آشنايي با Kitsch در دوران پساترامپ
سطحي، فريبنده و بنجل
سعيده ايجادي
چندي است واژه كيچ و تعاريف آن در عرصههاي مختلف هنري، ادبي و سياسي مورداستفاده قرارگرفته و چيستي پديدهاي به اسم كيچ و چگونگي شكلگيري آن و تاثيرش بر زندگي امروز توسط روشنفكران، نويسندگان و منتقدان مختلفي به بحث گذاشته شده است.
بيشتر افراد، اتفاقنظر دارند كه كيچ ريشه در زبان آلماني دارد و در سالهاي 1860 و 1870 ميلادي در بازارهاي هنري مونيخ براي تعريف آثار عامهپسند، ارزان و خوش فروش مورداستفاده قرار ميگرفت.
از عمده دلايلي كه ريشه واژه كيچ را آلماني ميدانند، وجود فعل Kitschen در زبان محلي آلماني است كه به معناي روفتن گل و لايي است.
هرچند عدهاي بر اين باورند كه كيچ و گسترش معناي امروزه آن، ريشه در واژه Sketch انگليسي دارد و در مورد تصاوير و طرحهاي سردستي ارزاني به كار ميرفته كه جهانگردان امريكايي در مونيخ خريداري ميكردند.
درهرحال در زبان انگليسي و فرانسوي، معادل واژهاي براي كيچ وجود ندارد و به همين شكل مورداستفاده قرار ميگيرد. در ايران با ترجمه آثار ميلان كوندرا، نويسنده چك و بهخصوص اثر معروف او «بار هستي»، كيچ بسيار بر سر زبانها افتاد. در ميان منتقدان، «نجف دريابندري» درباره كيچ و حضور آن در جنبههاي مختلفي از فرهنگ ما به بحث پرداخته است و هرچند تلاش شده كه واژه معادلي نيز براي كيچ در زبان فارسي ارايه شود، اما امروزه اين واژه به همان صورت رايج در زبانهاي آلماني، انگليسي و فرانسوي به كار ميرود. معادلهايي چون:
«مزخرف» يا «مزخرفات» كه به معناي «آراستهشده با چيزهاي فريبنده» است و توسط نجف دريابندري ارايهشده است، البته معادلهايي مانند باسمهاي و بنجل نيز براي كيچ پيشنهادشده است. گفتني است، در برخي گرايشهاي هنري، كيچ تنها يك صفت منفي محسوب نميشود، بلكه كيچ يكروند است كه در طول زمان رشد پيداكرده و در قرن اخير وارد مباحثات بسيار جدي هنر شده است. گسترش اين روند انحرافي در دوران پساترامپ بار ديگر از زبالهدان هنر امريكا در حال سر برآوردن است.