در ستايش «شجاعت ترس»
احمد پورنجاتي
در ستايش «شجاعت ترس» مينويسم و ميدانم علاوه بر اينكه آلياژي من درآوردي و پارادوكسيكال به نظر ميرسد سخني «خلاف آمد عادت» است. تا كنون هرچه خوانده و شنيدهايم، در سرزنش و پرهيز از ترس و ستايش شجاعت و فراخوان به آن بوده. به گفته حكيمان: شجاعت يعني حد اعتدال ميان ترس و تهور، يا بزدلي و بيباكي. پس شجاعت يك فضيلت انساني شمردهشده است. اما واقعيتهاي زندگي و زمانه خيلي وقت است كه اگرنه در ذهن و زبان اما در عمل، نشان از دگرديسي بسياري مفاهيم مالوف و جاخوش كرده در خلوتكده بديهيات دارد. بشر، خيالات ميكند كه هنوز و همچنان بديهيات اوليه اين زمانياش همانهاست كه از گذشتههاي دور بوده است. خير، قربان. عوض شده. نه اين نوشته مجال مناسب و فراخ براي سر انداختن يك مباحثه فلسفي است و نه من، برخوردار از اهليت و دانش اين ميدان. اما نيمنگاهي نازكبينانه بيندازيد به آنچه پيرامون و درون و بيرون زندگي و زمانه تان در جريان است. كجا يك با يك برابر است؟ آيا هنوز بزرگ، از كوچك، بزرگتر است؟ راست از دروغ، سرفرازتر و موفقتر است؟ علم از ثروت، شايستهتر است؟ قانون از بيقانوني، بهتر است؟ آيا اعتقاد به خدا و پيامبر و قيامت از بياعتقادي به اينها، در عرصه اخلاق و پرهيز از خلاف، بازدارندهتر است؟
خواهش ميكنم براي يافتن پاسخ، قدم مبارك را روي زمين واقعيت بگذاريد و نگوييد: اين ناهنجاريها و وارونگيها و ناسزاواريها و
كژ وكوژيها، چيز تازهاي نيست. هميشه و همه جا كم يا بيش بوده و خواهد بود. آري. قبول دارم. اين درستترين بديهي تاريخ است از آغاز تشريففرمايي انسان. اما عجيب موجود چموشي است اينكه ماييم. هنوز ناشناخته، با وجود اين همه كوشش براي شناسايي زيستشناسانه، روانشناسانه، انسانشناسانه، جامعهشناسانه و حتي اسطورهشناسانه و زيباييشناسانه و دين شناسانه!
اصل سخن اين نوشته، نه پاك كردن صورت مساله است و نه فراخوان به تسليم و رضا در برابر واقعيتهاي آزاردهندهاي كه همچون خوره به جان ما افتاده است. تجربههاي پر هزينه و دردناك اما ارزشمند دستكم در بيش از يك سده اخير، هم در پهنه جهاني و هم به ويژه در گستره ملي، اين حقيقت را بيش از پيش آشكار كرده است كه: «مدينه فاضله» گرچه خوب و شوقانگيز است كه همچون يك آرمان يا رويا، در چشمانداز خيالات سرخوشانه انسان باقي بماند اما: خانه را با آهن و سنگ و سيمان و گچ و چوب ميتوان ساخت و نه با نور و نسيم و عطر گل و آواز بلبل. ما شايد روزگاري گمان ميبرديم كه با اينها نيز ميتوان خانهاي ساخت، شبيه يكي از غرفههاي بهشت موعود. اما گوش شيطان كر، خودمانيم، حالا با همه وجود متوجه شدهايم كه: قرمهسبزي نه با قاف و غين بلكه با گوشت و سبزي درست ميشود. صاف و پوست كنده ميخواهم بگويم كه يكي از پيشنيازهاي مهم براي اندكي بهتر شدن وضع و حال خودمان، كشورمان، آينده فرزندانمان، نيازمند ترويج و مصرف يك داروي تركيبي شور و شيرين به نام
« شجاعت ترس» است. اين دارو را براي همگان پيشنهاد ميكنم؛ خواه يك شخص عادي يا يك شخص يا گروه مرجع اجتماعي يا يك دسته و گروه صنفي يا سياسي و به ويژه براي آنان كه در منصب و موقعيت حكومتياند. بياييد اندكي بترسيد. هم به خاطر خودتان ميگويم هم براي خير و صلاح جامعه و كشورمان. شجاعت ترسيدن پيدا كنيد. ترس از اينكه نيمه عمر پنهان ماندن يا پنهان نگه داشتن حقيقت، برخلاف گذشته، به كسري از ثانيه رسيده است. نه سخن و نه عمل بلكه حتي اشارهاي با پلك چشم نيز، به سرعت نور، در ديدگاه گوشي همراه خلقالله جلوهگر است. تقلاي بيهوده اي است انكار يا توجيه يا تشر زدن براي خلاصي از حضور اين روح بي حد و مرز. البته سالهاست كه شجاعت ترس به ويژه در عرصه عمومي و سراي سياست و قدرت، در بسياري از كشورهاي برخوردار از نظام مردم سالار و متكي قانون برخاسته از اراده ملي، نهادينه شده و مهمترين كارگزار امين آن نيز، رسانههاي آزاد و مستقلند. امان نميدهند به تهور يا حتي شجاعت كژروي اصحاب قدرت و ثروت و گردن كلفتي. اكنون كه ديگر، تكتك آدمها شدهاند، رسانههاي از هفت دولت مميزي، آزاد و حتي گاه به گونهاي بيحساب و كتاب.
لازم نيست به برخي نمونهها كه در اين سالها و در اين روزها، دستمايه موجهاي گزنده ترديد و ابهام و چون و چراهاي اساسي شد، اشاره كنم كه نقطه آغاز برخيشان: نداشتن شجاعت ترس براي پرهيز از «گزافهگويي و پرتوپلابافي» بود. پس، اي اهالي سراي سياست و قدرت، در نحوه زندگي و سخن و رفتار و انجام مسووليتتان، در هر مقامي كه هستيد، شجاعت ترس داشته باشيد، تا رستگار شويد.