• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4017 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۲ بهمن

بر خيالي صلح‌شان و جنگ‌شان

اهورا جهانيان

در كار مرور مقاله اول از كتاب فيه‌مافيه بوديم كه زوال مجال مانع از درازي قيل و قال شد. مولانا در ادامه مقاله اول مي‌نويسد: «آدمي را خيال هر چيز با آن چيز مي‌برد. خيال باغ به باغ مي‌برد، و خيال دكان به دكان. اما در اين خيالات تزوير پنهان است. نمي‌بيني كه فلان جايگاه مي‌روي و پشيمان مي‌شوي و مي‌گويي پنداشتم كه خير باشد، آن خود نبود.»
خيال در فرهنگ اسلامي، گاه بار معنايي منفي دارد و گاه مثبت. در معناي مثبت كلمه، خيال مركب نبي است. يعني اگر فيلسوف با عقل به درك حقايق عالم مي‌رسد، نبي با خيال پاي در اين وادي مي‌نهد. در بين فيلسوفان مسلمان، فارابي بيش از همه درباره خيال (يا قوه متخيله) بحث كرده است. فارابي معتقد بود قوه متخيله اخبار غيبي و الهي و نيز روياهاي صادقه را از عقل فعال دريافت مي‌كند و اين قوه در انبيا قوي‌تر از ساير ابناء بشر است. خواجه شيراز هم كه مي‌گفت «حافظ اسرار الهي كس نمي‌داند خموش»، احتمالا قوت قوه خيال را در افرادي كه نبي نيستند، در حدي نمي‌دانست كه موفق به شكار چنان اصراري شوند. به هر حال مطابق راي فارابي، نبي كسي است كه قوه خيالش در عالم بيداري به نهايت قدرت رسيده است. نهايت قوه خيال هم يعني اينكه فرد قادر شده باشد كه امور الهي را از ناحيه عقل فعال دريافت و درك كند و در حدي كه لازم است به اطلاع خلق‌الله برساند. برخلاف فارابي، در كلمات مولانا «خيال» بيشتر جنبه منفي دارد. چنانكه در ادامه همين مقاله فيه‌مافيه، درباره خيالاتي كه آدميزاد را به باغ و دكان مي‌كشانند، مي‌گويد: «پس اين خيالات بر مثال چادرند و در چادر كسي پنهان است. هرگاه كه خيالات از ميان برخيزند و حقايق روي نمايند بي‌چادر خيال، قيامت باشد.» در دفتر دوم مثنوي، مولانا مي‌گويد: هر دروني كه خيال‌انديش شد/ چون دليل آري خيالش بيش شد/ پس جواب او سكوت است و سكون/ هست با ابله سخن‌گفتن جنون. در دفتر اول مثنوي هم، در قصه كنيزك و پادشاه، مولانا درباره ماهيت و تاثير خيال مي‌گويد: نيست‌وش باشد خيال اندر روان/ تو جهاني بر خيالي بين روان/ بر خيالي صلحشان و جنگشان/ وز خيالي فخرشان و ننگشان. اينكه خيال نيست‌وش است، يعني خيال هم هست و هم نيست. چيزي است كه هست اما چنان است كه گويي نيست. ولي چنان كه پيداست، مولانا خيال‌انديشي را تحسين نمي‌كند و خيال را مثل اتمسفري مي‌داند كه جهان انساني را در بر گرفته و چه بسيار تفاخرها و جنگ‌ها و ننگ‌ها كه محصول خيال‌اند. با اين حال مولانا حساب خيالات اولياي خدا را از خيالات عامه مردم جدا مي‌كند و در اين زمينه با فارابي همداستان است كه قوه خيال نزد نبي و ولي، حكم ديگري دارد و در واقع پر پرواز است. مثلا پس از ابيات فوق در قصه كنيزك و پادشاه، مولانا بلافاصله مي‌گويد: آن خيالاتي كه دام اولياست/ عكس مه‌رويان بستان خداست. وي حتي مثل فارابي معتقد است كه قوه خيال، روياهاي صادقه را از منبعي بالاتر دريافت مي‌كند: آن خيالي كه شه اندر خواب ديد/ در رخ مهمان همي آمد پديد. در دفتر سوم مثنوي هم، در قصه مواجهه حضرت مريم با جبرئيل، جبرئيل در واكنش به تعجب مريم مي‌گويد: مريما بنگر كه نقش مشكلم/ هم هلالم هم خيال اندر دلم. در شب‌هاي تاريك، گاهي آدمي هلال ماه را لحظه‌اي در آسمان مي‌بيند ولي ديگر آن را رويت نمي‌كند و با خودش مي‌گويد شايد خيالاتي شده‌ام و هلال ماه را واقعا نديده‌ام. اين‌جا هم جبرئيل در توصيف ماهيتش، خودش را چيزي مابين هلال و خيال ترسيم مي‌كند و از اين رو مي‌گويد «كه نقش مشكلم.» يعني مي‌گويد توضيح چيستي‌ام دشوار است اما تو بدان كه من، هم هستم (مثل هلال) هم نيستم (مثل خيال هلال). به اين معنا، جبرئيل موجودي «خيالين» (يعني رازآلود و مِه‌آلود نه كاذب و غيرواقعي) است كه توامان هست و نيست. يعني جبرئيل را در آن لحظه، فقط مريم مي‌توانست ببيند و بس. اگر صد نفر ديگر هم در كنار مريم مي‌بودند، موفق به ديدن جبرئيل نمي‌شدند؛ كمااينكه هيچ كس در كنار ما نمي‌تواند خيالي را كه در ذهن ما مي‌گذرد ببيند. اما مطابق رأي مولانا، خيال اگر ناشي از نفس پاك و چالاك باشد، كاشف حقيقت است؛ در غير اين صورت، حقيقت را مي‌پوشاند. چنانكه مولوي در مقاله اول فيه‌مافيه خيال را به چادر تشبيه مي‌كند كه در آن «كسي پنهان است». چادر چيزي را مي‌پوشاند و كنار رفتن‌اش باب مشاهده مستقيم را باز مي‌كند. خيالات عموم مردم هم، از نظر مولانا، معمولا مانع از مشاهده و درك مستقيم حقيقت امور از سوي آنها مي‌شود؛ و البته كه در اين جهان، ما همواره گرفتار اين خيالاتيم و اين وضع مقتضاي وجودي ماست. به قول مولانا: تو جهاني بر خيالي بين روان. در واقع، مطابق اين مصرع مولانا، خيال يكي از موتورهاي محركه زندگي بشر است و حركت و تكاپو را در اين جهان رقم مي‌زند. اما: «اين خيالات بر مثال چادرند و در چادر كسي پنهان است. هر گاه كه خيالات از ميان برخيزند و حقايق روي نمايند بي‌چادر خيال،
قيامت باشد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون