شهرهاي بيپرنده
نيوشا طبيبي
بهار در پيش است، اگر چه زمستان دير آمد و آنطور كه برميآيد قصد دارد ديرتر هم برود، اما در عادت ما ايرانيها يا بهتر بگويم ما اهل «نوروز» تغييري نميدهد. دلمان خون و جيبمان خالي هم كه باشد، سنت را به جا ميآوريم. ته دلمان يك لرزشي براي آمدن نوروز حس ميكنيم. هميشه منتظريم كه با آمدن روز نو و سال نو، مقدرات و سرنوشت به كام ما بچرخد و درد و محنت تمام شود. نوروز با همين اميدي كه به زندگيهايمان ميدمد، نوروز مانده است. من در احوال ملل ديگر جستوجو كردهام، از دوستان غيرايرانيام كه لاجرم سال نوي خودشان را جشن ميگيرند هم سوال كردهام كه با نزديك شدن به زمان تغيير سال، چه احوالي دارند؟ بيشتر آنها ميگويند كه شوق سفر رفتن و هديه دادن و هديه گرفتن به وجدشان ميآورد. اما ما ايرانيها «اميد» داريم. اميد به اينكه حال ما به حال بهتري تغيير كند، چنانكه در دعاي تحويل سال همچنين ميخواهيم. اعتقاد به قضا و قدر بخشي از فرهنگ ملي ماست. اميد آن عامل پيونددهنده و استمرار تاريخ و فرهنگ ايراني ظرف سي قرن گذشته بوده است. حتي در تاريكترين لحظات تاريخمان، آن زمان كه سرزمينمان پاره پاره و اشغال شده بود، اميد به آيندهاي روشن، ضرورت حفظ بنيادهاي هويتيمان مثل زبان فارسي، ما را به سمت اينكه «كاري» كنيم، رهنمون ميشد.
ما تغيير را چيزي بيرون از اراده آدمي تصور ميكنيم. من هم تا حد زيادي با اين تعبير همراه هستم، در زندگي اتفاقاتي هست كه به كلي خارج از اراده آدمي است. اما عرض من درباره آن بخشي است كه اتفاقا كاملا در يد اراده و قدرت ماست. عرض من در اينجا منحصر است به آنچه در طبيعت ايران روي ميدهد. همه ما، كساني كه سرزمين مادريشان را دوست دارند و برايش نگران و مشوش هستند، لابد به موضوع ضايع شدن حيات طبيعي گياهي و جانوري در ايران آگاه شدهاند. چند سالي است كه بر اثر انجام پروژههاي متعدد توسعهاي و رفتارهاي نادرست ما مردم، طبيعت ايران مورد تهاجم وسيعي قرار گرفته و جانش به خطر افتاده.
احداث سدها روي رودخانهها بدون آنكه مطالعهاي دقيق و امكانسنجي معتبري انجام شود، تالابها و درياچهها را خشك كرده. گسترش مناطق مسكوني و احداث صنايع آببر و كشتهاي نيازمند آب بسيار زياد، سفرههاي زيرزميني را نابود و دشتهاي ايران را مبتلا به فرونشست كرده. صنايع آلاينده را در جوار دريا و رودهاي كم رمق و تالابها احداث كردند و حيات جانوري و گياهي اين قلبهاي تپنده اكوسيستمها را به نابودي كشاندند. همه اين اعمال، توسط خود ما، توسط اهالي امروز ايران انجام شده. نسل ما، زخمهاي عميقي بر پيكر طبيعت ايران زده است. طبيعتي كه روزگاري از حيث تنوع و گوناگوني پهلو به طبيعت قاره آفريقا ميزده و تعداد زيادي جانور و گياهي اختصاصي و بومي خود را داشته كه در هيچ جاي ديگري از جهان پيدا نميشدهاند، امروز به شدت آسيب ديده و رنجور است.
ما كمتر به حق حيات ديگر ساكنان اين سرزمين فكر كردهايم. از ياد بردهايم كه همانقدر كه ما حق داريم در اين سرزمين زندگي كنيم و از آب و خاكش بهره ببريم آنها هم حق دارند. اصلا آنها حق بيشتري دارند، چون صدها هزار سال بلكه ميليونها سال پيش از ما اينجا بودند و بيكم و كاست و ضربه زدن به سرمايه طبيعي، از آن بهره بردهاند.
ما به هيچ عنوان اجازه نداريم حق حيات آنها را در سرزمين آباء و اجدادي و محيط طبيعيشان به بهانههايي واهي چون توسعه و كشاورزي و مانند اينها نقض كنيم. امروز هزاران راهحل براي توسعه مسالمتآميز با طبيعت پيدا شده است. آدمي فهميده كه استمرار تمدنش در گرو ادامه حيات طبيعي جهان است و اگر زندگي طبيعي كره زمين به خطر افتد، تمدن بشري هم از بين خواهد رفت.
شايد وظيفه ما شهروندان در اين دوره آن باشد كه شامه خود را براي هر عملي كه شائبه به خطر انداختن زيستگاهها و طبيعت و تعرض و تجاوز به حريم زندگي موجودات ديگر را دارد، تيز كنيم. آگاهي به دست بياوريم و ديگران را هم آگاه كنيم. اگر در شهر و روستايمان كسي خواست به بهانه ايجاد شغل و مانند اينها صنعتي آلاينده و آببر و مضر راه بيندازد، حتما در چارچوب قوانين و با استفاده از مقررات بسيار پيشرفته و مترقي تعبيه شده در قوانين زيست محيطي ايران، با آن مقابله كنيم. (قوانين مترقي و پيشرفته هستند، كسي آنها را جدي نميگيرد!)
مهمتر از همه، كژيها را اول در خود بجوييم و بعد در ديگران. آيا رفتار و حيات اجتماعي ما منطبق با اصول حفظ محيط زيست و قائل شدن به حق حيات موجودات ديگر هست؟
آيا ميدانيم كه مثلا همين مراسم چهارشنبه سوري - به آن شيوه و راه و رسمي كه در ساليان اخير باب شده - علاوه بر گرفتن قربانيان متعدد از انسانها، تا چه حد به حيات موجودات ديگر آسيب ميزند؟ انفجار ترقهها و انواع و اقسام نارنجكها و بمبهاي صوتي كه در اين مراسم صداهاي مهيب توليد ميكنند، موجب مرگ پرندگان ساكن شهرها ميشود. حيوانات شهري را سخت به هراس مياندازد و ضرباتي هولناك به آنها ميزند. بعد ما ناله سر ميدهيم كه «شهرهايمان بيپرنده شدهاند!»