خانهاش ويران باد
سيد عبدالجواد موسوي
مسعود شجاعي چند روز پيش به ديدار عدهاي از بسيجيها رفت؛ بسيجيهايي كه با او بر سر بسياري از مواضع سياسي و اجتماعي سالهاي اخيرش اختلاف نظر داشتند. ميشود حدس زد بين بسيجيان و شجاعي چه حرفهايي رد و بدل شده اما آنچه مهم است حاصل آن جلسه بوده. اين طور كه نقل شده هر دو طرف به اين نتيجه رسيدهاند كه با وجود همه اختلافها بر سر يك چيز مشتركند و آن هم رفع مشكلات مردم است. همين روزها شجاعي از سوي عدهاي آدم عصباني مورد لعن و طعن قرار گرفته قطعا در آن طرف ماجرا هم عدهاي آدم عصباني بسيجيها را نكوهش كردهاند كه چرا به يك ضدانقلاب! مشروعيت دادهاند. دو طرف اگرچه به ظاهر مخالف يكديگرند اما در غايت همسو و هم نظرند و يك هدف را دنبال ميكنند. آنها كه دلسوز اين آب و خاكند هيچ ربطي به اين آدمهاي عصباني ندارند. مهم نيست در كدام سو ايستاده باشند، چه مسعود شجاعي باشند كه كمر همت بسته و قرار است به داد هموطنانش برسد و چه آن بسيجياي كه با همه انتقاداتي كه به شجاعي روا ميداند حاضر است در كنار او بايستد و گرهي از مشكلات مردم خوزستان را باز كند هر دو مصداق تام و تمام وطن پرستياند. سرزنشكنندگان شجاعي و بچههايي كه در خرمشهر و آبادان به كمك مردم خوزستان شتافتهاند هرچه هستند ربطي به ميهندوستي ندارند. آنان كه بذر كينه و تفرقه ميپاشند و ميخواهند عالم و آدم را به سياه و سفيد تقسيم كنند و مردم را از يكديگر به دلايل احمقانه سياسي متنفر كنند، ويراني اين سرزمين را به انتظار نشستهاند. به قول زندهياد حميد مصدق: چه كسي ميخواهد من و تو ما نشويم/ خانهاش ويران باد!