همدلي و ديگر هيچ
زلزله پريشب كام همهمان را تلخ كرد. نشسته بوديم شوي تلويزيوني سعد حريري را ميديديم و براي حال و روز تاسفبارش دل ميسوزانديم كه خبر زلزله آمد. زلزلهها تا من خاطرم هست، سهم و هيبتشان با تاخير ميرسد. اولش خبرهايي ميرسد كه عمق و روح ندارند. اطلاعات فنياند؛ «داده»اند؛ عدد و رقمهاي مركز زلزلهشناسياند. ما بسته به سابقه و تجربه چيزهاي مبهمي از اين «دادههاي فني» استنباط ميكنيم اما تا عكس آوار و بغض و بهت زلزلهزدگان را نبينيم، تا ضجههاي بازماندگان را نشنويم حساب كار دستمان نميآيد. گفتند مركز زلزله، عراق بوده است.
لب مرز؛ سليمانيه. اما لاكردار تا اصفهان را لرزانده؛ حتي بيشتر و عميقتر. همكارانم سريع دست به كار شدند و از اين طرف و آن طرف پرس و جو كردند. نيم ساعت بعد، چيزي كه روي سر ما آوار شد اخبار ضد و نقيضي بود كه رسمي و غيررسمي ميرسيد؛ يكي گفت چيزي نيست؛ خسارت زيادي وارد نشده؛ كسي نمرده؛ خانهاي خراب نشده؛ همين فقط برق رفته و مردم طفليها ترسيدهاند و به خيابان ريختهاند. حتي اهوازيها هم آمده بودند توي خيابان... اما از آن طرف – يكي كه ميگفت شاهد عيني است – خبرهايي داد كه پشتمان را لرزاند... يا خدا. تلگرام را باز كردم ديدم ملت هنوز سركيفند و دارند شوخي ميسازند. زلزله را با خبرهاي ديگر درميآميزند و براي مقامات سياسي مضمون كوك ميكنند. چند نفري هم اما پيدا بود ملتفت عمق فاجعه شدهاند و براي ارسال هر خبري دست و دلشان ميلرزد. بلاياي طبيعي تلخيشان دوچندان است. يك تلخيشان از اين بابت است كه «بلا» هستند و بر سرمان فرود ميآيند و ما را داغدار ميكنند.
پس از گذشت اين همه سال هنوز داغ زلزله كرمان و آذربايجان سرد نشده. به آن صفحات برويد و با بازماندگان كه حرف بزنيد ميبينيد كماكان داغشان تازه است. مگر ميشود به كسي كه با دست خودش عزيزانش را از زير آوار بيرون كشيده بگوييد «فراموش كن»؟ بعضي مصيبتها آنقدر سنگينند كه حتي وقتي دورهشان سرميآيد و سپري ميشوند، ردشان ميماند. عين جاي زخم تا ابد روي دل ميمانند و دردي جانكاه را يادآوري ميكنند. اما بلاياي طبيعي يك تلخي صعبتر و سختتر هم دارند.
تلخي مضاعف بلاياي طبيعي به اين جهت است كه آدميزاد با همه وجود، حقارتش را در برابر طبيعت درمييابد. خدا نكند كه طبيعت خشم بگيرد و با ما به ستيزه برخيزد. ما هر چقدر هم كه قوي و زيرك باشيم و مرزهاي علم را درنورديده باشيم، كماكان مقهور طبيعتيم و زورمان به سيل و زلزله و بلاياي سهمگين نميرسد. قهر طبيعت كه آشكار شود، ضعف و ناتواني ما هم آشكار ميشود. پرده توهم فروميافتد و ما به عمق جان درمييابيم كه موجوداتي قابل ترحميم... اما نه. آدميزاد زيركتر و هوشيارتر از آن است كه مقهور طبيعت شود. او به تجربه دريافته است كه با همدلي و مؤاسات و رفاقت ميتواند از پس اين بلايا- هر چقدر هم كه قويپنجه باشند - برآيد.
متاسفانه تعارف و تشريفات، بعضي كلمات را از معني تهي كردهاند. آنقدر انشاءهاي بيخاصيت نوشتهايم و تعارفهاي بيهزينه تكهپاره كردهايم كه عبارت بينظير «همدلي» را از معني تهي كردهايم. ما كلمات را مصرف ميكنيم و با بيمبالاتي، ارزش و اعتبار كلمات را مخدوش ميكنيم. اما عليرغم اهمال و غفلت ما، نامها و كلمات قدرتمندند و به اذن خداي متعال تاثيرشان را ميگذارند. كلمات قدرت جادويي دارند و در اين دنيا كارهايي ميكنند كه حيرتانگيز است. همدلي و مهرباني و برادري و مؤاسات را دستكم نگيريد.
اينكه در موقع زلزله، اصفهانيها، كرمانشاهيها را برادر خود بدانند و برايشان غمخواري كنند و با مهر و صميميت به كمك آسيبديدههاي قصرشيرين بشتابند، معنياش اين است كه آدميزاد به زيركي دريافته كه چطور از پس قهر و غضب طبيعت برآيد. مقاومسازي خانهها، ساماندهي امداد، پيشبيني زلزله و كارهايي از اين دست همه مهم و حياتياند. اما مهمتر و حياتيتر، وفاقي است كه پس از هر بلايي حاصل ميشود و دلها را به هم نزديك ميكند. وفاقي كه اگرچه منشائي عاطفي و هيجاني دارد، اما ميتواند كاركردي فرهنگي و اجتماعي داشته باشد و حتي سايهاش بر
سر سياست بيفتد.يك نكته كوچك هم بگويم و رفع زحمت كنم. من با شوخي مخالف نيستم و «شوخي ممنوع» را در هيچ عرصهاي نميپذيرم. اما به دوستانم و به كاربران شبكههاي مجازي، برادرانه توصيه ميكنم اين روزها مراقب شوخيهاي خود باشند و حالا كه بسياري از هموطنانمان داغدار و غمگيناند، حواسشان باشد چيزي به طنز و طعنه نگويند كه نمك بر زخم آسيبديدگان
زلزله بپاشند.