• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4273 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۳ دي

طنزها و طنزآمیزهای «نیما یوشیج»

از وی همه دم به دم تمنّا که بِدوش!

مجتبی احمدی

امروز، سیزدهم دی‌ماه، سالگرد درگذشت «نیما یوشیج» است؛ شاعری که حضورش در ساحت شعر فارسی، سرچشمه تحولی شگرف در ذهن و زبان شاعران این سرزمین شد.

نیما هم، مثل هر شاعر دیگری، دوره‌های گوناگون شعری را پشت سر گذاشته و تجربه‌های مختلفی را در این راه، از سر گذرانده است. در این یادداشت کوتاه، اشاره‌ای مختصر خواهم داشت به تجربه‌های او در زمینه طنزآوری و طنزآمیز سرودن.

می‌دانیم که پایه و مایه طنز، «انتقاد» است که طنزپرداز با نگاهی اصلاحگرانه، می‌کوشد آن را با حلاوت و ملاحت بیان کند. به عبارت دیگر و بهتر، طنز در اصطلاح ادبي، نوعي اثر ادبي است كه «در برشمردن زشتي‌ها و رذايل فردي يا جمعي و آگاهانيدن مردم از آن‌ها مي‌كوشد.» (حلبی، 1373: 2) اگر مجموعه شعرهای نیما را ورق بزنیم، سروده‌هایی را می‌بینیم که از این قبیل‌اند؛ سروده‌هایی که رنگ‌وبوی انتقاد و اعتراض دارند و در آن میان، آثاری هم هستند که با زبان و بیان طنز سروده شده‌اند و یا از مضمون‌هایی طنزآمیز برخوردارند. این قبیل آثار، اغلب در میان سروده‌های کلاسیک نیما و در قالب‌هایی همچون قطعه، مثنوی و رباعی دیده می‌شوند، اما در سروده‌های نیماییِ نیما، کمتر اثری از طنز - با تعریف بالا- می‌توان یافت.

اگرچه در مجموع، «طنز نیما، مانند شعر کلاسیک او... که روی‌هم‌رفته شعر متوسطی است، طنزی متوسط محسوب می‌شود» (موسوی گرمارودی، 78: 424)، اما در میان سروده‌های او، آثاری هم هست که می‌توان آن‌ها را شعر طنزِ موفق دانست. نمونه‌اش شعر «میرداماد» که مهدی اخوان ثالث، پیش از نقل این سروده در کتاب «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» نوشته است: «دیگر از قطعات کتاب حکایات نیما که من آن را دوست می‌دارم و بالنسبه توفیق‌آمیز می‌شمارم، قطعه میرداماد اوست که ازجمله نخستین شعرهای اوست که من با یک‌بار خواندن در خاطرم نقش بسته است و هنوز هم از آن لذت می‌برم. اگرچه این قطعه از لحاظ اسالیب و فنون بیانی و جنبه صوری و لفظی، به قوت و کمال و توفیق «انگاسی» نیست، اما دلنشین و نغز و خوش افتاده است» (اخوان ثالث، 1369: 93).

شعر «میرداماد» را بخوانیم:

«میرداماد شنیدستم من، /که چو بگزید بُنِ خاک، وطن/بر سرش آمد و از وی پرسید /ملک قبر که: «مَن ربّک، من؟»/میر بگشاد دو چشم بینا/وآمد از روی فضیلت به سخن:/«اسطقسّی‌ست...» بدو داد جواب /«... اسطقسّاتِ دگر زو متقن»/حیرت افزودش از این گفته، ملک/برد این واقعه پیش ذوالمَن/که: «زبانِ دگر این بنده تو /می‌دهد پاسخ ما، در مدفن»/آفریننده بخندید و بگفت:/«تو به این بنده من حرف مزن،/او، در آن عالم هم، زنده که بود /حرف‌ها زد که نفهمیدم من!»

