• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۳ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5556 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۴ مرداد

گفت‌وگو با حميدرضا صادق‌زاده به بهانه برپايي چيدمان «تاغ» در زورخانه

استعاره‌اي از درخت و انسان

چيدمان صادق‌زاده ما را با موقعيت هولناك طبيعت و ميراث فرهنگي‌مان روبه‌رو مي‌كند

مريم آموسا

«تاغ» عنوان چيدمان حميدرضا صادق‌زاده مجسمه‌ساز جوان كاشاني است كه در زورخانه 400 ساله‌اي در كاشان برپا شده است، صادق‌زاده كه بر اساس كارنامه كاري‌اش از جمله مجسمه‌سازان جوان نامي آشنا و خوش آتيه است، در اين چيدمان برخلاف تمام مجسمه‌ها و آثار پيشين‌اش كه فيگوراتيو هستند، تلاش كرده با تكه‌هايي از يك درخت كه در چشم‌انداز كوير به كرات شاهد آن هستيم؛ اثري منحصربه‌فرد خلق كند و با ارايه آن در فضايي خارج از گالري معناهاي جديدي را خلق كند و موجب شود تا مخاطب با لحظه‌اي درنگ در مواجهه با اين اثر به فكر وا داشته شود؛ اثري كه در عين سادگي و پيچيدگي‌اش ما را با موقعيت هولناكي كه طبيعت و ميراث فرهنگي با آن دست و پنجه نرم كرده، مواجه مي‌كند، شايد استوار كردن درختي فرو افتاده در يك زورخانه، بتواند اميد را در ما بارور كند.

‌داستان مجسمه‌ساز شدن‌تان از كجا شروع مي‌شود و براي تحقق روياي مجسمه‌ساز شدن‌تان چه مسيري را طي كرديد؟

سال ۱۳۷۷ بود كه حس كردم دلم مي‌خواهد مجسمه بسازم. قبل‌تر از آن طراحي مي‌كردم ولي وقتي براي اولين‌بار قابليت گل را كشف كردم، اسير آن شدم. سال ۸۱ در رشته مجسمه‌سازي دانشگاه تهران قبول شدم. سال‌هايي كه خودم و دنيا را محك مي‌زدم. دركي از اينكه در اين دنيا بايد چه كار كنم، نداشتم. سال ۸۶ از رشته مجسمه‌سازي اخراج شدم. نمي‌شد از مجسمه‌سازي دور بمانم. انگار يك چيز نيمه تمام را در زندگي جا گذاشته بودم. سال ۸۸ دوباره مجسمه‌سازي در دانشگاه هنر تهران قبول شدم و با تمام وجود روي كار و درك قابليت‌هاي مجسمه‌سازي متمركز شدم. بهترين سال‌هاي تجربه‌گري من در دانشگاه هنر گذشت. وقتي كه رشته در كرج داير بود. دوستاني كه دارم از هر دو دانشگاه و با هر دو طيف نگاه به جريان مجسمه‌سازي هستند. پروژه پاياني را با آقاي شهلاپور دفاع كردم. جسارتي كه ايشان به دانشجوهاي جوان براي ورود به حيطه حرفه‌اي مي‌دادند هيچ جاي ديگر نخواهد بود. هوشمندي كوروش گلناري در كار و تدريس در دانشگاه هنر قابل تحسين است.عملا از سال 90 به بعد وارد فضاي حرفه‌اي مجسمه‌سازي شدم.

‌در عرصه مجسمه‌سازي چه تجربياتي را پشت سر گذاشتيد؟

سرديس‌هاي بسياري پس از تحصيل در اين رشته ساخته‌ام. در طول 10 سال گذشته در سمپوزيوم‌هاي سنگ ملي و بين‌المللي مختلف سراسر ايران شركت كردم. نمايشگاه‌هاي گروهي متعدد و يك نمايشگاه انفرادي را پيش‌تر در سابقه دارم. اگر درباره كار خودم بخواهم توضيح بدهم تاكنون بيشتر فيگوراتيو كار كرده‌ام. شيرين‌ترين مجموعه كارهايم تلفيق گره با فيگورهاي انساني بودند كه هم به لحاظ تكنيكي تجربه جدي به حساب مي‌آمدند و هم به لحاظ كاركرد معنايي كه در خود داشتند براي من چالش و مساله ايجاد مي‌كردند. از اتفاق موضوع پايان‌نامه هم همان‌ها بودند. چيدمان تاغ در گالري زورخانه اولين تجربه چيدمان براي من نيست. پيش‌تر چيدماني با عنوان كوچ از ۱۷۶ كبوتر سفالي كه به شكل يك هواپيما چيده شده بودند در گالري فرمانفرما اجرا كردم كه مجموعه آثار سراميكي به انتخاب دكتر عباس اكبري بود. از سال ۹۲ به كاشان برگشتم شايد هم كاشان به من برگشت.

‌ايده چيدمان اخيرتان تاغ كه در فضايي خارج از گالري و در زورخانه آن را به نمايش گذاشتيد؛ چگونه شكل گرفت و براي اجراي اين چيدمان با چه دشواري‌هايي مواجه بوديد؟

اقليم شهر كاشان را دوست دارم. پرسه زدن‌هاي گاه و بي‌گاه اطرافش بهترين وقت‌هاي فراغتم هستند. كوهستان‌هاي سنگي و خشن و دشت‌هاي هموار و حاصلخيزي دارد. آب در آن كيمياست. سال‌هايي كه پرباران باشد. درياچه نمك هم زنده مي‌شود و دريايي در دل كوير جاي مي‌گيرد. رفتن در دل كوير را بيشتر از همه جا دوست دارم. سعي مي‌كنم هندسه پيچيده سازه‌هاي خشتي را بفهمم. هر چند در اين كار چندان موفق نبوده‌ام. گالري زورخانه يكي از همين بناهاي خشتي ۴۰۰ ساله است كه مبدل به گالري براي ارايه آثار هنرهاي تجسمي شده است. مجال و مقال گفتنش نيست كه با چه مرارتي حفظ شده و مي‌شود. چيدمان تاغ را براي فضاي مركزي و گود زورخانه طراحي كردم. حدود چهار ماه براي خودم و طراحي كردن و شناخت قابليت اجرا و ارايه زمان گذاشتم. براي كسي كه با مجموعه كارهاي پيشين من آشنا باشد، چيدمان تاغ اتفاقي غيرمنتظره محسوب مي‌شود. وقتي دانشجو بودم هيچ ‌وقت با تكليف مكعب‌هايي كه ويكتور دارش به ما مي‌داد رابطه برقرار نكردم. اما در اين چيدمان و سازه‌اي آهني كه براي آن برپا شد به امكانات مكعب متوسل شدم. شروع اين جريان به چند سال قبل برمي‌گردد. يك‌بار كه روي ماسه‌هاي كوير نشسته بودم، فكر كردم چقدر اينجا را دوست دارم و چقدر اين دوست داشتن در كارهاي من نيست. در عين حال بخش مهمي از ماه‌هاي گرم سال هم مشغول حفظ خانه باغي هستم كه در آن كار و زندگي مي‌كنم. همين جرقه‌ها من را به ياد مفهوم درخت انداخت. مي‌ديدم آدم‌ها چقدر شبيه درخت‌ها هستند. آدم‌هايي كه در شمال مي‌بينم مثل درخت‌هاي جنگلي زندگي را راحت مي‌گيرند. ولي آدم‌هاي كويري مثل درخت‌هاي اينجا براي بودن بايد بجنگند. چيدمان تاغ استعاره‌اي از درخت و انسان است. درختچه‌هاي كويري كه شايد حداكثر ۴ يا ۵ متر باشند، اما ۵۰ يا ۶۰ متر ريشه دارند آب شور، توفان شن و گرماي ۵۰ درجه و خشكي مردادماه را تاب مي‌آورند تا اوايل بهار جوانه‌اي كوچك بزنند و زندگي را از سر بگيرند. واقعيت امروز ما هم همين است در اين زندگي سخت‌تر از آن شده كه بتوانيم تاب بياوريم. واقعا همه‌مان درگير مشكلات عجيب و غريب هستيم. چاره چيست يا بايد همه‌ چيز را رها كنيم و برويم يا همين جا مقاومت كنيم و بجنگيم تا دوباره جوانه بزنيم و سبز شويم. كاشان و درخت‌هاي كوير استعاره از دنيايي است كه با هم آن را تجربه مي‌كنيم. چه كار مي‌شود كرد ريشه‌هاي‌مان عميق‌تر از آن است كه بشود از جا كند و از اينجا برد. بايد صبور و سرسخت باشيم. مشكل‌ترين بخش اين كار برايم متقاعد كردن خودم بود كه ذات چيزي را عوض نكنم. به عنوان مجسمه‌ساز كه سنگ و چوب و فلز يا هر چيزي كه بشود آن را شكل داد، تسليم خواسته‌هاي خودم مي‌كنم. دشوار بود تا چيزي را تغيير ندهم. چوب‌هاي اين كار در واقع درخت خشكيده‌اي بود رها شده كه قطع و تكه تكه‌اش كرده بودند. آهن‌هايي بدون تغيير شكل كه صرفا مكعب مستطيل‌هاي سازه را شكل مي‌دادند و پاره‌سنگ‌هايي كه از كوه آوردم و با سيم فولادي به چوب‌ها متصل شد. به همراه گل‌هاي خشكيده كه از سيلابي فصلي مانده بود را هم در كنار هم چيدم. سرانجام همه اينها را به هم متصل كردم و در كنار هم قرار دادم بي‌آنكه به مثابه چيز ديگر استفاده شوند. اين‌طور بود كه پيكره درختي كه قبلا فرو افتاده بود با ريشه‌ها و خاكش دوباره برپا شد.

‌اگر براي هر اثر هنري پيامي تصور كنيم شما با خلق اين چيدمان قصد داشتيد كه چه پيامي به مخاطبان آثارتان بدهيد؟

اين زندگي دوباره براي طبيعت راحت‌تر بگوييم انسان و درخت، كلام و حرف من بود. پاسخي به اين نابودي كه هر روز مي‌بينيم. چشمه‌هاي كوچك كه خشك و محو مي‌شوند. درختاني كه مي‌خشكند و فرو مي‌افتند.هنر را تنها راه نجات گفته‌اند. اين عمل هنري به واقع تنها راه نجات نيست. نمي‌دانم يا نمي‌فهمم هايدگر روي چه حساب و استدلالي اين حرف را مي‌زند. من به تجربه دريافته‌ام كه هنر تنها جاي باقيمانده است كه مي‌توانيم حرف‌مان را بزنيم. نه فقط حرف ما كه حرف درخت‌هاي گز و طاق صحرا كه حرف خشكي چاه كنج كوير كه سال‌ها قبل خيلي بيشتر آب داشت و شايد نسل بعد از ما اصلا نداند روزي اينجا انسان‌ها و حيوانات آب شيرين و خوشگوار را به رايگان از طبيعت هديه مي‌گرفتند.

‌مخاطبي كه با آثار شما آشناست بيشتر شما را مجسمه‌ساز فيگوراتيوي مي‌شناسد كه پرتره‌هاي متعددي خلق كرده است و با حضور قدرتمندتان در سمپوزيوم‌ها ثابت كرده‌ايد كه توانايي بالايي در دست و پنجه نرم كردن با متريال‌هاي مختلف را داريد؛ چه شد كه تصميم گرفتيد، اثري كاملا مكان محور خلق كنيد و به مكاني كه اين روزها ديگر رو به فراموشي و تخريب شبانه هستند و يكي از خاستگاه ورزش‌هاي باستاني و پهلواني است، معناي جديدي ببخشيد؟

بخش مهمي از اين كار در ارتباط با فضاي معماري خشتي كوير شكل گرفت. شايد اولين‌بار بوده باشد اثري مكان محور را طراحي مي‌كردم. ارتفاع ۸ متري و عرض 5 متري كار امكان ساخت و انتقال آن را از ورودي كوچك زورخانه غيرممكن مي‌كرد. برش‌ها و فراهم كردن مواد كار در كارگاه شخصي خودم انجام شد. ۱۰ روزي با مشكلات اجرايي عجيب و غريب مثل عدم امكان استفاده از كمك جرثقيل و دقت به آسيب نرساندن به بنايي 400 ساله زمان برد تا گود زورخانه به چاله درخت تاغ تبديل شود. در اجراي اين چيدمان ابدا دنبال ساختار زيبايي‌شناسانه نبودم. تمام قالب‌ها و پيش‌فرض‌هايي كه انديشه زيبايي‌شناسانه را در خودشان حمل مي‌كنند. بالاخره به يك ديدگاه با غايت كمالگرايانه تعلق دارند. براي آدم‌ها و فضا و جامعه‌اي كه براي بقا مي‌جنگد، كدام غايت كمال‌گرايي ريسماني براي چنگ زدن خواهد بود. زيبايي در اين جايگاه چيزي در حد ابتذال باقي مي‌ماند. به همين جهت تلاش كردم توانايي اجرايي و آموخته‌ها و تجربه خودم را در اين كار دخالت ندهم. به روايت مولوي اين فاعلاتن فاعلاتن كشت مرا. سعي كردم فقط حرفم را بزنم و ديگر به هيچ چيز توجه نكنم. ايده و نگاه به درخت را قبلا در كارهاي مختلفي ديده بودم. بيشتر از همه باغ سنگي سيرجان به دلم مي‌نشست كه تجربه مواجهه مستقيم با آن را داشتم و پرويز كيمياوي فيلمي با همين عنوان درباره‌اش ساخته است. سال‌ها پيش پيرمرد كرولالي كه در جريان اصلاحات اراضي، باغ و بر اجدادي‌اش را از دستش در آورده بودند. در تلاشي ستودني و جنون‌آميز تنه خشك درختان را در دل بياباني متروك كار مي‌گذاشت و با سنگ‌هاي اطراف ميوه و حاصلي به آن مي‌آويخت. پاسخ هنرمندانه‌ به درد و رنج انساني واضح‌تر از اين نمي‌شد. سنگ‌ها را به ياد اين تلاش انساني ناب به كار اضافه كردم تا در دل ناممكن اميد را ببينم.

‌يك هنرمند به جهان چگونه نگاه مي‌كند و چگونه معناي عناصري كه شايد در نگاه عموم بسيار پيش پا افتاده است، معناي جديدي مي‌بخشد؟

خلق هنري شبيه پررنگ كردن و به واقع درست ديدن -روي ديدن بايد تشديد گذاشت- پديده‌ها و معناي استعاري دادن به آنهاست. من معني استعاره را در شعر فهميدم و به فضاي كار خودم تعميم دادم. مثلا همين درخت در روزمره كنار خيابان و هر جاي ديگر ممكن است، باشد. ولي وقتي دقت مي‌كنيم چقدر زندگي و اتفاقات در خودش و حاشيه‌اش وجود دارد، به چه چيزها كه نمي‌توان ارجاعش داد. گاهي نماد يك زندگي، گاهي مقاومت و گاهي حتي حركت رو به بالا مي‌شود. اين انتخاب معني و پرورش و پالايش آن در كار هنرمند به واقع ايجاد موقعيت استعاري خواهد بود. به زبان ساده قرار دادن چيزي در جايي كه معنايي فراتر از صورت خودش بسازد.

‌اگر طبيعت را يكي از منابع الهام هنرمندان بدانيم به عنوان يك هنرمند چقدر احساس مسووليت و وظيفه در قبال طبيعت مي‌كنيد؟

قشنگ‌ترين تعبيري كه در باب رابطه انسان و طبيعت شنيده‌ام از هايدگر است، مي‌گويد: انسان ارباب و سرور طبيعت نيست، بلكه تيماردار آن است. تعبير ديگري كه برايم جذاب بود، نگاه پارمنيدس بود كه طبيعت همه جا هست حتي در اجاق خانه. حقيقت فراموش شده اينجاست كه طبيعت ما و همه ‌چيز اطراف و فضاي زندگي ما را در خود فرا مي‌گيرد و ناديده گرفتن آن بي‌توجهي به حيات و آينده انسان خواهد بود. به زبان ساده ما هم بدون آب، بدون درخت‌ها، بدون جنگل و دريا و كوير و خاك نخواهيم بود. بهترين نگاه به طبيعت از نظر من تعبير خانه و مامني ست كه حكم دايه يا مادر دارد، نه منبعي براي استفاده و رونق اقتصادي.


 خلق هنري شبيه پررنگ كردن و به واقع درست ديدن -روي ديدن بايد تشديد گذاشت- پديده‌ها و معناي استعاري دادن به آنها است. من معني استعاره را در شعر فهميدم و به فضاي كار خودم تعميم دادم. مثلا همين درخت در روزمره كنار خيابان و هر جاي ديگر ممكن است باشد. ولي وقتي دقت مي‌كنيم چقدر زندگي و اتفاقات در خودش و حاشيه‌اش وجود دارد، به چه چيزها كه نمي‌توان ارجاعش داد. گاهي نماد يك زندگي، گاهي مقاومت و گاهي حتي حركت رو به بالا مي‌شود.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون