دولت آبادي، فراسوي حد و مرزها
فرهاد فخرالديني
در سالهاي آغازين انقلاب كه هم از اركستر راديو، تلويزيون ملي ايران كناره گرفته بودم و هم ديگر دانشگاهي در كار نبود كه تدريسي داشته باشم، مونس من كتاب «كليدر» محمود دولتآبادي بود.
همين كتاب بود كه در آن سالها، تلخي روزهاي كمكاري را اندكي شيرين ميكرد. سرگرم بودم به خواندن داستان گلمحمد كه تازه از خدمت سربازي برگشته بود. امروز از شنيدن اين خبر كه كتاب تازه دولتآبادي پس از ده سال اجازه انتشار گرفته هم خوشحال شدم و هم ناراحت؛ خوشحالم از اينكه داستاني تازه از اين بزرگمرد ادبيات ايران بالاخره در اختيار علاقهمندان قرار خواهد گرفت و ناراحت از آن رو كه در دنياي امروز ما هنوز هم مساله مجوز پيش پاي هنر شخصيت ادبي و فرهنگياي مثل دولتآبادي قرار دارد. پرسش من اينجاست كه مگر در جوامع پيشرفته دنيا تا اين حد قيد و بند براي هنرمندان وجود دارد؟ نبايد فراموش كنيم كه اين حد و مرزها در قالب مجوز باعث ميشود كه هنرمندان ناخودآگاه از احساسات صادقانه و باطنيشان فاصله بگيرند. همين فاصله ممكن است از جذابيت و گيرايي اثر آنها كم كند كه به عقيده من امري مذموم است. يك جامعه سالم بايد به فعاليت بزرگاني مثل دولتآبادي افتخار كند و براي اصلاح امور خود از آثار او وام بگيرد. به هر روي خوشحالم از اينكه كتاب «طريق بسمل شدن» از اين نويسنده صاحبنام كشورمان منتشر ميشود و اميدوارم به زودي ديگر آثار ايشان نيز منتشر شوند.