از كيميايي بايد ترسيد
سيد عبدالجواد موسوي
از صراحت لهجه كيميايي بايد ترسيد. او به اعتبار اينكه فيلمساز سياسي، اجتماعي دوران ما است بايد صريح سخن بگويد كه گفته است. از همان نخست. سمبل و نماد و اين حرفها جايي در سينماي او ندارد. مشهور است كه دكتر شريعتي پس از ديدن قيصر گفته بود: پس با سينما هم ميتوان به حكومت «نه» گفت. اينها را گفتم تا بگويم او از همان آغاز سر راست سخن ميگفت. بدون هيچ تمهيدي براي پوشيده سخن گفتن. درست مثل شاعران سبك خراساني. اما وقتي همين فيلمساز، زيادي صريح ميشود بايد نگران شد. هنرمند با آمار و ارقام سر و كار ندارد. با دلش سخن ميگويد و سخن دل را بايد با گوش جان شنيد. اگر آنها كه بايد سخن هنرمند را ميشنيدند به هنگام نمايش فيلم سفرسنگ گوشهايشان از عسل آكنده نبود شايد تاريخ اين سرزمين به شكل ديگري رقم ميخورد. حالا اين فيلمساز خستگيناپذير و سمج، صريحترين فيلم پس از انقلابش را روي پرده دارد. فرصتِ سخن گفتن درباره شكل و شمايل فيلم بسيار است اما دست به نقد بايد جانِ سخنِ فيلم را دريافت. البته آنها كه بايد فيلم را ببينند به احتمال قريب به يقين كارهاي مهمتري از فيلم ديدن دارند. همانطور كه اعتراض را نديدند و سخن فيلمساز را نشنيدند كه ميگفت: تنها با روزنامه نميتوان چاره اين خلق بيچاره كرد. و شد آنچه نبايد ميشد. معجزه هزاره سوم از دلِ بياعتنايي به اعتراض درآمد. اگر گوشهايي پيدا ميشد كه فارغ از سياستزدگي، سخن هنرمند را ميشنيد بدون شك خرداد 84 را به شكل ديگري سپري ميكرديم. حالا هم اگر گوشهايي يافت شوند كه بتوانند تذكار صريح و تلخ مسعود كيميايي را فارغ از هياهوي سياستبازان بشنوند، شايد بتوان هنوز هم اميدوار بود. در اجاقي طمع شعله نميبندم، خردك شرري هست هنوز؟