در آنچه از زنده‌یاد اخوان ثالث نقل شد، عنوان شعر طنز دیگری از نیما، یعنی «انگاسی» هم به میان آمد. نیما، سه‌چهار شعر با این نام دارد، اما مشهورترین آن‌ها شعری است که به نام «زن انگاسی» هم شناخته می‌شود. موسوی گرمارودی در مقاله‌اش، همین شعرهای «انگاسی» و «میرداماد» را، در کنار شعرهای «کچبی» و «گندنا»، بهترین طنزهای نیما می‌داند. (ن.ک: موسوی گرمارودی، 78: 424) این آثار همراه با چند اثر طنز یا طنزآمیز دیگر، در کتاب «حکایات» آمده‌اند که حاصل سال‌های نخستینِ شاعریِ نیماست. «روباه و خروس»، «بز ملاحسن»، «خروس و بوقلمون» و «عمو رجب»، عنوان برخی از آثار او در حکایات است.

نکته‌ای که گفتنش ضروری است این است که در این قبیل آثار نیما - همچون آثار غیرطنزش- توجه ویژه او به جامعه، قابل توجه است؛ آن‌گونه که می‌توان گفت بسیاری از سروده‌هایش، بازتاب دغدغه‌های اجتماعی اوست؛ دغدغه‌هایی که همواره می‌توانند خاستگاه یک اثر طنز باشند؛ چنان‌که زنده‌یاد عمران صلاحی برای تعریف طنز، به «غرض اجتماعی» اشاره می‌کند و می‌گوید: «طنز يعني به تمسخر گرفتن عيب‌ها و نقص‌ها به‌منظور تحقير و تنبيه، از روي غرض اجتماعي» (صلاحی، 1373: مقدمه).

باری، «انگاس» و «کچب» (که در عنوان برخی از شعرهای نیما آمده)، نام دو روستا در دامنه البرز است که گویا مردمانش به‌سادگی معروف بوده‌اند. اخوان ثالث درباره شعر «انگاسی» می‌نویسد: «نیما در این قطعه، از یک لطیفه و متلک برای زنی روستایی که بر زبان‌ها جاری بوده است، درخور آفرین است که چه عالی نتیجه‌گیری و برداشت کرده است و چه نکته تأمل‌برانگیز و حدیث نغزی به حاصل آورده است و این حکمت و حکایت را به‌مثابه آینه‌ای پیش چشم خواننده، از غبار خنده و شیطنت زدوده است. به‌راستی کاری به‌آیین و حکایتی به‌اسلوب را سرانجام بخشیده» (اخوان ثالث، 1369: 92)؛ شعری که به اعتقاد موسوی گرمارودی، «یک گزارش تراژیک از ساده‌دلی مردم روستای انگاس و سپس بهره‌گیری اخلاقی از آن است» (موسوی گرمارودی، 78: 424).

شعر «زن انگاسی» را بخوانیم:

«سوی شهر آمد آن زنِ انگاس/سیر کردن گرفت از چپ و راست/دید آیینه‌ای فتاده به خاک/گفت: حقا که گوهری یکتاست!/به تماشا چو برگرفت و بدید/عکس خود را، فکند و پوزش خواست/که: ببخشید، خواهرم! به خدا/من ندانستم این گهر ز شماست!/ما همان روستا زنیم، درست/ساده‌بین، ساده‌فهم، بی‌کم‌وکاست/که در آیینه جهان، برِ ما/از همه ناشناس‌تر، خود ماست!»

و تا از این فضا دور نشده‌ایم، شعر «کچبی» را هم بخوانیم:

«کچبی دید عقابِ خودسر/می‌برد جوجککان را یکسر/خواست این حادثه را چاره کند /ببُرَد راهش و آواره کند/کرد اندیشه و کرد اندیشه/برگرفت از برِ خود آن تیشه/رفت از ده پی آن شرزه‌عقاب/پلِ ده را سر ره کرد خراب!/راه دشمن همه نشناخته‌ایم/تیشه بر راه خود انداخته‌ایم»

و می‌بینیم که نیما چگونه در این ابیات، ساده‌لوحی و حماقت و بلاهت را تحقیر کرده و اثر طنزآمیز آفریده است. البته، شاید خوش‌تر آن بود که در شعر «کچبی»، بیت آخر نمی‌آمد و سروده نیما با همان مصراعِ «پلِ ده را سر ره کرد خراب» به پایان می‌رسید تا این لقمه طنزآمیز، به صورتِ جویده به مخاطب نرسد!

