از سمت راست کپی کنید
عباس محمودیان
اکبرآقا از مردان گل و نیک روزگار است. او صاحب ویدئوکلوپی است که من هم از مشتریان ثابت آنجا هستم. از خوبیهای اکبرآقا هرچه بگویم کم است؛ اخلاق بیست، رفتار بیست، معاشرت بیست، مشتریمداری بیست؛ خلاصه اینکه نیست از محاسنی که او بیست نباشد. فقط کُمیتش در یکجا میلنگد و بیست نیست، حالا نه که نوزده باشد یا پانزده یا حتی دوازده؛ نمره کپیرایت اکبرآقا با نهایت ارفاق و پارتیبازی، به تکماده هم نمیرسد.
اصولا اکبرآقا هیچ اعتقاد و التزامی به کپیرایت ندارد و میگوید: «کپیرایت یعنی فیلم را از سمت راست کپی کنید و دیویپی را چپه در دستگاه نگذارید.» حالا ممکن است خیلی از مردم نداشته باشند ولی خب باید بپذیریم که این قضیه درباره او قدری فرق دارد.
بگذریم. نه، چرا بگذریم؟ چرا نباید یک چرخدنده سیستم عریض و طویل توزیع محصولات فرهنگی اینقدر بیاهمیت به کپیرایت باشد؟ ولی همان بگذریم بهتر است چون یاد دیالوگهای خودم و او میافتم که میپرسم: «از این فیلمه دیویدی اورجینال هم دارین؟» و میگوید: «اصل پنج تومن، کپی دو تومن.» حالا از این موضوع که جمله بعدی این دیالوگ چیست بگذریم و اصلا از موضوع قبلتر هم بگذریم، اصلا کلا از این کپیرایت بگذریم که اینجا بیخود موضوعیت پیدا کرد. اصلا اصلیت ماجرا چیز دیگری بود.
اکبرآقا به علت کثرت مراجعهکنندگان و سرعت بالای تولید نسخههای کپی، مجبور است روی دیویدیهای از تنور درآمده با سرعت اسم فیلمها را بنویسد و در جلدهای پلاستیکی رنگی بگذارد و دست مشتری بدهد تا عرضه مقابل تقاضا کم نیاورد. در حین حضور و رؤیت این اقدام ضد فرهنگی و مخالف سیستم توزیع محصولات فرهنگی، متوجه شدم که چهقدر اسامی فیلمهای ما بیجهت بلند شده است. مثلاً از فیلمهایی مثل «هامون»، «عروس»، «مادر»، «سارا»، «پری» و... که حتی در تعداد حروف و نقطه هم صرفهجویی میشد، رسیدهایم به «ساکن طبقه وسط» یا «در دنیای تو ساعت چند است؟». البته این موضوع برای اکبرآقا چندان اهمیتی ندارد و اصولاً موضوعی به حساب نمیآید چون او اهل اختصار و امفیاد* است و روی دیویدی «من دیهگو مارادونا هستم» تنها مینویسد «مارادونا» یا روی نسخه کپیشده «اسب حیوان نجیبی است» تنها به نوشتن «اسب» اکتفا میکند. اکبرآقا طرفدار مینیمال است، او از «مغزهای کوچک زنگزده» تنها با «مغز» کار دارد، مابقیاش برایش حشو است.
روزی که فیلم «چ» را کپی میکرد، وقتی دیویدیها را از دستگاه کپی بیرون میآورد، لبخند رضایتی روی لب داشت و ماژیک را روی آن میچرخاند و «چ» را مینوشت و دستش را هم وقت نوشتن رها میکرد تا دنباله «چ» مثل شمشیری برای خودش جولان بدهد.
اما من همیشه این فانتزی را دارم که روزی اکبرآقا را پشت میز معاونت سینمایی وزارت ارشاد ببینم که پرونده فیلم «کرگدنها تنها سفر میکنند» را باز میکند و زیر برگهای پاراف میکند: با شرط اصلاح نام به «کرگدن» بلامانع است.
* ترکیب غریبی از مختصر و مفید