گرفتار در مشت فوتبال
رضا شجيع
استاد دانشگاه
به دنبال يافتن پاسخي براي اين سوال هستم كه چرا فوتبال ايران، فوتبالي پر مساله است و اساسا نميتوان پاياني براي مسائل ريز و درشت آن تصور كرد. بروز هر مساله، با ظهور دهها مساله جديد روبهروست و مسائل مختلف عينا با يك سناريو، اما با بازيگران متنوع و مختلف تكرار و بازتوليد ميشوند. به راستي چگونه ميتوان تصويري شفاف از واقعيت اين ورزش جذاب و پرطرفدار ارايه كرد؟ معتقدم بخش اعظمي از ناتواني ما در حل مسائل اين ورزش، به نداشتن دركي واقعگرايانه از واقعيتهاي آن بازميگردد. همان طور كه بارها تاكيد كردهام فوتبال حرفهاي امروز ايران، تقليدي كاريكاتوروار و مضحك از فوتبال پيشرو و مولد اروپا و به ويژه انگلستان است و آنجا كه بايد ظرفيتهاي بينظير اقتصادياش در خدمت رونق خود و جامعه قرار گيرد، عملا ورزشي فقير، ناتوان و از منظر اقتصادي گدا و مصرفكننده است. علت اين موضوع و پاسخ دهها سوال ديگر را در مجموعه يادداشتهايي كه از امروز منتشر خواهد شد، تشريح خواهم كرد. ابتدا ضروري است موضوع را در «اكوسيستم» فوتبال ايران بررسي كنيم. هنگامي كه «تنزلي» براي نخستين بار در سال ١٩٣٥ از واژه «اكوسيستم» استفاده كرد، هرگز فكر نميكرد كه روزي براي تشريح وضعيت نابسامان فوتبال ايران از اين واژه استفاده شود. اين مفهوم به چگونگي تعامل عناصر و اجزاي فوتبال ايران (فدراسيون، هياتها، باشگاهها، ليگها، رسانهها و...) با يكديگر و همچنين با محيط سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه ايران دلالت دارد. مهمترين مفهوم در «اكوسيستم»، چرخه است، چرخه يا گردش حركت نيروهاي انساني، چرخه دانش و اطلاعات، چرخه استعدادها و از همه مهمتر چرخه پول كه فرآيند نوآوري، توسعه و عقلانيت را در محيط فوتبال ايران جاري و حاكميت آنها را تضمين ميكند. وضعيت امروز اكوسيستم فوتبال ايران، چيزي شبيه وضعيت درياچه چيتگر است؛ درياچهاي كه آب (پول و سرمايه) در آن راكد است و مسير مشخصي براي گردش آب و در نتيجه تغذيه طبيعي آن وجود ندارد. در نتيجه بوي بدي كه از اين آب راكد ايجاد ميشود، همه را گيج و دامنه فعاليت را در آن محدود ميكند. كافي است به ليست مربيان، مديران، كارشناسان بدنه مياني نهادهاي مرتبط با فوتبال و دستاندركاران آن طي ٢٠ سال گذشته نگاهي بيندازيم تا متوجه شويم، ميدان بازي در اين سيستم، تنها براي يك گروه يا عده خاص فراهم بوده است و اگر احيانا چرخشي هم در برههاي از زمان وجود داشته، صرفاً درون محدوده همين افراد يا گروه خاص اتفاق افتاده است. بر اين اساس، كنار گذاشتن يا جابهجايي حتي يك نفر، سيستم را با بحراني جدي روبهرو ميكند. اكوسيستم شديدا ايستا و فردمحور است و به همين دليل راهحل خروج از وضع وخيم موجود را اشتباها در تغيير يا جابهجايي مديران جستوجو ميكند. به طور كلي نرخ پذيرش سرمايههاي انساني تازه نفس، افكار جديد و به روز شده و حتي ساختارهاي تشكيلاتي جديد در آن پايين است و اتفاقا ساختارهاي انتخاباتي فدراسيون فوتبال و مجمع عمومي آنكه در راستاي پيشگيري از دخالت دولتها و پايدارسازي مديريتها و برنامهها ايجاد شدهاند، از آن طرف بام سقوط كرده و به دليل تداخل شديد منافع و انتصابي بودن فرآيند انتخابشان، عملا فاقد توان و اقتدار لازم براي اصلاح وضع موجود هستند. اما بحران جدي اين اكوسيستم زماني اتفاق ميافتد كه جريان پول از مسيرهاي درست و شاهراههاي عقلاني اتفاق نميافتد.