• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4032 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲ اسفند

تاملي بر آينده علوم سياسي

نياز به شواليه‌هاي انديشه

حاتم قادري

 

 

اگر بخواهيم علوم سياسي را به عنوان حرفه‌اي مرتبط با دولت يا دانشگاه در نظر بگيريم، آينده روشني ندارد. يعني به دلايل مختلفي نتوانسته‌ايم به تعاملي انتقادي ميان رشته علوم سياسي و دولت يا هيات حاكمه برقرار كنيم. تاكيد من بر تعبير «تعامل انتقادي» بدين سبب است كه نه تعامل يكسويه كارآمد است و نه انتقاد يكسويه. تعامل انتقادي نياز به فضايي دارد كه در جامعه ايران همچنان مفقود است. در دانشگاه نيز رشته علوم سياسي جايگاه خوبي ندارد. علوم سياسي رشته‌اي پر مخاطره است. يعني اگر افراد اين رشته بخواهند از مباحث رايج و سفارشي با وابستگي‌هاي خاص درون دانشگاه يا بيرون آن عبور كنند و مجادلات و پرسش‌هاي عميق راجع به شالوده‌هاي زندگي ما و نحوه زيست ما و گزاره‌هاي معرفتي ما و توليد قدرت مطرح كنند، با شرايط مخاطره‌انگيزي مواجه مي‌شوند. اما از سوي ديگر فرصت‌هاي بسيار ناب و فوق‌العاده‌اي براي انديشه‌ورزي و پژوهش در علوم سياسي ما وجود دارد. يعني جامعه‌اي كه مرتب در بحران زندگي مي‌كند و آينده‌اش آبستن بحران‌هاي چند لايه و چندگونه است، طبعا مشكلات زيادي دارد و بايد به مسائل زيادي پاسخ بدهد. به تعبير فردوسي «ز گردِ سواران در آن پهن‌دشت/ زمين شش شد و آسمان گشت هشت» يعني آنقدر گرد و خاك وجود دارد كه يك لايه از زمين به آسمان رفته است. در اين گرد و خاك انديشيدن كار سخت و در عين حال جذابي است. يكي مشكلات و خطراتي كه ما را تهديد مي‌كند، شاكله تماميت ارضي و ايراني بودن ما است. در شرايط كنوني بعيد است كه تماميت ارضي ايران قابليت حفظ كردن را داشته باشد. براي توضيح اين موضوع از تعبير انگاره يا خيال استفاده مي‌كنم. براي هر يك از فارغ‌التحصيلان رشته علوم سياسي در ايران وضعيت ملت و مليت و مردمي كه در اينجا زندگي مي‌كنند، اهميت دارد. علت تاكيد بر تعبير انگاره متمايز كردن خودم از كساني است كه ناسيوناليسم را به عنوان حاق واقعيت ما مي‌دانند و فكر مي‌كنند ناسيوناليسم آخرين كلامي است كه بايد گفته شود و همه نيروها بايد پيرامون آن بسيج شوند. در حالي كه دانش‌آموختگان علوم سياسي مي‌دانند بسياري از اين تعابير و مفاهيم خيالي و قراردادي محصول شرايط خاصي است و نمي‌توان براي آنها گوهر جاودانه‌اي در نظر گرفت. اما در شاكله كنوني يعني در چارچوب وضعيت مردم آيا مي‌توانيم انسجام را در بلندمدت و ميان مدت حفظ كنيم؟ اين پرسشي جدي است. رگه‌هايي در جامعه وجود دارد. بي‌قراري‌هاي اخير نشان‌دهنده است. برخي شعارها، مبني بر بازگشت حائز اهميت است. در صد سال گذشته بعد از مشروطه كوشيده‌ايم راجع به ناسيوناليسم بحث كنيم و آن را به مفاهيمي چون آزادي و عدالت و وضعيت مدني گره بزنيم. اين كوشش‌ها در گروي شرايط متغير است. يعني ممكن است ما ناسيوناليسمي بخواهيم كه براي ما امنيت ايجاد كند يا وضعيت اقتصادي را بهبود بخشد يا وضعيت جهاني ما را ارتقا دهد. به كرات شنيده‌ايم كه كشوري با سابقه چند هزار سال نمي‌تواند با كشورهاي ديگر ارتباط داشته باشد. اما رگه‌هايي از خوانش فاشيستي از ناسيوناليسم نيز مشهود است. اين يكي از خطراتي است كه ما را تهديد مي‌كند، زيرا ما را به يك پدرسالاري آرماني هدايت مي‌كند. اينجاست كه دانش سياسي اهميت مي‌يابد و به اين مي‌پردازد كه چگونه مي‌توان انگاره‌هايي را در دل ايرانيان جمع كنيم كه تعامل مناسبي با جهانيان داشته باشيم. البته ما نبايد از شعارهاي گذشته صرف نظر كنيم. ما آزادي مي‌خواهيم و آزادي بايد تا حدي در اين سرزمين نهادينه شود. همچنين به عدالت و كثرت‌گرايي و تساهل و تسامح نياز داريم. چگونه مي‌توان اين مجموعه را در انديشه‌ورزي خودمان حفظ كنيم و با وضعيت ملت و مليت خودمان در پيوند قرار دهيم؟ اين كار ساده‌اي نيست. يعني با دانستن چند فرضيه مشكل حل نمي‌شود. راجع به اين مفاهيم بايد بسيار انديشيد و تامل كرد. آيا اصلا ما جامعه‌اي هستيم كه بتواند مجموعه اين خوب‌ها را در خود داشته باشد؟ خوشبختي بدون عناصري چون آزادي و عدالت و دموكراسي و... ناممكن است. پاسخ اين پرسش نيز با يك يا دو متفكر امكان‌پذير نيست و نيازمند سال‌ها تحقيق و كار در كلاس‌هاي درس و مجامع دانشگاهي است. بنابراين اگرچه از حيث مجامع رسمي وضعيت علوم سياسي نااميد‌كننده است، اما از آنجا كه فضاي واقعي كاملا گردآلود است، نيازمند به وجود آمدن تدريجي شواليه‌هاي انديشه‌اي هستيم تا اين مشكلات را ببينند. البته من امكان سيستم‌سازي‌هاي كلان را منتفي مي‌دانم زيرا عصر آن نيز سپري شده است. اما در بحث ملت و مليت مباحث گوناگوني قابل طرح است. مثلا بحث قوميت‌ها بسيار مهم است. ما همواره با خطر مركزگريزي قوميت‌ها مواجه بوده‌ايم و بنابراين بايد بينديشيم كه چگونه مي‌توانيم شاكله‌ها را با قوميت خودمان پيوند بزنيم. بحث مهم ديگر جنسيت است. ما همچنان شاكله‌هاي معيوب، هم سنتي و هم بر آمده از مدرنيزاسيون را داريم و نتوانسته‌ايم پاسخ‌هاي مناسبي به وضعيت زن پس از مشروطه بدهيم. به اين نكته نيز واقفم كه حل بخشي از اين مسائل در گرو پژوهش و انديشه نيست. بخشي به وضعيت بيروني و بستر موجود بازمي‌گردد. از سوي ديگر بحران قابل توجهي كه توجه چند نسل را مي‌طلبد، اين است كه ما هنوز نتوانسته‌ايم گذشته خود را بخوانيم. ما به‌شدت نيازمند خوانش انتقادي و واكاوانه گذشته خودمان هستيم. ما نتوانسته‌ايم از كليات و برخي كج‌نگري‌هاي كاملا مقطعي و موردي عبور كنيم و گذشته مان را در تمام ابعاد مورد نياز بخوانيم. براي اين كار بايد چهره‌ها، حادثات، اتفاقات، رويدادها و... را از نو بخوانيم و آن ميزان حب و بغضي كه در تاريخ جاري شده و در ما سرايت كرده را از نو بخوانيم و ارزشگذاري خاص خودمان را پيدا كنيم تا بتوانيم دريابيم كه مثلا مشروطه و دوران رضاشاه چه بود. بنابراين خوانش گذشته كاري عظيم و جانفرسا و در عين حال جذاب است، اگر بخواهيم از كليشه‌ها و تاريخ‌هاي رسمي عبور كنيم و شخصيت‌ها و انديشه‌ها و رويدادها و اتفاقات را در پرتو خوانش جديد ببينيم. بنابراين اگر بخواهيم به عنوان يك انگاره راجع به ايران و ايران‌انديشي بينديشيم، انگاره و خيالي كه بر اساس آن بشود زندگي كرد، ابعادي چون آزادي، دموكراسي، اندكي سوسياليسم و تكثرگرايي دارد. در افق چهار مشكل قوميتي، جنسيتي، نسلي و اقتصادي را داريم. به دل تاريخ هم برويم فضاهاي بكر و دست نخورده زياد است. اينها بايد بازخواني شود و بازخواني آنها شجاعت مي‌خواهد. در عين حال كه شجاعانه رفتار مي‌كنيم، بدانيم كه فروتنانه است. اگر نتوانيم به اين مسائل بينديشيم، آينده‌اي مبهم و تيره و تار پيش رو داريم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون