چسباندهاند و ديگ و سه پايه گذاشتهاند، شايسته احترام و سپاسند. خدا خيرشان دهد. منتها پنجاه متر بالاتر از اين تكيه مسجدي است كه شبها چراغش خاموش است و هيچ خبري در آن نيست. مسجد سر كوچه ما تبديل شده است به شبستان ختم و شب چهلم. البته تك و توك مغازهدارها نماز هم در آن ميخوانند، اما خبري از روضه و سينهزني نيست. به همين قصد چند خيابان را بالا و پايين كردم ببينم آيا بقيه محله ها هم همين است يا نه؛ تقريبا همين است. مسجدها سوت و كورند، تكيهها خلوتند، اما تكيههاي سرپايي پررونقند. اول انقلاب خاطرم هست كه زعماي قوم اصرار ميكردند كه مساجد را پر كنند و همه ايونتهاي مذهبي را در مساجد سازماندهي كنند؛ حتي خاطرم هست كه اگر كسي ميخواست نزديك مسجد قديمي، مسجد نو بزند، قصه مسجد ضرار را برايش تعريف ميكردند و ميگفتند نبايد كاري كرد كه باعث كسادي كار «مسجد» شود... حالا كار البته نه به كسادي مساجد كه به كسادي تكايا كشيده شده و با همين چادرهايي كه پيدرپي علم كردهاند، كمي تا قسمتي تكايا را از رونق انداختهاند. حالا در هر خياباني ميرويد ميبينيد كه اجاق آتش كردهاند و ديگ رو ديگ برآوردهاند و قيمه و قورمه بار گذاشتهاند... اما ازحق نبايد گذشت در اين وضعيت پيش آمده مساجد هم، لااقل بعضي از بزرگاني كه در اداره مسجد دخيلند مقصرند؛ وقتي شما مسجد را سليقهاي و سياسي و متناسب با ارادههاي بخشنامهاي اداره كنيد باعث ميشويد تا خيليها راهشان را از شما جدا كنند و دكاني عليحده در كنار دكان شما بزنند. در تكايا هم به شكلي ديگر – و البته غيرسياسيتر – همين اتفاق ميافتد. وقتي هيات امنا راه را بر جوانان محل ببندد، آنها هم ميروند و كوچه را تبديل به تكيه ميكنند. قاعدتا بايد كه در مساجد و دستگاههاي مرتبط با سيدالشهدا، نيت خير و قربه الي الله حكمفرما باشد. چنين تلقي ميشود كه آنها كه در مساجد و حسينيهها كاره ميشوند، في سبيل الله كار ميكنند و خودشان را وقف خدا و امام حسين ميكنند. در عمل اما متاسفانه نفس اماره دخالت ميكند و چشم و همچشمي و رقابت و مبارزه را داخل در نيتها ميكند. اصل نيتها پاكند و غشي در آنها نيست. اما بالاخره آدميزاد گاهي دستش خط ميخورد و به اسم دين و خدا و انسانيت فضا را بر ديگران تنگ ميكند. من خودم بارها و بارها ديدهام كه در جنوب شهر فلان هيات در رقابت با بهمان هيات برنامهاش را تغيير ميدهد و سعي در جذب بيشتر عزادار ميكند. اگر هيات پايين كوچه قورمه سبزي ميدهند، ما بايد چلوكباب بدهيم و اگر آنها بلندگويشان سنتي است ما بايد سيستم صوتي فوق پيشرفته داشته باشيم. من به عينه ديدهام كه گاهي اين رقابت چنان جدي ميشود كه اصلا محرم و عاشورا از ياد ميرود. لذا لازم است كه بزرگان و استادان اخلاق مدام تذكر دهند و به پيرمردها يادآوري كند كه تنگنظري نكنند و راه را بر جوانان و سليقههاي ديگر نبندند و كار و رياست را در دست خود نگه ندارند كه اگر نگه دارند راهي جز انشعاب و تكثير نميماند. انگار تقويم محتوم مساجد و هياتها و تكايا همين است كه از هم دور شوند. حال آنكه تفكر عاشورا تفكر همگرايي است و قرار بود تشكيلاتي برپا شود كه گدايي به شاهي مقابل نشاند و همه را اعم از حزباللهي و غيرحزباللهي، مومن و غيرمومن را پاي كار بياورد تا در كنار هم عزاداري كنند. چيزي كه ذاتا عامل همگرايي است، خيلي دردناك است كه عامل تفرقه شود ؛ مقصر اين تفرقه صاحب تريبونهايي هستند كه هر آنكس جز خود را تخطئه ميكنند و به محفل عزاداري راه نميدهند. حتي من ديدهام كه بعضي مداحها هم بيشتر سعي در دفع دارند تا جذب؛ به اسم سياست و عقيده دفع حداكثري ميكنند و جذب حداقلي؛ حال آنكه شيوه ائمه (س) خلاف اين است.