نگاهي به مجموعه داستان«جهنم به انتخاب خودم» نوشته اسماعيل زرعي
همراه با جهان نويسنده خودساخته
رسول آباديان
اسماعيل زرعي، نويسندهاي خودساخته است كه سالهاست در خلوت شهرستان و بدون هياهوهاي رايج در مركز به خلق داستان و انتشار كتاب مشغول است. با نگاهي گذرا به آثاري كه تاكنون از اين نويسنده منتشر شده، پي ميبريم آنچه بيش از هر مورد ديگر برايش اهميت دارد، ساخت و پرداخت موقعيتهايي بديع از لحظههاي داستانياست؛ نكتهاي كه در مجموعه تازهاش، يعني «جهنم به انتخاب خودم» بيشتر از گذشته نمود پيدا كرده است. اين مجموعه حاوي شانزده داستان كوتاه با حال و هواهايي متفاوت است، داستانهايي كه ظاهرا با فاصلهاي زياد از هم نوشته شدهاند.
زرعي در اين مجموعه موفق شده كه با هر داستان، بخشي از هنر نويسندگي خود را به رخ بكشد زيرا كارهايي كه در اين مجموعه منتشر شدهاند، علاوه بر رعايت ذات روايت، داراي «آن»هايي از موقعيتهاي انساني نيز هستند. آنچه بيش از هر مورد ديگر در داستانهاي اين كتاب، ذهنيت خواننده را به خود مشغول ميكند، سختگيري نويسنده از «خود» است. به اين معنا كه نويسنده بيش از هر مورد ديگر، در پي احترام به شعور مخاطب است و نه انبوهسازي از جنس كلمه.
اسماعيل زرعي در تكتك كتابهايش كوشيده تا مسيرهاي متفاوتي در عالم نوشتن داستان را امتحان كند زيرا داستاننويسي برايش امري مهم است و او توانسته از اين رهگذر، نقبي ميان ذهن خود و مخاطب ايجاد كند. گرچه نميتوان همه داستانهاي مجموعه آخر زرعي را به عنوان داستانهايي صددرصد شستهرفته پذيرفت اما بايد به اين نكته اشاره كرد كه تلاش او براي رسيدن به ذهن و زباني منحصر به فرد در اين كتاب، بيشتر ازكارهاي پيشين اوست. كتابي كه بايد با دقت بيشتري خوانده شود.
درميان داستانهاي اين مجموعه، كارهايي وجود دارند كه به مراتب از لحاظ ساختاري قدرتمند از داستاني هستند كه نام مجموعه بر گرفته از آن است و همين موضوع اولين ضربه را بر اين كتاب وارد كرده است. البته انتخاب نام يك كتاب جزء لاينفك حقوق يك نويسنده است اما اين خطر هم وجود دارد كه خواننده حرفهاي داستان به تصور اينكه يك داستان خاص با وجود نداشتن قدرت از سوي نويسنده به عنوان شاخصترين كار مجموعه پيشنهاد شده، ممكن است عطاي خواندن بقيه كارهاي خوب را به لقايشان ببخشد.
در مجموعه «جهنم به انتخاب خودم» داستانهاي درخشاني چون «گرگها و گوزنها، كوچه، شعله و ساكدستي» منتشر شدهاند كه نام مجموعه ميتوانست برگرفته از آنها باشد؛ داستانهايي كه خواننده با مطالعه آنها به نوعي كنجكاوي براي خواندن مابقي كارها دچار ميشود.
يكي ديگر از مواردي كه مجموعه حاضر را به نوعي سكته دچار كرده، مقدمه بيارتباط با جهان داستاني نويسنده و آكنده از توضيح واضحات است. مقدمهاي كه نه به لحاظ فني و نه به لحاظ علمي، حرفي براي گفتن ندارد و عمده تلاشش بر اين است كه خود را به زور بر پيكره كتاب حقنه كند. چنين مقدمهاي در صفحات نخست اين كتاب را به گونهاي ميتوان تجاوز به حريم ذهني مخاطب ارزيابي كرد زيرا لذتي كه خواننده برايش هزينه كرده را به صورت يكجا و ناشيانه لو ميدهد و او را به ورطه نابودي ميكشاند.
به هرشكل، داستانهاي مجموعه «جهنم به انتخاب» خودم را بايد خواند؛ داستانهايي كه توسط نويسندهاي بيادعا نوشته شدهاند.