نقاره كوب فضاحت اراذل
سيدعبدالجواد موسوي
1- بله. خنك آن قمار بازي... و باقي قضايا. چندمين بار است كه توبهشكني ميكنم و خودم را با سر پرت ميكنم وسط اين جهان پرآشوب نميدانم:
آن عهد نيمبند از بس شكست و بست
معلوممان نشد كي بست و كي شكست
اما اندك اندك فهميدهام اين برف را حالا حالاها سرباز ايستادن نيست و تا نفس باقي است از اين توبه و توبهشكنيها بسيار در پيش است. شايد اگر همهچيز بر قرار و قاعده و سامان بود صاحب اين قلم هم پي كار خويش ميگرفت و فراغتي و كتابي و گوشه چمني را به دنيا و آخرت نميداد اما كيست كه نداند در اين سرزمين قلمزن اگرچه هيچكاره است همهكاره هم هست و به قول آن سيدِ سند: (ما در اين راهي كه ميرويم همه كارهايم و هيچكاره. بسكه وقت تنگ است. مامور خدمات اجتماعي هستيم، مامور تخريب هستيم، مامور قطع و وصل رابطهها و جريانها هم. نقارهكوب فضاحت اراذل بر سر اين بام هم). بله، وقت تنگ است و حوصلهها و دلها نيز و در چنين روز و روزگاري قلمزن اگر نتواند همچو باد بهاري گرهگشا باشد همان به كه خاموشي گزيند و جهان و خلق جهان را در فروبستگي رها كند. اين مختصر را گفتم تا به اين جا برسم: اگر عمري باقي باشد و روزگار بر همين منوال قرار است در همين صفحهاي كه ملاحظه ميفرماييد چيزهايي بنويسم. با ربط و بيربط. از هر دري سخني. اميد كه مقبول طبع افتد و بر شمار همدلان و همسخنان بيفزايد. ايدون باد!
2- در اين سالها به ويژه پس از ماجراي تلخ و دردناك سوريه چيزي كه مدام ذهن و ضميرم را به خود مشغول ساخته اين پرسش سهمگين است: چگونه سرزميني كه به سرزمين شعر و ترانه و زيبايي شهره بود و همزيستي مسالمتآميز اقوام در آن مثالزدني، به ناگهان به آوردگاه خونبار عقايد مختلف بدل شد؟
شايد اگر چند سال پيش از ما ميپرسيدند در كشورهاي مجاور و همسايه كدام يك استعداد شرحه شرحه شدن دارند؟ هيچ كداممان سوريه را نام نميبرديم يا حداقل گزينه اول ما سوريه نبود. شايد افغانستان و پاكستان و عراق را نام ميبرديم و ذهنمان كمتر متوجه سوريه ميشد. در اينكه قدرتهاي كوچك و بزرگ سهم بسزايي در ويراني سوريه دارند شكي نيست اما به هرحال بايد استعداد نزاع و ويراني هم وجود داشته باشد تا طمع كفتارها و كركسهاي سياسي برانگيخته شود. اين استعداد پراكندگي و اختلاف از كجا آمد؟ چرا كمتر كسي متوجه اين آتش زير خاكستر شد؟ چرا چهره بيروني سوريه اصلا چنين چيزي را به ذهن متبادر نميكرد؟ اين همه كينه و نفرت كه يك شبه به وجود نيامد. حالا ميتوان به جرات گفت سوريها برخلاف آنچه در ظاهر نشان ميدادند ساليان سال در كمين فرصتي بودند تا گلوي همسايگان خويش را بدرند. سنيها و علويها و كردها و سلفيها و تندروها و كندروها به ظاهر به روي هم لبخند ميزدند و در ذهن خويش طناب دار يكديگر را ميبافتند. چه كسي اين همه نفرت و كينه را در دل آنها كاشته بود؟ همانها كه ساليان سال جامعه سوري را به كافر و مومن تقسيم ميكردند. همانها كه مردم سوريه را به سوري اصيل و غيراصيل تقسيم ميكردند. همانها كه بخشي از مردم سوريه را به دليل عقايد متفاوتشان تحقير ميكردند و آنها را شهروند درجه دو و درجه سه به حساب ميآوردند. بذر نفرت و كينه با كلام و رفتار تبعيض آميز كاشته ميشود اما حاصل آن خون است و ويراني.
3- نميتوان فقط در هنگام انتخابات از حق برابر سني و زرتشتي و مسيحي و اهل حق سخن گفت اما پس از آن حتي از حيث صوري، حرمت آنان را نگه نداشت و جايي حتي در ويترين سياسي اين سرزمين براي آنان در نظر نگرفت. اينها را گفتم تا بگويم بايد در مقابل تعليق عضويت سپنتا نيكنام بيش از اينها حساس بود. بايد در مقابل عدم دعوت مولوي عبدالحميد به مراسم سوگند رياستجمهوري بيش از اينها موضع گرفت. بايد هرجا كه يك ايراني به دليل عقايدش مورد بيمهري قرار گرفت برآشفت و با صداي بلند اعتراض كرد. بايد اصل نوزدهم قانون اساسي را براي بعضيها هر روز تكرار كرد: مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود.
4- بعضي بزرگان نگران تصوير سپاه پاسداران در اذهان عمومي هستند. نگراني بجايي است. آن هم در زمانهاي كه لشكر جهل و جنون از هر سو هجوم آورده و گرداگرد ما را ناامني فراگرفته، بايد هم نگران بود كه مبادا با ملكوك كردن چهره يك نيروي مقتدر نظامي زمينه براي تعرض به اين آب و خاك فراهم شود. اما اين نگراني همان قدر كه بجاست و قابل درك، همان قدر هم چندان وجهي ندارد.
هرگاه سپاه پاسداران به وظايف ذاتي خود عمل كرده بلافاصله از سوي مردم با قدرداني و سپاس درخوري مواجه شده. در ماجراي حمله تروريستي به مجلس و پس از آن واكنش سپاه پاسداران به نيروهاي داعش، مردم با احترام زايدالوصفي سپاهيان را قدر نهادند و بر صدر نشاندند. اي كاش آن عمل ستايش برانگيز با هواهاي نفساني عدهاي درهم نميآميخت و نزاع بر سر اينكه چه كسي سهم بيشتري در سركوب داعش داشت جايش را به وحدت ملي ميداد تا حلاوت سركوب دشمن دوچندان شود. منظور اينكه اگر نگرانياي هم هست، بايد اين نگراني متوجه كساني باشد كه در تمامي صحنههاي سرنوشت ساز كشور به فكر گروكشي و انتقامگيري سياسي هستند. در همين ماجراي خزعبل گويي ترامپ بازهم مردم نشان دادند منافع ملي را بهتر از هر كس ديگري تشخيص ميدهند اما...