آنهايي كه در جشنواره فجر امسال غايبند
طعم تلخ محروميت در سينما
الهام نداف
در 30 سال اخير اسامي مختلفي به ليست كارگردانهاي ايراني اضافه و از آن كم شده است. جوانترها كه اميد را به حوزه فرهنگ و هنر دميدند، اما چهرههاي اسم و رسمدار در فراز و نشيب اين سالها، ترجيح دادند بيش از جوانها بر اصولشان پافشاري كنند و طبيعي است مقاومت آنها عواقبي براي سينماي ايران در پي داشت. جاي خالي بزرگان عرصه كارگرداني در سالهاي اخير و افتخارآفرينيهايشان در جشنوارههاي داخلي، تنها بخشي از اين محروميتهاست. در اين نوشتار، محوريت غيبت سينماگران جشنواره فيلم فجر است، تاكيد بر اين حضور داخلي، شايد متر و معيار چندان موجهي براي فعاليت هنري يك هنرمند نباشد اما بهانه خوبي است براي مرور چگونگي «از دست دادن» در سينماي ايران؛ اتفاقي كه اين روزها متوليان فرهنگي راحت به آن تن ميدهند. حسن فتحي، داوودميرباقري، خسرو سينايي، منيژه حكمت، شهرام اسدي، بهروز افخمي، سيروس الوند و... هر كدام به دلايلي مدتهاست در جشنواره فجر حاضر نشدهاند. از ميان اين اسامي يكي سرگرم ساخت سريال در شبكه نمايش خانگي است و ديگري تهيهكنندگي را تجربه ميكند. با اين همه غيبت برخي اسامي بيش از ديگران، به چشم ميآيد؛ غيبتي ناخواسته وشايد اجباري.
رخشان بنياعتماد
از آخرين باري كه رخشان بنياعتماد در جشنواره فيلم فجر حضور داشته، شش سال ميگذرد. او با تغيير دولت در سال 92، از «قصهها» در جشنواره فجر رونمايي كرد و مدتي بعد هم فيلم روي پرده سينماها رفت؛ اكراني كه به واسطه آن علي جنتي، وزير ارشاد وقت را براي پاسخگويي به برخي ابهامات روانه مجلس شوراي اسلامي كرد. بنياعتماد بعد از ساخت «قصهها» تا اينجا عطاي فيلمسازي در حوزه داستاني را به لقايش بخشيده است. او در اين سالها عمده تمركز خود را به فعاليت در حوزه مستند معطوف كرده و ظاهرا از اين ماجرا راضي است. البته سالهاي دوري اين كارگردان از سينما، به گفته خودش، خودخواسته بوده است: «شرايطي كه در آن طي اين سالها (پيش از قصهها) فيلم نساختم به اين معنا نبود كه كسي اجازه كار كردن به من نميداد بلكه يك خود تحريمي بود. چون با فضاي فرهنگي آن موقع (مديريت فرهنگي دولت نهم و دهم) هماهنگ نبودم، ترجيح دادم كه فيلم نسازم. » بنياعتماد در روزهاي اخير با همراهي مجتبي ميرتهماسب مجموعه مستندهاي كارستان را روانه سالنهاي هنروتجربه كرد و حالا هم سرگرم نمايش مستند «توران خانم» است.
بهرام بيضايي
واقعيت اينجاست كه سينماي ايران طي 9 سال گذشته حضور بهرام بيضايي را كم دارد؛ كارگرداني كه به واقع مولف بود و در مدت فعاليت هنرياش تعريف تازهاي از هنر تصويري و نمايشي ايران ارايه كرد. او آخرين بار با «وقتي همه خوابيم» در جشنواره فيلم فجر حاضر شد؛ جشنوارهاي كه سال 87 برگزار شد و براي بيضايي و عوامل فيلم شش سيمرغ بلورين را به همراه داشت. اين فيلم با وجود به رخ كشيدن چند باره شايستگيهاي بيضايي، خاطره تلخي براي اهالي سينما داشت؛ خاطرهاي كه به رفتن اين كارگردان از ايران و پايان فعاليتهايش در اين خاك منجر شد. «بيضايي اكنون ٧٨ساله است. موهاي سر و ابرويش يكسره سفيد مثل نقره و قلمش همچنان توانا مثل الماس. آن سوي دنيا قدر او را ميدانند اما ما در اينجا از دستش داديم. سيري كه او رفت، خلاف مسير هر روز بود اما مردم، فقط مردم او را به جا آوردند، تحسين كردند و به استادياش پذيرفتند.» اين جملهها بخشي از توصيف شهلا لاهيجي درباره بيضايي است و نشان ميدهد فقدان او نه تنها متوجه سينماست بلكه بخش عمدهاي از عرصه فرهنگ و هنر را هم تحتالشعاع قرار داده است.
ناصر تقوايي
به نظر ميرسد زندگي براي كسي چون ناصر تقوايي در سال 80، از حركت ايستاده باشد. همان سالي كه او با ذوق وافر «كاغذ بيخط» را ساخت و هرگز تصور نميكرد اين فيلم نقطه پايان فيلمسازياش باشد. او يك سال بعد «كاغذ بيخط» را در جشنواره فيلم فجر اكران كرد و حالا 16 سال است اين گردهمايي سينمايي از حضور تقوايي بينصيب است. «كاغذ بيخط» اما پايان تلاشهاي اين فيلمساز براي ادامه حيات هنريو حرفهاش نبود. او در ادامه دو فيلمنامه «چاي تلخ» و «زنگي و رومي» را به مرحله توليد رساند اما هر بار سنگاندازيها مانع از ادامه فعاليتهايش شد و جالب اينجاست كه تقوايي هم به رفتار خلاف عرف در حوزه فيلمسازي تن نداد: «من نميخواهم خارج از شرايط قانوني كار كنم وگرنه از همين فردا ميتوانم بدون پروانه، ساخت فيلمم را شروع كنم. هر كس ميتواند با دوربين خودش فيلمش را بسازد و روانه جشنوارهها كند. مگر نميكنند؟ اين يك شيوه چريكي در كار فيلمسازي است كه در جاهاي ديگر هم رواج دارد ولي من كه چريك نيستم.» با وجود دوري 16 ساله از حوزه سينما، تقوايي در سالهاي اخير يكي از محبوبترين شخصيتهاي سينمايي است. حضور او در گردهماييهاي سينمايي و فرهنگي غنيمتي است كه مديران دولتي هم به آن ميبالند اما سينمادوستان همچنان از هنر او بيبهرهاند: «من خيلي سال است كه به محبوبيت رسيدهام و اين را ميدانم. همين كه براي كسب درآمد تحت هر شرايطي فيلم نميسازم، باعث اين محبوبيت شده است. من هرگز حاضر نيستم به سينماي ايران لطمه وارد كنم كه سالي يا دو سالي يك فيلم بسازم.»
واروژ كريممسيحي
«پرده آخر» و «ترديد»؛ اين دو فيلم تمام دارايي واروژ كريممسيحي در عرصه سينماست. فيلمهايي كه هر كدام توانستند انتظارات از اين كارگردان را بالا ببرند؛ كريممسيحي اما ترجيح داد روند آهسته و پيوستهاي در سينما داشته باشد. او تا اينجا فاصله خود را با سينما حفظ كرده و به نظر ميرسد از اين روند راضي است: «از مكتبي در سينما ميآيم كه سينما را جدي ميگيرد و برايش مساله است. از فضاي فعلي سينماي ايران دور هستم و اين فضا و آدمهايش را نميشناسم. حداقل شش هفت طرح داشتهام كه تا پاي توليد رفته اما به سرانجام نرسيده است؛ شرايط خاصي را پيش روي ما ميگذارند كه حاضر به تن دادن به آنها و زير پا گذاشتن اصول و استانداردهايم نيستم.»
اصغر فرهادي
«جدايي نادر از سيمين» آخرين فيلمي است كه اصغر فرهادي به واسطه آن در جشنواره فيلم فجر شركت كرد. اين كارگردان سينما، با كسب دو جايزه اسكار، حالا ديگر دغدغه چنداني براي حضور و ديده شدن در رقابتهاي داخلي ندارد. فرهادي اين روزها به چهرهاي جهاني تبديل شده و ترجيح ميدهد آثارش را در جشنوارههاي بينالمللي دنيا، جايي كه فرصت ديده شدن برايش بيشتر فراهم است، رونمايي كند. اين تصميم اگرچه جشنواره فجر را از حضور اين هنرمند محروم ميكند اما در ظاهر تصميمي منطقي است.
احمدرضا درويش
«رستاخيز» شايد بزرگترين زخم احمدرضا درويش در سالهاي اخير باشد؛ زخمي كه تنها با اكران شدن التيام مييابد و اگر نمايش عمومي فيلم به نتيجه نرسد، دست و دل كارگردان به ساخت هيچ فيلمي نميرود: «اين فيلم هويتم، اعتقادم، فرزندم و روح من است، روح من الان در زندان است و اگر اكران نشود قطعا ديگر فيلم نميسازم، البته فيلم يك روز در سينماهاي جمهوري اسلامي ايران اكران شده و قطعا ديده خواهد شد، اين فيلم صاحب دارد.» درويش آخرين بار در سي و دومين جشنواره فيلم فجر شركت كرد. در اين دوره «رستاخيز» توانست سيمرغ بلورين بهترين فيلم و بهترين كارگرداني را از آن خود كند و توجه منتقدان سينما را هم جلب كرد اما با وضعيت نامعلوم اكران فيلم، بعيد است حالا حالاها نامي از درويش در جشنواره فجر آورده شود.