حكايت هيچ
غلامرضا طريقي
رفيقي دارم كه از يكي دو سال پيش داستان ترجمه ميكند. رشته تحصيلياش مترجمي بوده اهل كتاب هم بوده و كاربلد. حالا هم ترجمههاي داستان كوتاهش خوب درآمده و او تشويق شده كه كتاب ترجمه كند. ويژگي رفيق من اين است كه اهل قانون و مقررات است. از همان اول سر وفادار بودن به متن كلي با ديگران كلنجار رفته و زير بار كار غيرموجه و غيرقانوني نرفته. ترجمهاش هم به گواهي اهل فن ترجمه خوبي درآمده است.
تا اينجاي ماجرا همه چيز خوب پيش رفت. تا اينكه دوست من به فكر انتشار افتاد و گفت كه اينجا هم كار غيرقانوني نميكند. از ناشر اصرار كه بابا جان ما سالي فلان قدر كتاب بدون مجوز مولف اصلي چاپ كنيم. اصلا در كشور ما قانون كپي رايت محلي از اعراب ندارد. از ناشر اصرار و از دوست من انكار كه اصلا محال است من كارم را اين طور شروع كنم. از خدا كه پنهان نيست از شما چه پنهان كه خود من هم چند باري گفتم فلاني كوتاه بيا. در مملكت ما اگر بخواهي اين طوري كار كني به جايي نميرسي. اما رفيق ما زير بار نرفت كه نرفت. اينقدر با ايميل و تلفن از ناشر اصلي كتاب در آلمان پيگيري كرد كه بالاخره ايميل و شماره تلفن نويسنده را گير آورد. نويسنده هم كه برخلاف نويسندگان طفلكي ايراني وكيل داشت او را به وكيلش حواله داد. وكيل هم چند صفحه قرارداد بلندبالا براي او ايميل كرد كه بيا اينها را پر كن. فرم بلندبالا يك بخش هم داشت كه نوشته بود چه مبلغي براي حق امتياز پيشنهاد ميدهيد. بنده خدا كلي مشورت كرد و نوشت جلدي يك دلار و بعد توضيح داد كه در كشور ما قيمت معمول كتاب تقريبا دو دلار است. بعد از اينكه طرف در كمال تعجب پذيرفت كه با دو دلار ميشود در ايران كتاب خريد پرسيد كه پول را چطور واريز ميكنيد و بعد گفت تيراژ اوليه چند نسخه خواهد بود. وقتي رفيق ما نوشت هزار جلد وكيل بنده خدا ايميل داد كه عدد را اشتباه زدهايد. منظورتان يك ميليون نسخه است يا صدهزار نسخه؟ و وقتي رفيق ما توضيح داد كه واقعا منظورم هزار نسخه است و اينجا رنج تيراژ همين قدر است وكيل يك نامه فرستاد و اجازه داد كه رايگان كتاب را چاپ كنند. در انتهاي نامه هم نوشته بود كه هزار نسخه اصلا به مكاتبهاش نميارزد.
حالا رفيق من هم خوشحال است و هم افسرده. خوشحال است كه كار قانوني انجام داده و افسرده است از اينكه ديده حاصل كار او اصلا عددي در بين كتابهاي او محسوب نميشود.