محمدرضا كوهستاني از دراماتورژي «اليورتوئيست» ميگويد
وفاداري آگاهانه به چارلز ديكنز و كارول ريد
اين روزها نمايش «اليورتوئيست» به كارگرداني حسين پارسايي روي صحنه است؛ نمايشي كه توانسته مخاطبان خود را به دلايل متعدد جذب كند. اين دلايل ميتواند از حضور بازيگران تا موسيقي نمايش باشد. اين اثر براساس يكي از كتابهاي معروف چارلز ديكنز نوشته است.
محمدرضا كوهستاني دراماتورژ نمايش موزيكال «اليورتوئيست» با عنوان كردن اينكه هيچوقت فكر نميكرده روزي در پروژهاي كه بخواهند تئاتري با اين ابعاد را بر اساس رمان چارلز ديكنز روي صحنه ببرند حضور داشته باشد، گفت: «رمان و فيلم اليورتوئيست را دوست داشتم اما نه به صورت خيلي ويژه كه بخواهم به اين فكر كنم كه روزي آن را در اين اندازه و ابعاد و به صورت موزيكال روي صحنه ببريم تا اينكه حسين پارسايي در سال 92 اين موضوع را مطرح كرد كه ميخواهد بر اساس نسخه سينمايي موزيكال كارول ريد از اين رمان كه در سال 1968 ساخته شده، تئاتر موزيكالي را روي صحنه ببرد.»
كوهستاني با عنوان اينكه ترس از اجراي چنين نمايش بزرگي باعث شد تا خود او بارها انجام چنين كاري را به بهانههاي مختلف به تعويق بيندازد و حتي فرد ديگري را به عنوان دراماتورژ معرفي كند؛ ادامه داد: «در سال 1393 خبري از شروع اين پروژه منتشر شد، اما كار بازهم به دلايل مختلف به تعويق افتاد. يكبار هم نسخهاي توسط يكي از دوستان من كه نويسنده بسيار حرفهاي و خوبي است نوشته شد كه نسخه قابل و شاخصي هم بود اما به دليل دور بودن از فضاي ذهني آقاي پارسايي كه تعلقخاطر زيادي به نسخه موزيكال سينمايي اثر داشت، مورد استفاده قرار نگرفت و درنهايت كار دوباره به من سپرده شد و بعد از گذشت سه چهار سال در فروردين امسال، رسما با حضور من و آقاي سليماني (دستيار كارگردان) اين پروژه كليد خورد.»
او درباره نحوه دراماتورژي انجام گرفته در اين كار توضيح داد: «دقيقا و بسيار آگاهانه، آنچه را مدنظر كارگردان بود اجرا كردم، يعني يك دراماتورژي وفادارانه به اصل رمان چارلز ديكنز با نيمنگاهي به اثر سينمايي موزيكال كارول ريد.»
كوهستاني با اشاره به اين مطلب كه دراماتورژيهاي انجام گرفته در سالهاي اخير در تئاتر ايران بهنوعي مغشوش و خارج از تعريفهاي درست بوده است تا جايي كه به هر نوع تغيير سليقهاي و خام در متنهاي نمايشي بهغلط نام دراماتورژي داده شده گفت: «متاسفانه با اين روش پيشگرفته شده در سالهاي اخير، شاهد روي صحنه رفتن نمايشهايي هستيم كه قصههاي آنها اصالت و شخصيتشان را از دست داده و آنچنان از بين رفتهاند كه ديگر نشاني از متن بهجز اسم آن باقي نمانده است. چنين نمايشهايي هيچگونه هويتي براي خود ندارند، قصهگريز شدهاند و تماشاگري كه ذهنيتي نسبت به اثر ندارد يا قبلا نمايشنامه اثر را نخوانده است، چيزي از قصه و آنچه روي صحنه رخ ميدهد را درك نميكند.»
او تغييرات كوركورانه اينچنيني عليالخصوص تغيير قصه و جابهجايي مكانها، كاراكترها و نيز تغيير ادبيات اثر توسط كساني كه از بنيه هنري و علمي كافي برخوردار نيستند را ظلم و بيرحمي در حق نويسنده اصلي اثر دانست و پيشنهاد داد به چنين روندي نام «برداشت آزاد» داده شود چرا كه دراماتورژي در تمام دنيا از اسلوبي خاص پيروي ميكند كه با روشهاي اينچنيني بههيچوجه همخوان نيست.
او كه خود بهشدت پايبند به حفظ اصالت و شخصيت اثر است در اين باره گفت: «به نظر من بايد فحواي قصه در اثر حفظ شود تا جايي كه اگر تماشاگري آن اثر را نخوانده و چيزي هم درباره آن نميداند، بتواند چارچوبهاي اصلي فلان رمان يا نمايشنامه را روي صحنه ببيند و تفكر نويسنده را درك كند.»
اين نمايشنامهنويس با اشاره به اين موضوع كه بسياري از افرادي كه به ديدن موزيكال «اليورتوئيست» ميآيند قصه آن را خوانده يا نسخههاي سينمايي آن را ديدهاند، گفت: «كاري كه من انجام دادم در وهله اول مبتني بر رمان ديكنز و در وهله دوم مبتني بر نسخه سينمايي موزيكال كارول ريد بود. ما به نمايشنامهاي احتياج داشتيم كه در خدمت يك اجراي موزيكال باشد و نسبت مناسبي بين بخشهاي ديالوگدار و بخشهاي آوازين در آن به وجود آمده باشد. براي رسيدن به چنين متني، من تعمدا از حركت به سمت پيچيده كردن متن، كاراكترها، قصه و ديالوگها خودداري كردم، طبيعتا برخي صحنهها حذف شد، برخي خلاصه شد، برخي جابهجا شد و البته چند صحنه را هم از اساس نوشتم كه نه در رمان و نه در فيلم وجود ندارند. البته كه در نوشتن ديالوگها و انتخاب دايره واژگان كاراكترها و همچنين رفتارها و اتفاقات صحنهاي، تغييراتي اعمال كردم تا بدون آسيب زدن به ساختار و محتواي اثر، بتوانم ارتباط پررنگتري با شرايط اجتماعي امروز جامعه ايران در كليت نمايشنامه ايجاد كنم تا حين ديدن اجرا، براي تماشاگران احساس همزادپنداري بيشتري ايجاد شود. درنهايت هم نسخهاي پديد آمد كه در خدمت تفكر اصلي اجرا و شيوه كارگرداني اثر باشد تا بتوانيم اجرايي موزيكال و منحصربهفرد را در چنين ابعادي به صحنه ببريم.»
محمدرضا كوهستاني كه ترانههاي اين نمايش موزيكال را نيز با همكاري كامران رسولزاده سروده، بخش موسيقي و آواز را طبيعتا اصليترين بخش چنين اجرايي دانست كه شكلگيري استاندارد آن، پروسه پيچيده، زمانبر و سختي داشته است.
او با بيان اينكه در شعر فارسي، تعداد هجاها با توجه به قالبهاي مختلف شعري مشخص هستند و مصرعها اندازههاي از پيش تعريف شده و يكساني دارند اما در شعر انگليسي، تعداد هجاها در هر مصرع، متفاوت است، گفت: «اين تفاوت، كار ما را بسيار سخت ميكرد چراكه بايد دقيقا آنها را طبق ملودياي كه داشتيم، ميچيديم. در زبان انگليسي وقتي دو سه كلمه كنار هم قرار ميگيرند و به فارسي ترجمه ميشوند، به پنج تا شش كلمه تبديل ميشوند؛ اما ما مجبور بوديم بنا به نياز ملودي، مفهوم شعر را با همان دو سه كلمه منتقل كنيم كه اين هم يكي ديگر از دشواريهاي كار بود. همچنين مشكل بعدي اين بود كه ساختار كلمات فارسي با انگليسي فرق ميكند و بايد كلمات را جوري كنار هم بچينيم كه مخاطبي كه با آنها ناآشنا است، منظور ما را متوجه شود. علاوه بر اينها اشعار انگليسي از ادبيات ديگري سرچشمه ميگيرند و اصطلاحاتي دارند كه براي ما آشنا نيست، بنابراين بايد بر اساس فحواي شعر، آن را معادلسازي كني. در نهايت نيز سانسور برخي اصطلاحات يا كلمات و جايگزين كردن آنها با كلمات يا جملات ديگر، آخرين مرحله در سرايش اشعار بود.»