و اما در میان سروده‌های نیماییِ نیما، شعر «قایق‌بان» را باید در شمار آثار طنز او آورد که شاعر در آن، وضعیتی کمیک و البته تراژیک را تصویر می‌کند:

«بر سر قایقش اندیشه‌کنان قایق‌بان،/ دائما می‌زند از رنج سفر بر سرِ دریا فریاد:/« اگرم کشمکش موج، سوی ساحل راهی می‌داد.»/سخت توفان‌زده روی دریاست،/ ناشکیباست به دل، قایق‌بان/شب پر از حادثه، دهشت‌افزاست./ بر سر ساحل هم لیکن اندیشه‌کنان قایق‌بان/ ناشکیباتر بر می‌شود از او فریاد:/ کاش بازم ره بر خطّه دریاي گران می‌افتاد!»

به تعریف دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، طنز عبارت است از: «تصویر هنری اجتماع نقیضین و ضدین»؛ و اینجا تصویر هنری یک موقعیتِ متناقض و پارادوکسیکال، در شعر نیما طنزآفرین شده است.

نمونه نیمایی دیگر، شعر «تا صبح‌دمان» است که در آن، به قول موسوی گرمارودی، «معنا، کژتابی دارد و طنز از این رهگذر، به‌هم رسیده است» (همان، 421).

شعر «تا صبح‌دمان» را بخوانیم:

«تا صبح‌دمان، در این شب گرم،/افروخته‌ام چراغ، زیراک،/می‌خواهم برکشم بجاتر،/دیواری در سرای کوران./بر ساخته‌ام نهاده کوری،/انگشت که: عیب‌هاست با آن،/دارد به عتاب کور دیگر/پرسش که: چراست این، چرا آن؟/وین‌گونه به خشت می‌نهم خشت،/در خانه کوردیدگانی،/تا از تَف آفتاب فردا،/بنشانم‌شان به سایبانی./افروخته‌ام چراغ از این‌رو،/تا صبح‌دمان در این شب گرم،/می‌خواهم برکشم بجاتر/دیواری در سرای کوران.»

الغرض، باز هم در میان آثار کلاسیک یا نوی نیما، می‌توان ابیات یا سطرهایی یافت که طنز یا طنزآمیزند و این البته به پژوهشی گسترده و مجالی گسترده‌تر نیازمند است. در رباعی‌های نسبتا پرشمار نیما هم، آثار شوخ‌طبعانه و طنزآمیز دیده می‌شود. دو رباعی از این شاعر مؤثرِ معاصر را، برای حسن ختام می‌آورم.

«آمد رسنِ گاو نرش بر سر دوش/با من بسپرد گاو و اِستاد خموش/از من همه پی ز پی تقلا که نر است!/از وی همه دم به دم تمنا که بِدوش!»

و این هم یک رباعی دیگر که نیما در آن، نگاهی خیامانه دارد:

«گاوي‌ست زمانه، تيزشاخش بر سر/پتياره‌سگي‌ست عمر، از سوي دگر/آزاده چه مي‌كند گرش سگ نگزد/گاوش به نهيب مي‌شكافد پيكر».

منابع:

- اخوان ثالث، مهدی. بدعت‌ها و بدایع و عطا و لقای نیما یوشیج، انتشارات بزرگمهر، چاپ دوم، تهران، 1369.

- حلبی، علی‌اصغر. تاریخ طنز و شوخ‌طبعی، انتشارات بهبهاني، چاپ اول، تهران، 1373.

- صلاحی، عمران. طنزآوران امروز ایران، انتشارات مروارید، چاپ پنجم، تهران، 1373.

- موسوی گرمارودی، سیدعلی. یادنامه نیما، مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت یکصدمین سالگرد تولد نیما یوشیج، جلد اول، مرکز انتشارات کمیسیون ملی یونسکو در ایران، چاپ اول، تهران، 1378.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون