روزهاي سرنوشتساز
جعفر گلابي
همه ميدانند و ميدانيم كه كشور در شرايط خاص و ويژهاي قرار دارد. برجام كه ميرفت تا جاني بگيرد و داستان تحريمهاي ستمگرانه را براي هميشه به اتمام برساند با عهدشكني امريكا و قدرناشناسي عدهاي در داخل دچار چالش جدي شد. دوباره اقتصاد كشور زير فشار محدوديتها از حالت عادي و روند شادابي كه در دولت يازدهم به خود گرفته بود خارج شده و اقشار آسيبپذير بيش از ديگران در معرض زحمت قرار گرفتهاند. در اين ميان و در اوج نقصان منابع و كمبود درآمدها و تنگناهاي تودرتوي اقتصادي نياز به مديريتهاي چابك، مسوولانه، آگاه و آيندهانديش بيش از هر زمان ديگري احساس ميشود. نفس «مديريت» افزون بر داشتن ماهيت چندبعدي حساس و شكننده و پيچيده هم هست. از طرفي قوانين بايد كاملا رعايت شوند و از طرف ديگر اين ضرورت حتمي نبايد قدرت مانور و تحرك را از يك مدير بستاند و او را دست بسته سازد. از سويي كلاننگري و مليانديشي يك نياز اساسي است و از سوي ديگر يك مدير نبايد از جزييات غافل شود و هزار گره فرو بسته كوچك را به فراستي باز نكند. نظم و رعايت شؤون مديريت و رياست بعضا لازم است ولي تواضع و فروتني و در دسترس بودن خصوصا براي ادناي خلايق شرط اخلاق و مردمداري است.
اين همه در شرايط خطير كنوني نهتنها مورد نياز كه در صورت حصول، برگي برنده و خطشكن در مواجهه با محاصره اقتصادي هستند. اكنون تقابل و تدافع اصلي متوجه اميران و مديران دولتي است كه هوشمندانه افق را بنگرند و راههاي نفوذ را ببندند و خود صفشكن و خنثيكننده طرحها و برنامههاي اغيار از جمله دولت ترامپ باشند. اگر دستانمان خالي باشد هوش و اراده و شجاعت و اخلاق را كه نميتوانند از ما بگيرند، ما تجربه گرانبهاي جنگ را داريم كه همه نواقص را با ايمان و همت و برادري و رحم بين خودمان برطرف ميكرديم و توانستيم بر متجاوز سخت بگيريم و شديد باشيم. اصل و اساس مردم بودند و چون صداقت را در مسوولان ميديدند پاي كار آمدند و بچههايشان با كمترين امكانات از جان مايه گذاشتند. حالا هم اگر در قبال همه كمبودها حس خوب همدلي مردم و مسوولان فراهم شود قطعا در جنگ رواني كه غولهاي خبرپراكني جهان آتش تهيهاش را ميريزند، موفقيت در دسترس خواهد بود. در آشفتگي بازار ارز و سكه ديديم كه عامل اصلي فضاي رواني حاصل از خروج امريكا از برجام بود و چون آن فضا شكسته شد آرامش نسبي هم بازگشت. فضاي رواني هنگامي در دستان مسوولان قرار خواهد گرفت كه صداقت و پركاري و پاكدستي و مسووليتشناسي و دانش كار از سوي مردم ديده شود. تلاشي كه هماكنون در حال ديده شدن است و اگر انبوه شود قطعا نتايج بزرگي به دست خواهد آمد.
شنيدم چندي پيش نامه يك خانواده دردمند به دفتر محمد شريعتمداري وزير تعاون داده شده و شخصا با اين خانواده تماس گرفته و ضمن دلجويي از آنان براي رفع آلامشان تلاش كردهاست، جالب اينجا بود كه نفس تماس آقاي وزير چنان بر روحيه اين خانواده اثر كرد كه اگر در عمل هم كاري انجام نشود قدرشناس اين رفتار شدند و حكايتش را به تواتر نقل كردند. اين يك مثال كوچك است ولي اگر در ميان مسوولان به انبوه شايع شود موجش تا بطن جامعه ميرود و اثرات مثبتش نمايان خواهد شد. البته اشاره به اين معنا ناظر به عملكردهاي پوپوليستي نيست و نشايد كه مدعيان گذشته رفتار سطحي مديران دولت پيشين را پيش كشند و بر آن همه حرمان و خسارت رنگ مردمداري زنند. مديران ميتوانند در كنار دانش و آيندهانديشي و كلاننگري و قانونمندي در مقابل مردم بال فرو نهند و حتي اگر تندي ديدند دلسوزانه برايشان نماز بخوانند، چنانچه مالك اشتر چنين كرد و در تاريخ ماند. مشكل باطن آدميان است چنانچه تفاوت ميان مردمداريها و عوامفريبيها كاملا قابل رويت است. آيا آنان كه در مباني اعلام شده خود براي راي و نظر و اراده مردم چندان ارزشي قائل نيستند حتي اگر مرتبا از ملت دم زنند و تواضعي نشان دهند واقعا مردمدارند؟ آيا ناديده گرفتن تمايلات ملت و حتي رفتار برخلاف اين تمايلات كه در حركت و سخن و سكوت برخي كاملا نمايان است با چند فيگور عوامفريبانه قابل كتمان و گذشت است؟ اتفاقا همين رفتارهاي دوگانه سرمايههاي اجتماعي را در معرض تهديد جدي قرار داد و امروز جمع بين ساده زيستي و پاكدستي و قانونمداري و مليانديشي و دانشمحوري را به يك ضرورت استراتژيك تبديل كرده است. روزگار سختي است چنانچه اغراق نباشد كه بگوييم مسوولان به راهي نازكتر از مو و تيزتر از شمشيراندر شدهاند و انتظارات فراوان از آنان ميرود و تاريخ از آنان بسيار ياد خواهد كرد.