ماجراي وقتي به من گفتند: اينها دايرهالمعارف است، به درد بچهها نميخورد
آيا موضع پاپ را درباره سقط جنين ميدانيد؟
احسان رضايي
بورخس، خاطرهاي دارد كه بارها در مصاحبهها و سخنرانيهايش آن را تكرار كرده. پيرمرد آرژانتيني تعريف كرده كه تازه به مدرسه ميرفته كه روزي پدرش او را با خودش به كتابخانه ملي برده. همينطور كه بورخس جوان بين قفسهها ميگشته، چشمش ميافتد به مجلدات بزرگ و همشكل دايرهالمعارف بريتانيكا و بهطور اتفاقي جلد مربوط به حرف D را برميدارد. توي آن جلد، مقالاتي پيدا ميكند درباره جان درايدن، دروييدها و دروزيهاي لبنان. اين سه مقاله را ميخواند و بعد از آن هر روز به كتابخانه ميآيد تا بقيه عجايب دنيا را در بريتانيكا بيابد و از همينجا، كمكم تبديل ميشود به همان بورخسي كه همه ميشناسيم. خاطره من از اولين مواجههام با مقوله دايرهالمعارف اما اصلا چيز آبرومندي نيست. من را هم در سني همان حدودهاي سن و سال سن بورخس در خاطرهاش، بردند و گذاشتند توي كتابخانه عمومي آستان قدس تا در زماني كه بزرگترها مشغول زيارت هستند مزاحمشان نباشم. اتفاقا من هم حين گشت زدن بين قفسهها، چشمم به مجلداتي بزرگ و همشكل كه رديف كنار هم بودند، افتاد و يكيشان را كه واقعا نميدانم متعلق به چه حرفي بود كشيدم بيرون. متاسفانه من از زبان آن كتاب كه بعدها فهميدم انگليسي نام دارد، هيچ نميدانستم و مشغول شدن به تصاوير كتاب هم منتهي شد به اخم و تخم خانم كتابداري كه آمد و دعوايم كرد كه «اينها دايرهالمعارف است، به درد بچهها نميخورد!» و به جاي آن كتاب بزرگ عجيب، كتاب قصه كودكانهاي داد به دست من و اولين خاطره دايرهالمعارفي من به همين سادگي خراب شد. خاطره بعدي اما خاطرهاي خلوت بود. در يكي از بعدازظهرهاي گرم تابستاني كه در بين كتابهاي قديمي بزرگترها مشغول كشف و شهود بودم، يك كتاب قطور پيدا كردم. عنوان «اطلاعات عمومي» را هم با رنگ سفيد و به خط نستعليق ناشيانهاي بين آفريقاييها و نقشه جهان جا داده بودند. اولين چيزي كه توي اين كتاب خواندم، فهرست پاپها بود كه در كنارش عكس بدكيفيتي از پاپ ژان پل دوم گراور شده بود. خوشبختانه ميزان بدي كيفيت عكس، به اندازهاي نبود كه متوجه شباهت بين آن گراور و تصوير پاپ در روزنامه نشوم. يك مقايسه بين اين دو عكس، خواندن خبر روز و به خاطر سپردن توضيحات كتاب درباره واتيكان و پاپها، اين جرات را داد تا فردايش سر كلاس درس دست بلند كنم و از معلم ديني بپرسم كه موضع پاپ فعلي درباره سقط جنين از چه قرار است و تفاوتش با مواضع پاپهاي قبلي در چيست؟ طبيعتا دعوا شدم كه «شما درست را بخوان، نميخواهد اين چيزها را بداني!» و همين، يعني كه راه را درست رفته بودم. تا مدتها اين كتاب دوست صميمي و مرجع هميشگيام بود. زنگهاي تفريح با خواندههايم از آن، معركه ميگرفتم و موقع امتحانات هم با كمكش برگههاي امتحاني را پر ميكردم. با اين حال، قدر و منزلت «اطلاعات عمومي» تا وقتي بود كه در گوشه كتابخانه انصافا پر و پيمان دبيرستان، با اولين دايرهالمعارف واقعي عمرم مواجه شدم: «دايرهالمعارف فارسي» مصاحب. اين كتابخانه را ظاهرا زماني جمع كرده بودند كه هنوز كنكور و تست زدن اختراع نشده بود و براي همين چنين كتابهايي هم در آن پيدا ميشد. سطح اطلاعات، نوع نگارش و حتي اندازه حروف اين دايرهالمعارف اصلا با آن «اطلاعات عمومي» قابل قياس نبود. خيلي از روزها ميآمدم و به جاي درس كنكور، مقالات «دايرهالمعارف فارسي» را ميخواندم. كمكم داشتم به بورخس ميرسيدم و كاربرد اصلي دايرهالمعارف را ياد ميگرفتم: لذت بردن از كشفهاي اتفاقي. دايرهالمعارفها با هديههاي غيرمنتظرهشان ميتوانند هر خواننده جدي را مجذوب خودشان كنند. معمولا كسي كه عادت به استفاده از دايرهالمعارف پيدا ميكند و ياد ميگيرد درباره هر چيزي با رجوع به مدخلهاي گوناگون تحقيق كند، ديگر از اين بازي جذاب رهايي نخواهد پيدا كرد. اما مشكل اصلي در دايرهالمعارفباز بودن يا شدن، حجم و قيمت زياد اين دسته از كتابهاست. ميشود به راهحلهايي مثل صرفهجويي در خريد دايرهالمعارف فكر كرد و به جاي مثلا يك دايرهالمعارف عمومي سي جلدي، يك دايرهالمعارف تكجلدي درباره يك موضوع، مثلا ادبيات، جغرافي (يعني نقشه) يا مجموعه لغات (لغتنامه) خريد. اما به هر حال اين قبيل كتاببازيها خيلي گران درميآيد. گاهي كه حجم خريد كتابهاي مرجع و دايرهالمعارفيام زياد ميشود، به اين فكر ميكنم كه آيا آن خانم كتابدارِ كودكي من، ميخواست مرا از همين خطر نجات بدهد؟