• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3187 -
  • ۱۳۹۳ يکشنبه ۳ اسفند

سلام بي‌طمع

غلامحسين فرنود


پنج نمايشنامه مشروطيت را هر بار كه دستم مي‌گيرم بخوانم، يا صادقانه بگويم تك نفره براي خودم اجرا كنم، بي‌اختيار مي‌روم سراغ «ننه انسي». اجراهايش را در صحنه ديده‌ام، اما هيچكدام در دلم خانه نكرده. مي‌گويند خانم عصمت صفوي تحسين اجرايش را از گوهرمراد شنيده؛ روح هر دو شاد. در اين بازخواني‌ها يا برخواني‌ها، هميشه «ستارخان» سرزده و سرزنش‌كنان از راه رسيده و سوال هميشگي خود را تكرار كرده: «ساعدي بزرگوار، چرا نقشي از من در نمايشنامه‌هايش   ننشانده؟»
- تا زنده بود لازم بود از خودشان بپرسيد. شايد هم نمايشنامه‌هاي چاپ نشده‌يي دارد كه ستارخان لاي شخصيت‌ها برخورده.
-  نپرسيدم و نيازي هم نبود. در آن سال‌ها، ستارخان به قول سينماگران، ستاره نبود مثل امروز، كه تا بگويي مشروطه جواب باشد ستارخان. وقتي كتاب «دو مبارز جنبش مشروطه» در دهه 40 در فهرست انتشارات ابن سيناي تبريز آمد...
- با شركت ستارخان و شيخ محمد خياباني؟
- و به قلم رحيم رييس‌نيا و عبدالحسين ناهيد. با آن كتاب ستارخان در محك قياس با اساطير يونان و ساير قهرمان‌هاي حماسي دمخور شد تا سرگذشتي جذاب و خواندني به مردم تحويل داده شود و آقاي دكتر ترابي در مقدمه كتاب سرافرازانه بگويد: «ديناميسم اجتماعي جنبش مشروطه بود كه از يك دلال اسب، يك گُرد آفريد»
- يعني گردي از گردان بي‌شمار جنبش؟
- البته يك قدم جلوتر از ديگران. اين نخستين كتاب رييس‌نيا و ناهيد بود كه با جلد ابريشمي زيبا و انگشت‌نما به بازار آمد. بعدها مرحوم عبدالحسين ناهيد سرگذشت خياباني را بسط داد و كتاب قطوري ساخت با نام قيام آزاديستان و...
- و ستارخان ماند و آرزويش. چرا آقاي رييس‌نيا به صرافت بازنويسي و روايت تازه نيفتادند؟
-  آقاي رييس‌نيا زنده و ساعي‌تر از گذشته در كنگره بزرگداشت ستارخان تشريف دارند و به سوال شما هم جواب مي‌دهند.
- واجب است كه بپرسم فيلم «ستارخان» مرحوم علي حاتمي را ديده‌ايد؟
-  نديده‌ام و فرصت و ميل ديدنش را هم ندارم.
- چيزي از دست نمي‌دهيد. شايد از بدشانسي ستارخان بوده كه يكي از بهترين سينماگران ما، ضعيف‌ترين كارش را به او اختصاص داده.
- همين؟ چرايي به دنبال ندارد؟ مرحوم حاتمي بي‌گدار به آب زده؟ معرفي ستارخان از طرف علماي تاريخ نقشي ندارد در اين كار؟
- نمي‌دانم. پرس و جو مي‌كنم.
- منظومه كوچك و زيباي «ميرزا كوچك خان» را خوانده‌ايد؟
- نه. اسمش را هم نشنيده‌ام.
- خواندني و الهام‌بخش است. جعفر كوش‌آبادي با مقدمه دلنشين بزرگ‌مرد ادب، م. ا. به‌آذين اثري ماندگار به ادب و تاريخ تقديم كرده. بارها خوانده‌ام و لذت برده‌ام و هربار ستارخان را ديده‌ام كه تفنگ در دست، سوار بر اسب و التماس بر لب از شاعران تركي گوي و فارسي گوي مي‌خواهد: مرا هم با منظومه‌اي ميزبان تاريخ كنيد.
- شنيده‌ام آقاي رييس‌نيا يك‌بار از شاعر واقعا پيشرو و خاكسار، مفتون اميني خواسته‌اند منظومه‌اي نظير منظومه كوش‌آبادي براي ستارخان بسرايند.
- آقاي مفتون هم با طمانينه و لبخند شاعرانه جواب داده‌اند: توفيق يار شعرم نشده. البته به تركي شيرين گفته‌اند: «ستارخان منظومه‌يه گلمير».
- آقاي رييس‌نيا هم قانع شده‌اند؟
- سخني نگفته‌اند. يك لبخند تاريخي تحويل داده‌اند. اين اواخر آهنگساز جواني كه عزم تصنيف موسيقي به نام ستارخان داشت و به قول مجري سينما هفت شبكه سه، با اهالي تاريخ هم مشورت كرده بود با آدرس عوضي سراغ من آمد و نظر خواست. من به كلمه تجربه، ايشان را به اهالي تاريخ حوالت دادم؛ با توصيه آنان چند كتاب خواند و نتيجه را به اين شرح گزارش داد: ستارخان به تنهايي ظرفيت و توانايي حضور در موسيقي را ندارد. در جمع مشروطه‌خواهان كه تنوع‌شان طيف بزرگي را تشكيل مي‌دهد، ستارخان مي‌تواند مانند ستاره‌يي در يك منظومه بدرخشد. با اين فكر قصد دارم مطالعه منابع را تا آنجا ادامه دهم كه روح مشروطه را دريابم و با الهام مستقيم آن شايد بخت يارم باشد و كاري كنم كه سلامي باشد بي‌طمع به مشروطه و اداي احترامي به خادمان شناخته و ناشناخته آن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها