مادرِ ابرچالشها
الياس حضرتي
ميگويند ابوسعيد ابوالخير به منبر رفت و مسجد خيلي شلوغ بود و جا براي ورود افرادي كه پشت در مانده بودند وجود نداشت. از اين رو براي آنكه جا باز شود يك نفر فرياد زد خدا بيامرزد كسي را كه بپا خيزد و يك گام به پيش بگذارد. مردم بهپا خاستند و جلوتر آمدند و جا براي تازهواردين باز شد، ولي ابوسعيد از منبر پايين آمد و گفت همه حرف كه ميخواستم بزنم همين بود كه اين مرد گفت، ديگر چيزي براي گفتن ندارم! حالا قضيه ما است كه پس از سخنان آقاي جهانگيري در دومين همايش اقتصاد ايران بايد از منبر وعظ و خطابه پايين آمد و به صراحت گفت كه هرچه ميخواستيم يا بايد بگوييم، همين است كه آقاي جهانگيري اعلام كرد. وي كه سخن خود را معطوف به ابرچالشهاي اقتصادي ايران چون فقر، بيكاري، رشد اقتصادي ناپايدار و... كرده بود گفت: «حل اين ابرچالشها به همگرايي سياسي و اقتصادي در سطح كشور نياز دارد. مهمترين چالش كنوني اين است كه چگونه ميان همه اركان نظام هماهنگي به وجود آوريم تا بتوانيم براي ابرچالشهاي گوناگون راهكارهاي مناسب پيدا كنيم. هيچكدام از اين چالشها صرفا به حوزه اقتصاد مرتبط نيستند، بلكه چالشهاي پيش رو، تمامي موضوعهاي كشور را درگير كرده است. هر سال براساس معلومات خود، يكسري حرف ميزنيم ولي حتي يكي از مجهولات خود را هم نسبت به گذشته برطرف نكردهايم، يعني چالشها به قوت خود باقي است و معلومات در دوران مختلف تكرار شده است.» وي همچنين به موضوع ديگري كه عدم تمايز ميان حوزه علم و سياست است اشاره كرده و ميگويد: «در حوزه سياستگذاريها، فقدان ديدگاه علمي سبب شده كه سياستهاي نادرست نقد نشده است و هر سياستي كه نقد شده به ديدگاههاي سياسي نسبت داده شده و فارغ از ديدگاههاي سياسي، اين تحليلها مورد توجه قرار نگرفته است.» مشكل اصلي اقتصاد و جامعه ايران اين است كه همهچيز رنگ و بوي سياست دارد. سياست چون بختك روي ساير حوزهها افتاده است و هيچ استقلالي براي ساير حوزهها قايل نيست. نه براي فرهنگ و نه براي اقتصاد و نه علم و نه دانشگاه و نه آموزش. از اين بدتر اينكه بختك سياست يكپارچه هم نيست، شايد اگر يكپارچه بود ميتوانست كاري كند و حتي ساير حوزهها چون اقتصاد و علم را به خدمت خود در آورد. ولي متاسفانه چندپارگي در عرصه سياست و در عين حال كوشش براي پوشش دادن ساير حوزههاي ديگر در ذيل خود، موجب ميشود كه عملا كارها قفل شود و هيچ اقدام موثري كه بتواند جامعه را از حيث توسعه پايدار اقتصادي يك گام به جلو ببرد شكل نميگيرد. چندپارگي سياسي موجب ميشود كه هر جناح سياسي برحسب اينكه در چه جايگاهي قرار دارد، سياستهاي متضاد با جناح ديگر را درخواست ميكند و هيچيك از طرفين اجازه نميدهند كه سياست يكپارچهاي شكل گيرد. در حالي كه اتخاذ هر نوع سياست اقتصادي مستلزم پرداختن هزينههايي است و چون سياست چندپاره است و هركدام هم به نسبت قوي هستند، حداقل يكي از جناحها با هزينههاي مزبور مخالفت ميكند و چون هميشه حداقل يك جناح سياسي با هزينههاي سياستهاي اقتصادي مخالفت ميكند، در نتيجه هيچگاه؛ تاكيد ميشود، هيچگاه سياست اقتصادي كارآمدي شكل نخواهد گرفت، مگر زماني كه به قول معروف كارد به استخوان برسد و همه جناحهاي سياسي به يك نسبت دچار مشكل شوند و به يك سياست اقتصادي و غيراقتصادي هزينهدار تن دهند، البته در اين شرايط هم آنچه رخ ميدهد، شبيه جراحي است و معلوم نيست درباره مديريت شرايط پس از جراحي نيز توافق كنند.
مشكلات ايران به ظاهر اقتصادي و اجتماعي است، ولي مشكل مهمتري كه مانع از حل نسبي آنها ميشود، مشكل سياسي است.
اين حد از تنش و عدم تفاهم سياسي اجازه نميدهد كه تصميمات مناسب براي اصلاحات اقتصادي اتخاذ شود، به ويژه در شرايطي كه حوزههاي ديگر در برابر سياست فاقد حداقلي از استقلال در تصميمگيري و بيان نظر هستند. هر جناح و نهاد سياسي ساز خود را ميزند. نهادهاي گوناگون انواع و اقسام تصميماتي را ميگيرند كه تاثيرات مستقيمي بر سياست دارند و ريشه آن تصميمات نيز سياسي است. ولي هنگام مواجهه با سوال، ميگويند كه كار خودشان را انجام دادهاند و ربطي به سياست ندارد. نسبت به هر تصميم حكومتي و دولتي اعتراض ميكنند بدون اينكه مسووليتپذيري از خود نشان دهند و بگويند كه اگر اين تصميم نباشد، چه كاري را بايد انجام دهند؟ روشن است كه هر تصميمي هزينههايي دارد و صرفا براساس هزينههاي آن نميتوان آن تصميم را نقد و رد كرد، بلكه هزينههاي تصميمات ديگر را نيز بايد در نظر گرفت. همه ميخواهند بودجه بخشهاي مورد نظر آنان اضافه شود و از كم شدنش مينالند، ولي در عين حال همه آنان نسبت به رديفهاي اصلي افزايش درآمدها اعتراض دارند. ارقام كلان بودجه از قبيل نرخ ارز، نرخ انرژي، يارانهها و... همه و همه درگير اختلافات سياسي هستند. سرمايهگذاري خارجي و نظام بانكي، مبارزه با فساد نيز به نوعي تحتتاثير چالشهاي سياست داخلي است. سياستهاي گمركي و واردات و صادرات، بحث مالياتها، محيط زيست و آلودگي هوا و... نيز كمابيش چنين وضعي دارند. بنابراين اگر ايران با 6 ابرچالش يا حتي 8 تا مواجه باشد، به معناي دقيق همه اين ابرچالشها، يك ابرچالش مادر نيز دارند كه آن هم فقدان انسجام سياسي در كنار فقدان استقلال ساير حوزهها در برابر سياست است. هر راهحلي در ايران بايد همزمان اين دو مفهوم مرتبط با يكديگر را نيز حل كند، در غير اين صورت همان ميشود كه آقاي جهانگيري گفت، معلومات ما از كشور ثابت ميماند، ولي مجهولات حل نميشود.