دوستت دارم معلم!
نسرين باقري
«دوستت دارم معلم» تابلوي كوچكي است كه سالهاست در كتابخانهام قرار دارد؛ هربار به آن نگاه ميكنم از صميم دل آرزو ميكنم خوشبخت باشد. آرزو در 17سالگي چهرهاش شكسته شده بود، پدر و مادرش از هم جداشده بودند، پدر در زندان و مادر در شهرستان و آرزو سرپرست خانواده. شبها در كارخانه بستنيسازي كار ميكرد و صبحها عروسك درست ميكرد و شيفت عصر مدرسه ميآمد. خواهرش شاگردم بود؛ دو برادرش صبحها با چرخ نان خشك جمع ميكردند. گاهي به شاگردان قديمم فكر ميكنم. ياد شاگرداني ميافتم كه به زور خانواده تن به ازدواج ميدادند، ياد غزاله و چشمهاي مشكيش، وقتي پرسيدم در لحظه خودكشي چه حسي داشتي؟ گفت آرام و سبك شده بودم كاش نجاتم نميدادند... ياد نسترن ساكت و گوشهگير ميافتم كه از سوي پدر مورد آزار و اذيت قرار ميگرفت و تنها خواستهاش از مادر كرايهخانهاي بود كه پدر آدرسش را نداند. سكوتش ديوانهام ميكرد... هيچ مشاوري نتوانست قفل سكوتش را بشكند ولي نگاهش پر از حرف و تمنا بود... هنوز يادآوري سالهاي دور و مدرسهاي كه چهرههاي رنگپريده دختران كه حاكي از نخوردن غذاي مناسب بود آزارم ميدهد... ياد شاگرداني كه شهرداري شبانه خانههايشان را با لودر خراب كرده بود... ياد رقيه كه خوب درس دادن را مديون او هستم. ياد مرضيه و محدثه و الهام و شادي و شيوا و نفيسه و آيسان و... كه از حالشان خبر دارم و از موفقيتها و خوشيهايشان لذت ميبرم. از صميم دل براي همه دختركاني كه در اين سالها شاگردم بودند، خوشبختي وموفقيت را آرزو ميكنم. تقريبا نيمي از عمر خود يعني 20 سال را معلم بودهام. مهرماه با ذوق و شوق سال كاري جديد را شروع كردهام، از قوانين و مقررات كلاس گفته و از همان جلسه اول درس دادهام. تلاش كردهام دانشآموزان را با رياضي آشتي بدهم. بدانند كلاس براي همه است و به چند شاگرد زرنگ اختصاص ندارد. سعي كردهام اعتماد به نفسشان را با حل مساله افزايش دهم. ترسشان از پاي تخته رفتن و امتحان بريزد. باور كنند هدف از امتحان كمك به يادگيري بيشتر است. تلاش كردهام از بودن در كلاس احساس آرامش و امنيت داشته باشند. از ديدن غم در چهره شاگردانم اندوهگين شدهام، با خندههايشان خنديدهام، به حرفهاي دلشان گوش دادهام، براي دردهايشان در خلوت خود گريستهام، دوستشان داشتهام... متاسفانه به دلايل مختلفي مانند مشكلات اقتصادي و فرهنگي، دانشآموزان زيادي شرايط مساعدي ندارند و به جاي تمركز به درس و يادگيري، درگير مشكلات عديده هستند. ما معلمها هم آنقدر درگير درس و كمبود وقت و به پايان بردن كتاب و... هستيم كه از وجود دردها و مشكلات بسياري از شاگردان بيخبر هستيم. بسياري از اوقات ترجيح ميدهيم كه به همان وظيفه درس دادن بسنده كنيم. تعداد مشاوران مدارس نيز كم است و هرسال كمتر ميشود. فرصتي براي شنيدن دردها و مشكلات بچهها نيست. تابستان گذشته خبري مبني بر كمبود ۱۷هزار مشاور در مدارس منتشر شد. شادي و نشاط، آرامش و رفاه و امنيت، حق انتخاب و تصميمگيري در زندگي حق طبيعي هر كودك و نوجواني است. جاي خالي قوانين حمايتي از دختراني كه در خانوادههاي ناآگاه و مشكلدار هستند خالي است. چه خوب ميشود در كنار ساعات مختلف درسي، ساعتي نيز به يادگيري قوانين و آشنايي با حقوق اختصاص يابد. در برنامههاي پرورشي علاوه بر دعوت از سخنرانان مذهبي، وكيل و حقوقدان و مشاورين متبحر به مدارس دعوت شوند. مهارتهاي زندگي در كنار تكنولوژيهاي مختلف به دانشآموزان آموخته شود. قطعا تربيت نسل آگاه امروز در آينده نزديك سبب كاهش مشكلات بسياري در سطح جامعه خواهد بود. دبير رياضي