• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3932 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۶ مهر

شتر رماني

محمد زينالي اُناري پژوهشگر فرهنگ عامه

10 سال پيش همسرم گفت كه يك طلافروش آشنا دارند كه طلاهاي خوبي مي‌فروشد. آن زمان كه من به خاطر كارم از محاسبه‌ مزد و اجرت طلا سر در مي‌آوردم به آنجا رفتيم. جلوي ويترين با مزنّه‌ي طلا، مزد و اجرت آن، قيمت گردنبند مينايي را حساب كردم و وارد گالري شديم تا براي خريدنش در دست‌مان لمس كنيم. وقتي فروشنده قيمت را حساب مي‌كرد دقيقا همان مبلغ 152 هزار تومان را توي ماشين حساب به دست آورد ولي بعد عدد 170 هزار تومان را به سرعت روي صفحه ماشين‌حساب نوشته و به ما اعلام كرد. اين طوري مي‌توانست تخفيف هم داده و مشتري قديمي‌اش را باز هم راضي نگه دارد. هنوز هم طرح آن گردنبند مينا كه به خاطر اين كار طلافروش نتوانستيم بخريم، در ذهنم هست. اگرچه اگر هم مي‌خريديم، موقع خريدن خانه فروخته مي‌شد.
در عالم كودكي، دو نفر را مي‌شناختم كه به اصطلاح هم‌ولايتي بودند، يكي نجار بود و يكي كوزه‌گر. الان سال‌ها است كه هر دوي آنها به شهر مهاجرت كرده‌اند و عمر شغل آنها در روستا به سر رسيده است. نجار سال‌ها است كه در شهر به ساختن بوفه و ويترين مي‌پردازد، ولي خودش هم مي‌گفت كه كار اصلي نجار در روستاها بسيار بيش از تجملاتي بوده كه در شهر رايج است. قبلا، در روستاهاي آنها، كه رودخانه‌اي پرآب دارد، صنف نجاري و كوزه‌گري رايج بوده، آب هم درختان بلند براي ساخته شدن توربين و خانه داشت و هم به گل‌هاي بسياري كه مثل وجود آدم در روي زمين سرگردان بودند، جان داده و كوزه مي‌كرد. در اونار، هم كوزه‌گري رايج بود و هم نجاري. يكي از روستاهاي اطراف هم الوار نام داشت و كار اصلي صنف‌هاي مربوط به چوب، مثل كارخانجات آهن امروزي تامين مصالح مستحكم ساختماني بود.  پدرم مي‌گفت در روستاي ايشان بيش از 10 آسياب وجود داشت و عشاير دشت مغان بعد از برداشت براي آرد كردن گندم با بارهاي شتر به آنجا سرازير مي‌شدند. او از آسيابان‌هايي كه به اين كار مشغول هستند، سخن مي‌گفت و يكي از نوستالژي‌هاي او، ديده شدن مردان ريش‌سفيد سرحال و مومني بود كه از نقاط مختلف به اين روستا آمده و در مدت انتظارشان در ميدان و مسيرهاي تجاري داخل روستا چپق مي‌كشيدند. اما به نظر او اين صحنه‌ها عوض شده و ژست‌هاي مردم روستا دگرگون شده و نه آسيابان‌هاي منصف مانده و نه مردان اهل بهشتي كه براي امروزي‌ها درس و مشق انصاف و انسانيت بدهند. در بين سخن‌هاي او، داستاني از آسياباني بي‌انصاف هم بود كه يك مشتري خوشفكر توانسته بود او را از اين كار باز دارد. نقل مردمي اين داستان، نشان از حساسيت اهالي روستا نسبت به اخلاق معامله‌هاي صنعتي آن زمان بوده است.
روزي گروهي از عشاير مغان در اونار از شتر پياده مي‌شوند و به آسياباني مراجعه مي‌كنند كه ظاهرا از شارلاتان‌هاي اين صنف بوده و همواره چيزي بيش از سهم دسترنج خود برمي‌داشته است. در اين صنف رايج بوده كه در موقع تحويل آردها، سهمي عرفي در برابر گندم آسياب شده به عنوان دستمزد بردارند. اما او به موقع گرديدن سنگ آسياب، از گوشه و كنار آن نيز برداشته و به جايگاه آردهاي گم شده مي‌افزوده است. فردي كه گندم‌ها را به آسيابان مي‌دهد، از اين مطلع بوده و بالاي سنگ آسياب مي‌ايستد تا با چشمانش نظارت كند. آسيابان كه چنين مي‌بيند ميخ شتر مشتري را رها كرده و به او مي‌گويد: «شتر در رفته است». او آسيابان را صدا مي‌كند و مي‌گويد: «دست‌هايت را باز كن»، سپس فوجي آرد بر دست او ريخته و نشان پنجه‌ دست خود را بر آن مي‌گذارد: «اين را نگه‌دار تا برگردم!»
اگرچه در آن زمان براي سالم بودن معاملات نياز به پنجه‌نگاري و سرپا ايستادن آدم‌ها نيست و مي‌توان به جاي اين كار، حرفه‌هاي متعددي كه در مشاغل كوچك و بزرگ هستند را ديد. آن پنجه‌هاي دست تبديل به انگشتاني شده كه امروز روي ماشين‌حساب‌ها و روي صفحه‌هاي ترازو و كامپيوتر مي‌چرخد. يكي از اقوام من از اهميت داشتن شغل حسابداري مي‌گويد كه مي‌تواند موضوعات مهمي را در يك سيستم خريد و فروش و به خصوص بخش انبار و حمل و نقل كالاها را تشخيص داده و حتي مانع شتر رماندن بسياري از افراد شود. بسيار عجيب است كه يك پنجه دست، امروز تبديل به صنف و حرفه حسابگرانه‌اي شده و رد آن حتي در كار ويزيتورها، صندوقدارها و بازرسان متعدد هم ديده مي‌شود.  آن پنجه‌هاي حساس كه با نگاه داشته شدن تصوير دست اهميت مي‌يافت، امروز از پنج انگشت ثابت به خيل اعداد رياضي بسيار و بازي‌هاي رقصان هرروزه‌شان بر ترازنامه‌ها و رسيدهاي متعدد بدل شده است. با اين حال، سبك معامله آسياباني هم امروزه در بسياري از فروشگاه‌هاي كوچك و فاقد صندوقدار و حسابدار ديده مي‌شود. به ويژه اينكه هنوز نظام اقتصادي جديد نتوانسته است معامله‌گرهاي بسياري كه نسبت به راه انداختن فروشگاه، دفاتر معاملاتي ... و حتي مطب‌هاي پزشكي را مجاب به پنجه‌هاي حسابداري كند. مجادله سختي در ميان گرفته و هنوز هم داستان شتررماني و پنجه‌زني بر معاملات وجود دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون