درباره شميم بهار
سير رازآميز بودن به معروفبودن
بهنود بهادري
همه شناخت ما از شميم بهار، معطوف به تقريبا يك دهه فعاليت هنر اوست. سامان بخشيدن به جريانهاي آوانگارد ادبي در نشريه «انديشه و هنر» و شكلدادن نشر پنجاهويك در كنار نامهايي چون عزيزه عضدي و بيژن الهي، از رفتارهاي مهم و جريانساز بهار است كه محل بروز نامهاي جدي و جديدي در هنر ايران شد. اين رفتار سازماني جدا از نقدهاي ادبي و سينمايياش بوده است. در نقدهايش هيچ چيز و كسي در مقابل قلم او آشنا محسوب نميشدند. اگر بهار در نقدهايش چون تندركيا و هوشنگ ايراني در شعر، تنها و بيسپاه است، در عوض ميل به تكثير جهانبيني خودش در نسلهاي بعد را در نشر پنجاهويك و نشريه انديشه و هنر، پيگيري ميكرد. شايد سرنوشت تلخ دو شاعر نامآورده او را به شكلدهي گروهي همافق در هنر ترغيب كرده بود. به هر حال بعد از اوايل دهه پنجاه، ديگر از پروژههاي فكري او هيچ خبري در دسترس نيست. يعني نه نشر پنجاهويك به كار خود ادامه داد و نه بهار در انديشه و هنر صفحاتي را مديريت كرد و نه ديگر به دانشگاه تهران رفت- يك قهر مطلق؛ قهري نزديك به نيم قرن تا به امروز كه نشر بيدگل كتابي از نوشتههاي او را تحت عنوان «دهه چهل و مشقهاي ديگر» به چاپ رسانده و طبق اخبار خود نشر در كمتر از دو ماه به چاپ چهارم و در هر نوبت چاپ ۲۰۰۰ نسخه رسيده است.
اينكه چه شد كه شميم بهار پس از اين همه سال تن به چاپ كتاب داده است؛ آنهم در سني نزديك به ۸۱ سال، گزارههاي متفاوتي را به ذهن ميآورد كه يكي از آنها ميتواند اين باشد كه مولف تا خودش در قيد حيات است ميخواسته زيرنظر خودش و با سليقه خودش آثارش به چاپ رسيده شده باشند. چاپ اين كتاب را نميتوان به منزله پايان قهر شميم بهار با جامعه يا همزبانانش دانست؛ كما اينكه ابراهيم گلستان هم چندين گفتوگوي مفصل كرده و هنوز لحن پرخاشگرانه و عصبانياش از ذهن روشنفكر ايراني، آرام و تسلي نيافته. نام گلستان را تعمدا آوردم به چند دليل، گلستان هم در اواخر دهه هفتم زندگياش مجدد خودش را نشان داد چون شميم بهار در قبول چاپ كتاب «دهه چهل». يكي از مهمترين نقدهايي كه به بهار ميشود نظر او درباره فيلم«خشت و آينه» ابراهيم گلستان است جايي كه بهار در همان سطر ابتدايي نقدش نوشته بود: «فيلم بسيار بدي است». گلستان هم كم به اهالي ادبيات و اتفاقا بزرگانش نامهرباني نكرده است. شميم بهار هم نامهربان است در نقدهايش. يعني فكرش زاويه دارد و تيز است. شميم بهار و ابراهيم گلستان تاثيرات بسيار مهمي بر جريانهاي جوان آوانگارد بعد از خود گذاشتند. به اين دو نام البته ميتوان نام فريدون رهنما را نيز اضافه كرد. براي همين اگر در دوگانه بهار- گلستان بخواهيم قرار بگيريم و طرف ديگر را محكوم كنيم، مانند هواخواهي بشر در جنگ خدايان اُلمپ خواهد بود.
جملات قاطع «خوب نيست»، «بد است» و... بهار در نقدهايش آموزههاي غيرعاطفي و صريح فرهنگ غربي اوست از يك منتقد داراي جهانبيني و نه يك شارح و مفسر مردد.
اطرافيان شميم بهار معدود هستند و اين عده هيچ درباره او سخن نميگويند. از او چهرهاي نساختهاند. يا به توصيه او بوده يا اين جمله را در ذهن دارند كه زمانه، زمانه او نبوده و نيست.
بيژن الهي هم اينگونه فكر ميكرد. در وصيتنامهاش، وصيهاي خود را شميم بهار و داريوش كيارس قرار داد و كتابهاي الهي در نشر بيدگل به چاپ رسيدند. بهار در هيچيك از كتابهاي الهي به صورت عيان و چاپشده از خود ردّي به جا نگذاشته است. اما بيشك همه آثار تحت نظر او چاپ شدهاند. كتاب بهار هم در نشر بيدگل به گردآوري داريوش كيارس است.
داريوش كيارس را ميشناسم. به واسطه همشهري بودن و روزنههايي كه در دهه ۸۰ با بيرون كشيدن پروندههاي بخشي از شاعران آوانگارد دهه چهل ايجاد كرد. امروز بيشك بخش اعظم تلاشهاي صورتگرفته براي شناساندهشدن «شعر ديگر» مرهون زحماتي است كه كيارس كشيده. كتابهاي آبرومندي كه او از بيژن الهي و حالا شميم بهار منتشر كرد، توانست تجربه موفقي را در جذب خوانندگان به اين كتابهاي ادبي رقم بزند؛ تجربهاي كه در مربع او با شميم، بيژن و نشر بيدگل حاصل شد. باشد كه بعد از چاپ كتاب «دهه ۴۰ و مشقهاي ديگر» اهميت نام شميم بهار خودش را در حضور نشان دهد و نه در غياب. با پذيرش خطري از سوي شميم بهار؛ خطري كه ميتواند سير رازآميزبودن به معروف بودن هم باشد.