رقابت لاريجاني با اصولگرايان آغاز شد
داود حشمتي
خبر بهروز نعمتي از تشكيل حزب جديد «رهروان» را ميتوان به عنوان اعلام ورود لاريجاني به انتخابات 1400 در نظر گرفت. اينطور به نظر ميرسد كه لاريجاني نميخواهد بازيهاي نخنما و تكراري اصولگرايان در اعلام كانديداتوري را ادامه دهد، اما در عين حال روحيه محافظهكاري او نيز در اين موضوع ديده ميشود. او صراحت مهدي كروبي را ندارد كه از سال 84 اعلام كند با تشكيل حزب قصد ورود در انتخابات چهار سال بعد را دارد. اصولگرايان با نگاه به تجربه سال 84 كه احمدينژاد ناشناخته توانسته بود همه را غافلگير كند، پا به عرصه انتخابات 96 گذاشتند. براي همين رييسي را تا آخرين روزهاي ثبتنام، در پس پرده كانديداتوري نگه داشتند. مدل ديگر از اين رفتار، ورود محمدباقر قاليباف به انتخابات بود. او كه از سالها قبل تصميم به حضور در انتخابات داشت، تا ساعات پاياني وقت ثبتنام به وزارت كشور نرفت تا به خيال خود بتواند خيزشي كه هاشمي در ثبتنام سال 92 ايجاد كرد را به وجود بياورد. اما ظاهرا لاريجاني قصد ندارد، از اين مسير وارد شود. نخستين زمزمههاي راهاندازي حزب لاريجاني سالها پيش شنيده شده بود. اما به نظر ميرسد حالا فضا براي ورود او آماده و مهياتر شده باشد. تشكيلات اصولگرايان در انتخابات 94 مهمترين ياران لاريجاني را در ليست خود قرار نداد و آنها با ليست اميد به مجلس راه پيدا كردند. فاصله آنها با اصولگراياني همچون حدادعادل و فدايي كه در پشت پرده ليست را تهيه ميكردند كاملا واضح شد. اما چرا امروز شرايط براي راهاندازي يك تشكيلات حزبي براي لاريجاني مهياتر از گذشته است؟ و سوال مهمتر اينكه لاريجاني در چه شرايطي ميتواند از اين فضا بهره كافي را ببرد و در رقابت با اصولگرايان ديگر برنده بازي باشد؟اما قبل از آن بايد به اين سوال پاسخ داد كه آيا اين حزب اساسا متعلق به علي لاريجاني است يا نه؟ اگر به مصاحبه بهروز نعمتي نگاه كنيم ردپاي «آقاي رييس» را به روشني ميبينيم. از نعمتي پرسيدند: آيا كاظم جلالي هم در جمعشان حضور دارد يا نه ميگويد: آقاي «جلالي رييس بنده است و هرجا ايشان باشند، من هم هستم.» همين مناسبات در مورد لاريجاني و جلالي نيز صادق است. به اين معنا كه اگر جلالي «رييس» هميشگي بهروز نعمتي است، لاريجاني نيز رييس جلالي محسوب ميشود.
با اين تفاسير، دلايل لاريجاني را براي راهاندازي حزب ميتوان در موارد زير خلاصه كرد:
1- با اين كار او به جاي اينكه از حالا به عنوان شخصي اعلام كانديداتوري كرده و تمايلش را نشان دهد، از راه حزب فضا را آماده ميكند.
2- ميتواند به راحتي افراد را ذيل نام حزب اما براي حمايت از شخص خودش جذب كند.
3- در صورتي كه موفقيت مطلوب حاصل نشد، آينده سياسي خود را مانند قاليباف و حدادعادل از بين نميبرد.
امروز شرايط براي برنده شده لاريجاني در ميان اصولگرايان بيشتر فراهم است. بايد به اين توجه كرد كه اصولگرايان با زور و فشار زياد، تشكيلات جمنا را راهاندازي كردند. در صورتي كه لاريجاني حزبش را به راه بيندازد، ميتواند دست به جذب افرادي همچون باهنر و ابوترابي و ديگر اصولگرايان بزند. در اين شرايط اصولگرايان بايد تكليف خود را روشن كنند. آيا با تشكيلات جمنا (كه زيرنظر فدايي و حدادعادل اداره ميشود)، ادامه ميدهند يا به لاريجاني ميپيوندند؟ اصولگرايان جمنا در انتخابات 94 و 96 تلاش كردند فاصله خود را با پايداري مشخص كنند. اعضاي آنها را در ليست خود قرار ندادند، اما در نهايت اين كانديداي پايداري بود كه به همه اصولگرايان تحميل شد. بعدها نيز زمزمههايي از پيوستن پايداري به اين تشكيلات شنيده شد. از اين رو ميتوان گفت به همان نسبت كه اصولگرايان به پايداري نزديك ميشوند، علي لاريجاني ميتواند يارگيري بيشتري از ميان اصولگرايان داشته باشد. شايد به همين خاطر هم باشد كه نعمتي بر واژه «اصولگراي ميانهرو» تاكيد كرده بود. اين را ميتوان يك رابطه دو سويه هم ناميد. به همان نسبت كه اصولگرايان ميانهرو به عضويت حزب لاريجاني در بيايند، حركتبخشي از اصولگرايان به سمت پايداري نيز بيشتر خواهد شد. ميتوان موفقيتهايي را در جذب نيروهاي اصولگرا به حزب لاريجاني از هماكنون پيشبيني كرد. اما سرعت اين روند و گسترش آن بستگي تام و تمام به ورود افراد مهمي از جبهه اصولگرايان دارد كه شناخته شده هستند. به عنوان مثال بايد ديد افرادي چون محسن رضايي، عزتالله ضرغامي، فتاح، باهنر و حتي ناطقنوري نسبتشان با حزب لاريجاني چه خواهد بود. به نظر ميرسد فصل تازهاي از رقابت در ميان اصولگرايان به راه افتاده است. كساني كه شكستهاي پيدرپي اصولگرايان را محصول رفتارهاي افراطي پايداري و استراتژيهاي غلط اصولگرايان در انتخاباتها ميبينند، به عضويت حزب لاريجاني درخواهند آمد. اين ضربه بزرگي بر پيكر از رمق افتاده اصولگرايان در جمنا خواهد بود.