یک.
«به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم/ بهار توبهشکن میرسد، چه چاره کنم؟»
واقعا هم چارهای نیست و این بیچارگی، تاریخی است؛ یعنی دستکم به استناد همین بیتِ رندانه از حضرت لسانالغیب، پیشینهاش به قرن هشتم هجری میرسد. پس همان بهتر که درست سخن بگوییم؛ یعنی حرفمان را رک و راست بزنیم:
«سخن درست بگویم؛ نمیتوانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم»
انصافا هم نه خدا را خوش میآید نه خودِ ما را؛ یعنی چه کاری است که بهار در راه باشد و چیزی به موسم گُل نمانده باشد، اما ما بهجای «شادخواری» و «شادکامی»، «غم» بخوریم؟ پس:
«چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه
پیاله گیرم و از شوق، جامه پاره کنم»
حالا البته نه تا این حد، ولی:
«به دور لاله، دماغ مرا علاج کنید
گر از میانه بزم طرب، کناره کنم»
و در نهایت اینکه:
«ز روی دوست مرا چون گُلِ مراد شکفت
حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم»
یعنی گور بابای کینه و عناد و بیمهری و بددلی و بدقولی و نامردی و نامرادی و افلاس و اختلاس و هوای آلوده و غم و غصه و بدبختی و گرفتاری و قرض و بدهکاری و غیره، که دشمنانِ شور و شادی و شکفتگیاند. حالا که رستاخیز طبیعت است و همهچیز دارد تر و تازه میشود، ما هم از شراب شادی و شربت امید بخوریم و چند صباحی خوش باشیم تا بعد!
به قول سهراب:
در دل من چیزیست
مثل یك بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم،
که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت،
بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است،
که مرا میخواند.
دو.
سالنامه نوروزی روزنامه اعتماد، یکشنبه همین هفته بیستم اسفندماه، به میمنت و مبارکی، به ضمیمه روزنامه منتشر شد. اگر هنوز به دستتان نرسیده، آب هم دستتان است بگذارید زمین و به نزدیکترین دکه مطبوعاتی بروید که غفلت، بدجوری موجب پشیمانی است.
در انتهای این مجله نوروزیِ 224صفحهای، «غیر قابل اعتماد»ها هم 15-16 صفحه «طنز» تدارک دیدهاند با شعر طنز و متن و جلدهای توفیقی و مصاحبه و... که امیدوارم «مقبول طبع مردم صاحبنظر شود». در همین بخش طنز، یک پرونده مختصر –و انشاءالله مفید- هم به یاد زندهیاد «عمران صلاحی» تدارک دیدهایم –با عنوانِ «طرح عمرانیِ لبخند- که به نظرم با لطف و همراهی رفقای کاربلدمان، خواندنی و ماندنی از کار درآمده است. بیتعارف و مجامله، از راهنماییهای راهگشای آقاسیدعلی میرفتاح، و نیز از همراهیهای بیدریغ همکارانم در صفحه طنز «غیر قابل اعتماد»، خاصه آقایان اسماعیل امینی، محمدعلی علومی، سیدعمادالدین قرشی، سیدامیر سقراطی و دیگر رفقای هنرمند و طنزپردازمان، که در این هفتهها و در فصل طنز سالنامه نوروزی زحمتشان دادم، تشکر میکنم.
دو نکته را هم، از باب اصلاح و تصحیح و پوزش بنویسم. یکی اینکه در صفحه پایانیِ پرونده عمران صلاحی، طرحی که آن مرحوم از خودش کشیده، به نام فرزند ارجمندش یاشار صلاحی منتشر شده، و طرحی که پسر از پدر کشیده، به نام پدر! البته در عالم پدر و پسری، این حرفها نیست! اما امیدوارم اشتباه را ببخشایند... و دیگر اینکه، من برای پرونده زندهیاد صلاحی و درباره او، با جناب اکبر اکسیر، شاعر و طنزپرداز ارجمند گفتوگویی کرده بودم که در سالنامه منتشر شده، اما به نام سیدامیر سقراطی عزیز! بابت این اشتباه، احتمالا باید از خودم عذرخواهی کنم! و شاید هم از آقای سقراطی!
هرچه هست، سالنامه منتشر شده؛ دریابیدش.
سه.
سال نو پیشاپیش مبارک!
به قول سعدی –علیهالرحمه-:
هرچه گفتیم جز حکایت دوست
در همهعمر از آن پشیمانیم.