وقتي منافع بلندمدت مغلوب منافع كوتاهمدت ميشود
علي سَوَند رومي
اينكه مردم به كمپينهاي اجتماعي اقبال ندارند اين است كه مردم به فعاليتهاي اجتماعي اعتماد ندارند. دليل مهمتر اين داستان هم نظام ارزشي حاكم بر رفتارهاي مردم است. ما طيفي از ارزشها را داريم كه يك سر آن ارزشهاي جمعي و سر ديگرش ارزشهاي فردي است. نظام ارزشي ما تقريبا مبتني بر ارزشهاي فردي است. يعني مردم منافع فردي را به منافع جمعي ترجيح ميدهند و با توجه به اين نظام ارزشي، به قضيه اينطور نگاه ميشود كه اگر كسي قرار است براي كمك به رفع آلودگي هوا از ماشين استفاده نكند، بهتر است ديگران ماشينهايشان را بيرون نياورند. يعني هواي تميز را ميخواهند اما به اين قيمت كه بقيه ماشين بيرون نياورند، نه خودشان. مردم ميخواهند خيابانها خلوت شود تا به راحتي از ماشينشان استفاده كنند و آلودگيهوا از بين برود تا به سلامتيشان آسيبي نرسد، بدون اينكه هزينهاي متحمل شوند. واقعيت اين است كه جامعه ما از سالهاي پيش به اين سمت خودخواهي و فردگرايي رفته است. بعد ديگر قضيه برميگردد به منافعي كه بين مردم تقسيم ميشود. مردم فكر ميكنند سهمي كه آنها ميبرند، عادلانه نيست. همين احساس بيعدالتي هم مانع شركت مردم در جريانهاي اجتماعي كه به توزيع عادلانه منابع كمك ميكند، ميشود. موضوع ديگر احساس محروميت نسبي است، يعني مردم در كنار احساس بيعدالتي و نظام ارزشي، محروميت نسبي هم دارند. اين احساس محروميت باعث ميشود كه مردم فكر كنند برخي دارند از منابع استفاده ميكنند در حالي كه آنها مسوول كنترل هزينه آن هستند. براي همين برايشان توجيهي ندارد كه هزينههاي پيشگيري از آلودگي هوا را آنها تقبل كنند و ديگراني كه از منابع استفاده بيشتري ميكنند، از نتيجه آن بهره ببرند. مردم به كمپينهاي اجتماعي اعتماد چنداني ندارند و باورشان به نتيجهگيري كم شده است. مردم هزينه- فايده ميكنند. نگاه ميكنند كه اگر يك بار نتيجه مطلوبي از اين كنشها بيرون آمد، دفعه بعد هم همراهي ميكنند اما زماني كه اغلب كمپينها با سبقه سياسي شكل ميگيرند، اعتماد اجتماعي پايين ميآيد. همه اين عوامل دست به دست هم ميدهند كه مردم براي شركت در كمپينهاي اجتماعي رغبتي نشان ندهند و احساس مسووليت نكنند. واقعيت اين است كه اغلب، افرادي كه دنبال كنشهاي اينچنيني هستند، ميخواهند خيلي سريع به نتيجه برسند و مساله حل شود اما مسائل اينچنيني مانند محيطزيست، آسيبهاي اجتماعي و مسائلي كه به نوعي نياز به فرهنگسازي دارند، نياز به سرمايهگذاري طولانيمدت و راهبردي دارد. اين مسائل به شكلي نيستند كه شش هفت ماهه تمام شوند و بعد هم بهبه، چهچه راه بيندازيم. اغلب اين نگاه كوتاهمدت باعث ميشود كه بعد از اينكه باراني آمد يا بادي وزيد و هوا خوب شد، فراموش كنيم و دنبال كارمان ميرويم. اين نوع برخورد جواب نميدهد. اگر كسي بخواهد در اين حوزه اقدامي كند، بايد نگاهي طولاني مدت داشته باشد و شروع به فرهنگسازي كند. يعني نظام ارزشي را بنا كند و آرامآرام موضوع را مطرح كرده و براي حل آن گام بردارد. مساله ما اين است كه همين كه مساله به ظاهر حل ميشود، فراموش ميكنيم. مردم بايد خودشان را دخيل و تاثيرگذار ببينند و نتيجه عملشان را به وضوح مشاهده كنند. اين باعث ميشود حس همياري بين مردم بالا برود و همراهيشان بيشتر شود.
جامعه شناس