پريدن از روي رود
مهرداد احمدي شيخاني
يكي از ويژگيهاي دوران كودكي، قهرمانانگاري پدر است. در مكالمات كودكانه، به خصوص در بين پسربچهها، پدر قويترين موجود روي زمين است و به هر كاري توانا. يادم هست در آن ايام كودكي ما، يعني حدود 50 سال پيش كه خيابانها خاكي بود و راهآب خانهها مستقيم در جوي خيابان باز ميشد و ما پابرهنه از صبح تا شب در خاك و خُلِ كوچه ميدويديم و از جوي آب ميپريديم، گاهي كه از نفس ميافتاديم و گوشهاي دور هم در سايه مينشستيم و وقتمان به حرف زدن ميگذشت، بالاخره كلام به قدرقدرتي پدران ميرسيد و لاف و گزاف هر كدام از ما كه «پدر من فلان ميكند و بهمان ميكند» و البته اينكه، آن همه تصوير و تصور از قدرت پدرانه، بيشتر در ناتواني خودمان ريشه داشت و تصويري بود از «آرزو»هايمان. مثلا توصيف اين قدرقدرتي پدرانه، ابتدا از اينجا شروع ميشد كه اگر در فلان خيابان، جوي آبي عريض بود كه ما نميتوانستيم از رويش بپريم، حتما پدرمان ميتوانست از روي آن بپرد و بعد هر كس براي پدرش توانايي بيشتري را تصور ميكرد و عرض جوي هر بار بيشتر و بيشتر ميشد و كار به آنجا ميرسيد كه پريدن از روي شط (كارون) اتفاقي عادي براي پدرانمان تصور ميشد و تا چشم برهم ميزديم، پدر تبديل به سوپرمني ميشد كه روياي كودكانهمان را پر ميكرد.
اما اين نگاه به جهان پيرامون و تصويرسازيهاي آرزومندانه به جاي آنچه در واقعيت ميگذرد، فقط مربوط به همان ايام كودكي نيست. بسياري از ما، آنچه ميگذرد را نه بر حسب واقعيت، كه بر اساس آرزوهايمان تحليل و تفسير ميكنيم و حتي فراتر از تحليل آرزومندانه، گاهي آرزوهايمان را به جاي خبر هم مينشانيم.
كم نيستند كساني كه از فرط دلبستگي به آرزوها، چشم بر هر آنچه در جهان واقع ميگذرد، ميبندند و حتي هشدارها را كه «چشم باز كن و واقعيت جهان را آن گونه كه هست ببين» را تاب نميآورند و به كساني كه دعوت به بيدار شدن از اين خواب شيرين ميكنند، تف و لعنت ميفرستند و پرخاش ميكنند و ميرنجند و باقيش بماند كه همه تجربه اينچنين داشتهايم كه يا خود به آرزوهايمان چسبيدهايم و گوش به هشدار ديگران ندادهايم يا بارها به ديگران از آنچه واقعا موجود است هشدار دادهايم و آنها از ما رنجيدهاند. براي خود من كم نبوده اوقاتي كه وقتي تحليلي از شرايط موجود شنيدهام، اين پرسش را مطرح كردهام كه «اينكه ميگويي، تحليل است يا آرزو؟» و البته خيلي وقتها هم به صراحت به تحليلگر گفتهام كه «آرزويت را به جاي تحليل منشان.»
البته قطعا كم نبوده زمانهايي كه خودم هم آرزويم را به جاي تحليل نشاندهام. كارياش هم نميشود كرد كه بالاخره همه ما روزي كودك بودهايم و در تصوراتمان، پدرمان از روي هر جوي و نهر و رودي ميپريد و حالا هم با اينكه قد كشيدهايم، به قول استاد مرحوم مميز، بيشتر وقتها فقط كودكاني ريش و سبيلداريم.
همين چند مدت پيش كه زياد هم دور نيست و چند هفته بيشتر از آن نميگذرد، يكي دو يادداشت در همين ستون نوشتم در مورد رفراندوم اقليم كردستان عراق، كه از دل گفتوگوهايي بيرون آمده بود با كساني كه از اين رخداد چنان به وجد آمده بودند كه دست از پا نميشناختند. در آن يادداشتها و گفتوگوها، بسيار محافظهكارانه و با احتياط اشاره ميكردم كه آنچه در عمل بايد رخ دهد، به ناچار بايد روي زمين اتفاق بيفتد و البته در لفافه ميگفتم كه با توجه به اينكه اين اقليم در بين سه محدوده سياسي ايران و تركيه و عراق قرار دارد، نتيجه عملي اين رفراندوم، اعلام رسمي وابستگي به اراده اين هر سه است و نه دست يافتن به استقلال، چرا كه واقعيت جغرافياي سياسي منطقه را با هيچ رفراندومي نميتوان تغيير داد و اقليم كردستان عراق در هر صورت، بين اين سه كشور محصور خواهد ماند و نتيجه آرا هرچه باشد، كردستان عراق را از ميان اين سه كشور خارج نخواهد كرد و هر مراودهاي بين اين اقليم و جهان خارج از طريق اين سه كشور انجام خواهد گرفت و براي همين هم نتيجه عملي اين رفراندوم، اعلام رسمي وابستگي هميشگي به اين سه كشور خواهد بود.
البته در آن چند هفتهاي كه بحث رفراندوم و شاديهاي پس از آن داغ بود، با همه محافظهكاريهايي كه در اظهارنظر داشتم، توهين و تحقير و اتهام كم نشنيدم ولي صبوري بسياري لازم نبود تا در واقعيت ببينيم نتيجه چه خواهد شد. آن رفراندوم كه با دلگرمي به پشتيبانيهاي عجيب و غريب و تكان دادن پرچم تنها كشور به عنوان ياريدهنده همراه بود و بسياري را به شك ميانداخت كه در پس و پشت ماجرا چه ميگذرد، گذشت و خيلي زود به امروز رسيديم كه كركوك به چشم بر هم زدني از نيروهاي نظامي اقليم تخليه و تحويل نيروهاي عراقي شد.
حالا اما آنها كه تصور پريدن از روي جوي و نهر و رودخانه را داشتند، وقتي كه چشم باز كردند و پايشان را روي زمين واقعي ديدند، واگذاري با اين سرعت كركوك را باور نميكنند و به جاي تحليل روشنگرانه آنچه گذشت، به دنبال يافتن خائنين و كشف توطئهها ميگردند. اما مگر قرار بود نتيجه غير از هميني كه اتفاق افتاد باشد؟
اينكه يك نيروي سياسي، فرصتطلبانه، آرزوها را به جاي واقعيت بنشاند تا ميوههاي خود را بچيند اتفاق تازهاي نيست، ولي اينكه تحليلگر و روشنفكر و فعال اجتماعي، دل به روياپردازي بسپارد و ادعاي از روي رود پريدن ديگران را واقعيت بپندارد و هلهله سر بدهد، جاي تعجب دارد.