راهي كه با ايكاش و آرزو به مقصد نميرسد
چند روز پيش غلامعلي طاهري از هنرمندان نقاش به طور اتفاقي آمده بود تا سري به برو بچهها بزند. يكي از دوستان نظر طاهري را درباره اثر تازهاي از كاميار صادقي كه چند روزي بود به روي ديوار رفته بود، پرسيد و دوست ديگري به كنايه گفت كه اين اثر را صادقي به فلاني هديه كرده است.
طاهري در جواب اين جمله گفت: «خيلي كار خوبي كرده است؛ اصلا اين رسم هديه دادن آثار هنري بايد اول در بين خود هنرمندان باب شود. چه ايرادي دارد اگر براي هديه عروسي يا خريد خانه و چشمروشني بهجاي پول و كادو و دستهگل، از آثار خودمان مايه بگذاريم و آثار خود را به اقوام و دوستان هديه كنيم؟ خدا را شكر همه ما آنقدر كارداريم يا ميتوانيم كار براي اين مناسبتها آماده كنيم كه نياز به خريد هداياي ديگر نباشد.» طاهري با همان جديت اوليه ادامه داد: «اول اينكه اين كار باعث ميشود تا بين هديه ما و بقيه هدايا فرقي باشد! دوم اينكه تعداد زيادي از آثارمان را كه بهزحمت در گوشه و كنار خانه و كارگاه گذاشتهايم، فرصتي براي ديده شدن پيدا ميكند و مهمتر آنكه با اين كار رونقي در دادوستد آثار هنري اتفاق خواهد افتاد و ديدن اين آثار بر ديوار خانهها باعث خواهد شد تا ذائقه بصري بينندهها بالا رفته و به تهيه آثار هنري ترغيب شوند.»
طاهري بعدازاين صحبتها كمي هم راجع به اثر كاميار صادقي صحبت كرد و يك چاي با دوستان قديمي خورد و رفت. صحبتهاي آقاي طاهري خيلي برايم جالب بود. با وجود اين ادعا كه ما مردمي بافرهنگ و هنرمند و هنرپرور هستيم، متاسفانه بايد اعتراف كرد كه هنوز ارزش يك اثر هنري اورژينال را نميدانيم و ترجيح ميدهيم اگر قرار است تابلويي را روي ديوار خانهمان نصب كنيم، آن تابلو به لحاظ ابعاد و زيبايي قاب و پركار بودن ظاهرياش به چشم
بيايد.
صنعتي بودن و گمنام بودن و بيمحتوا بودنش خيلي برايمان مهم نيست و بيشتر سعي ميكنيم آن تابلو را با بقيه وسايل خانه ست كنيم. شايد در اتاقي ديگر يا خانهاي ديگر مجبور شويم آن را در انباري بيندازيم و از خير آن بگذريم؛ يا بعد از چند بارجابهجا شدن منزل درنهايت به سطل آشغال سر خيابان تكيهاش بدهيم!
واقعا اگر فرهنگ اهدا كردن آثار هنري در جامعه ما جا بيفتد، ميتوان اميدوار شد كه ذائقه مخاطب و شناخت و دركش از آثار هنري در جهت مثبت تغيير پيدا كند.
طبق معمول فرآيند تغيير و اصلاح در هر زمينهاي مستلزم ايفاي نقش از سوي نخبگان و هنرمندان و خواص جامعه است. اگر هنرمندان كشورمان واكنش مثبتي به اين شيوه ارايه اثر نشان دهند و اهالي فرهنگ و هنر هم گوشهچشمي به اين موضوع داشته باشند، شايد مسير براي جا افتادن اين روش، يعني اهداي آثار هنري بهجاي هداياي نقدي و...، هموار شود.
اما در اين ميان تنها چند ايكاش و آرزو ميماند:
ايكاش سازمانها و نهادها و مجموعههاي فرهنگي در يك يا چند هدف كلي با يكديگر اجماع نظر داشتند و درراه رسيدن به آن هدف يا اهداف تشريكمساعي ميكردند.
ايكاش هنرمندان و نخبگان و فرهيختگان جامعه با درك موقعيت خود، بيشازپيش واضع و پيشگام رفتارهاي و كنشهاي مقبول اجتماعي باشند.
ايكاش مديران و مسوولان كشور همانطور كه گوشهچشمي به حمايت از ورزش دارند و درصدي از بودجههاي وزارتخانهها و سازمانها را به ورزش اختصاص دادهاند، شرايطي را فراهم ميكردند تا امكان خريد آثار هنري توسط سازمانها و ادارات دولتي ميسر شود.
به اميد روزي كه آنقدر شرايط فرهنگي و از همه مهمتر شرايط اقتصادي مردم ارتقا يابد كه شاهد برپايي حراجيهاي متعدد آثار هنري هنرمندانمان در كشور و چهبسا در ساير ملل باشيم و هنر ايران و ايراني در بالاترين سطح ممكن به دنيا عرضه
شود.