برخي بازيگرها شبيه ندارند
خسرو نقيبي
برخي بازيگرها شبيه ندارند. وقت انتخاب بازيگر براي فيلمنامه، ميگويي شبيه فلاني. خودشان ميشوند متر. لوون هفتوان اين گونه بود. نه فقط بهخاطر فيزيك منحصربهخودش. بهخاطر صداي آرام، و آرامشي هم كه داشت. طمأنينهاي كه توأمان، برآمده از تركيب همه آن ويژگيهاي ذاتي و فيزيكياش بود. همه اينها؛ به علاوه اينكه بازيگر خوبي بود. اندازه دستش بود. ميدانست هر نقشي را چقدر بايد بازي كند. از «پرويز» تا «دراكولا». از «كوپال» تا «هجوم»؛ و همين آخري: «كار كثيف» كه بازياش، شخصيتي كه خلق كرده بود، تنها چيز باارزش فيلم بود. مستان، تنها چيزي بود كه در پايان فيلم ياد همه مانده بود. اينكه وسط يك فيلم ضعيف هم گليم خودت را از آب بيرون بكشي، وسط يك حجم آشفتگي شخصيتي بهيادماندني خلق كني كه باز وقتي آدمها ميخواهند نمونهاي از يك نقش را يادآوري كنند، اول از همه تو را به ياد بياورند، يعني كارت را درست و كامل و بهقاعده انجام دادهاي. لوون هفتوان چنين بازيگري بود. برخي بازيگرها شبيه ندارند. «پرويز» مجيد برزگر- كه باب آشنايي ما با لوون روي پرده سينما بود- از اساس با لوون هفتوان است كه شكل ميگيرد. با شكل ديالوگگفتنش، نفسنفسزدنهايش، هيولايي كه از پس ظاهر مهربان و آرامش بيرون ميكشد؛ در يك كلام، با لوون بودنش. «دراكولا» هم سرنوشتي مشابه دارد. رضا عطاران همه بار باورپذيري داستانش را روي شمايل لوون ميگذارد. «كوپال» هم انگار از اساس براي او نوشته شده. ميان اين فيلمها انتخاب شهرام مكري را - با وجود كوتاه بودنش - حتي بيشتر از قبليها دوست دارم: در فانتزيترين سكانس «هجوم»، به نقش فروشندهاي پشت كانتر، كه يادآور خاطراتمان از فيلمها و انيميشنهاي كلاسيك است. يكي از درستترين استفادهها از يك شمايل در سينماي ايران. لوون شمايلي خلق كرده بود از آن خودش. شبيهي نداشت. گفتم كه. برخي بازيگرها شبيه ندارند.