فرار از خانه، طرحی بود و لو رفت
راشد انصاری
بهزودی طبق تقویم جلالی،
طبیعت شاهد فصلی جدید است
شمیمش پر شده در کوی و برزن
همان عیدی که مقداری سعید است!
دگرگون میشود حال من و تو
اگرچه با چنین وضعی بعید است...
زنم در گردگیری یکهتاز است
از اینرو عیدها گُردآفرید است!
بگوید گرچه با صوتی دلانگیز
کجایی عشق من؟! وقت خرید است
شکم نه؛ چاه ویل است این یقینا
شعار دایمش «هل من مزید» است!
ندارم سکهای در هفتسینم
بهجای آن، دوتا برگِ شوید است
سفر کردم شبی تا عمق جیبم
ولی قحطی در آنجا هم شدید است
زنم گفته ببر ما را سفر، کیش
چه بایدکرد؟ دستورش اکید است!
فرار از خانه، طرحی بود و لو رفت
بله، هنگام دید و بازدید است
علیرغم تمام این مسایل
دل ما منزل شوق و امید است
میان ما تفاهمنامه جاریست
همیشه من مرادم، او مرید است!
شگفتا سبزهای که ریخت «راشد»
شده قد خودش، از بس رشید است!
میآمد و شیشه در بغل بود بهار
سعید بیابانکی
یک دفتر خالی از غزل بود بهار
میآمد و شیشه در بغل بود بهار
بانگی زد و خواب نازمان را آشفت
امسال خروس بیمحل بود بهار!
*
وداع با تعطیلات نوروز:
ای حالترین، حالترین حال بیا!
آرام و بدون جار و جنجال بیا!
کافی است... دوهفته است تعطیلات است
ای شنبهترین سهشنبه سال، بیا...!
چیزی عوض نشد!
مسلم حسنشاهی
چندین بهار آمد و چیزی عوض نشد
گل جای خار آمد و چیزی عوض نشد
ایکاش سالِ آدمی از راه میرسید
میمون و مار آمد و چیزی عوض نشد
در این جهان، سواره به فکر پیاده نیست
دیدی قطار آمد و چیزی عوض نشد؟
صدها هزار بشکه از این چاهِ نفت رفت
جایش دلار آمد و چیزی عوض نشد
دلخوش به این شدیم که «قانونگریز» رفت
«قانونمدار» آمد و چیزی عوض نشد
«در قفلهای بسته فرو میکنم کلید!»
با این شعار آمد و چیزی عوض نشد
شاید قرار نیست که چیزی عوض شود
وقتی دوبار آمد و چیزی عوض نشد
از دوستان گلایه ندارم که دشمنم
با من کنار آمد و چیزی عوض نشد
یادش بهخیر! مدرسه و زنگ دینی و...
آموزگار آمد و چیزی عوض نشد
شاعر شدن چه فایده در قرن بیستویک؟
صد شهریار آمد و چیزی عوض نشد!
تقدیم به: استاد احمد محمودینژاد
سهم ما نیز، پیتِ خالی شد
حمید نیکنفس
مسکن مهر را که ورزیدند،
صاحب شصت متر خانه شدیم
جوجه بودیم؛ پر درآوردیم
گِرد بودیم؛ استوانه شدیم
گرم بودیم؛ سردمان کردند
زوج بودیم؛ فردمان کردند
ما که تکسوز بودهایم عمری
تازگیها ولی دوگانه شدیم!
گاو بودیم، شخم میکردیم
مرغ بودیم، تخم میکردیم
تخمهای دوزرده تپلی
دانه خوردیم؛ دانهدانه شدیم...
ما در این ماجرا فقط مرغیم
سر ما لایق بریدن بود
در عروسی، عزا؛ چه فرقی داشت؟
ما زبانبستهها بهانه شدیم
خاصها بار عام میدادند
از عدالت، سهام میدادند
تا از این سهم، منتفع بشویم
لُنگ بستیم، در خزانه شدیم
سفرهها بوی نفت میگیرد
هرکه با کله رفت، میگیرد
سهم ما نیز، پیتِ خالی شد
بین سرها ولی سرانه شدیم...
سالهايي عزيز بوديم و
درِ باغي نشانمان دادند
ما گدايان قابلي بوديم
شامل بخشي از اعانه شديم
کور اینجاست گاه عینالله
ما اصولا دچار سفسطهایم
زلفعلی بود نام دیگرمان
موی بیریشهای که شانه شدیم
آخرالامر خاک خواهی شد
کوزهای در مغاک خواهی شد
چنگ میزد کسی به صورتمان
چنگ او را ولی چغانه شدیم!