وقتي تاريخ زنده است
سبا حيدرخاني / از ميان تمام آن عكسهايي كه از ستارخان بجامانده و با جستوجو در اينترنت هم به دست ميآيد، آنكه با چشماني شوخ، زل زده به دوربين و گلي در دست دارد، تصوير زندهتر و دلنشينتري از مابقي عكسهاي مبارز دلاور مشروطه است. ستارخان در اوج شهرتش كه عنوان سردارملي را هم گرفت، آنقدر محبوب بود كه عكسهايش در تهراني كه خانهيي را با 15 تومان ميشد خريد، 10 تومان به فروش ميرفت. تبريزيها به همشهري دلير و لوطيمنش و مبارزشان افتخار ميكردند؛ وقتي در هنگامه حمله روسها به تبريز و محاصره 11 ماهه شهر، راه آذوقه بر تبريز بسته شده و ايستادگي طاقت را بر مردم طاق كرده بود سردار بچهيي را ميبيند كه در آغوش مادر از شدت گرسنگي خاك ميخورد؛ سردار شرمنده است و شك ميكند به اين مقاومت. اما اين مادر است كه پاي او را محكم ميكند و ميگويد: خاك ميخوريم اما خاك به بيگانه و دشمن نميدهيم. صد سال پس از درگذشت غريبانه ستارخان، تبريز حالا به بركت حركتهايي مانند مشروطه روزهاي خوبي دارد، حتي اگر سردارش را خيلي خوب نشناسد. توي يك كافه در منطقه ائلگولي تبريز، سر يك ميز تعدادي دختر و پسر جوان نشستهاند. صحبت سر موسيقي و تاريخچه آن است. بحث را ميكشم به تاريخ و مشروطه و ستارخان؛ وقتي ميپرسم ستارخان را ميشناسيد؟ همه يكصدا ميگويند «سردار مشروطه». اما از آن جمع شش نفره تنها يك نفر ميداند ستارخان چه كرده كه نامش شده سردار مشروطه. «اليار يكتن»، 23 ساله و دانشجوي رشته مهندسي شيمي است و تنها فرد آن جمع كه اطلاعات خوبي راجع به مبارزات ستارخان، مقاومتش در حمله روسها به تبريز، كوچ اجبارياش به تهران و حوادث پارك اتابك و چگونگي درگذشت سردار ملي دارد. او ميگويد همين دانستههاي عمومي را هم بنا به علاقه شخصياش از مطالعه چند كتاب مربوط به دوره مشروطه به دست آورده است. خانه مشروطه به عنوان يكي از پرافتخارترين خانههاي تاريخي تبريز هميشه با عنوان «محل تصميمگيري سران مشروطه» همراه بوده. خانه مشروطه جايي است كه تصميم پايين آوردن پرچمهاي سفيد تسليم در برابر روسها و شاه قاجار در آن گرفته شد؛ همان تصميمي كه با سر باز زدن ستارخان از نصب پرچم سفيد بر سردر خانهاش، از سردارملي يك قهرمان ساخت. اما در اتاقهاي اين خانه، ستارخان نقش اول ماجرا نيست، شايد چون به جز يك اسلحه كمري نشان ديگري براي حرف زدن از او وجود ندارد. تبريز يكي از شهرهاي كشورمان است كه هموطنان ارمني بسياري را در خود جاي داده؛ بارون آواك يا به گويش تبريزيها «بارناوا»، محله ارمني نشين شهر است. «گارنيك» مرد پا به سن گذاشتهاي است كه در اين محله دكان قهوه فروشي دارد. در جوابم مبني بر نگاه و شناختش از ستارخان ميگويد ارمنيهاي تبريز به شهرشان غريبهوار نگاه نميكنند؛ ما مسيحي ايراني و تبريزي هستيم و به تاريخ همانطور نگاه ميكنيم كه ديگران. ميداند كه ستارخان مشروطهطلب و آزاديخواه بوده؛ ميگويد سردار يك قهرمان محبوب بوده كه اين محبوبيت را از قانونطلبي و مردمدوستي به دست آورده و اوج محبوبيتش هم مربوط به دوران يازده ماهه محاصره تبريز و استقامت و ايستادگي او در رهبري مشروطهخواهان شهر است اما درباره نحوه درگذشت و محل مزارش چيزي نميداند. اطلاعات بسياري از جوانهاي اين شهر از تاريخ همچون بقيه نقاط كشور، تنها تيترهاي درشت اتفاقات دورههاي مهم است. در مورد مسالهيي در تاريخ معاصر و نزديك، مثل محل دفن ستارخان افراد كمي آگاهي دارند. سردارملي در ميانه صحن بزرگي موسوم به باغ طوطي، در جوار حرم حضرت شاه عبدالعظيم حسني آرميده است. هيچ تابلو يا علامت و نشانهاي نيست كه رهگذران را به سوي مزارش راهنمايي كند. قبري ساده و صاف همچون خيل قبور ديگر صحن. در 10 دقيقهاي كه براي فاتحهخواني بر كنار مزار ستارخان نشستهام پنج- شش نفري ميآيند به احترام سردار كنار مزار زانو خم ميكنند، فاتحهاي ميخوانند و ميروند. از دو مرد جوان ميپرسم از كجا آمدهاند و بار چندمشان است. با لهجهيي آذري ميگويند از تبريز آمدهاند. ساكن تبريز هستند و هرگاه براي كار يا ديدار اقوام به تهران ميآيند حتما سري هم به ري، براي زيارت حرم شاه عبدالعظيم و حضور بر سر مزار ستارخان ميزنند. عباس بار پنجم سفرش به ري و حضور در حرم است؛ ميگويد بار اول با جستوجوي 10، 15 دقيقهاي ميان تمام قبور صحن بود كه توانستم مزار ستارخان را پيدا كنم. شايد در كنار بيحوصلگي فراگير شده بين مردم براي خواندن درباره تاريخ، به ويژه تاريخ افتخارآفرين كشور، كمكاري كتب آموزشي هم در زمينه ناآگاهي عمومي در مورد اتفاقي مثل مشروطه و شخصيتي چون ستارخان نقش داشته باشد.
اميرحسين فرحينيا، دانشجوي دكتراي معماري و مدرس دانشگاه است. او معتقد است در كتابهاي تاريخي چيز زيادي درباره ستارخان منعكس نشده و آنچه امروز مردم ميدانند هم مديون حافظه و نقلقولهاي شفاهي خودشان است. تكريم بزرگاني چون ستارخان و الگوسازي شايد قدمي كوچك در راستاي باز توليد هويتي باشد كه به سختي براي مردمان ايران اسلامي به دست آمده... سالهاست شخصيت ستارخان زير لايههاي سنگين فراموشي خاك ميخورد؛ اين فراموشي، غربت و انزواي سردارملي دردآور است. آنچه امروز بر سر ستارخان ميآيد به مراتب كاريتر از زخمي است كه در پارك اتابك بر پاي او وارد شد.