بچگي نسل ما را شادتر كرد
حسين محب اهري آموزش بازيگري را زير نظر آربي آوانسيان كارگرداني ارمني - اصفهاني در سال 1354 وقتي 24 ساله بود گذراند و وارد گروههاي تئاتري شد. اولين بار در سال 1361 وقتي 31 ساله بود با سريال محله برو بيا جلوي دوربين رفت و در سال 1365 اولين تجربه خود را در سينما با پوران درخشنده كسب كرد. علايم بيماري اولينبار سال 79 سراغش آمد و دو سال بعد بيماري سرطان او را تشخيص دادند. محب اهري بار اول توانست سرطان را شكست دهد اما 9 سال بعد علايم دوباره بيماري سرطان به سراغش آمد و در نهايت در 25 دي ماه با وخامت دوباره وضعيت به بيمارستان منتقل شد و در نهايت ساعت 2 بامداد روز 26 دي ماه به علت ايست قلبي درگذشت. او يكي از شخصيتهاي محبوب دهه شصتيهاست و درگذشتش موجي از تاسف را در شبكههاي اجتماعي به همراه داشت. آنچه ميخوانيد بخشي از پيامهايي است كه كاربران توييتر فارسي با هشتگ حسين محب اهري منتشر كردهاند:
«ده و نه و هشت و هفت و شيش با پنج تا ميشه ۱۱ تا! روحش شاد»، «مرگ هر پهلواني را شكست ميدهد. محب اهري خيلي طولاني با سرطان جنگيد و رنج بسياري را تاب آورد. اما ديگر طاقتش تمام شد و آغوشش را روي مرگ باز كرد و رفت. براي من هميشه يك روزنامهنگار ماند؛ هر چند اين حرفه را رها كرد و به تمامي بازيگر تئاتر و سينما شد»، «خب ديگه همه خاطرات بچگيامون دونه دونه دارن ميرن و يادآوري ميكنن كه چقدر روزاي خوب زود تموم ميشن»، «محب اهري نقش هپلي رو بازي ميكرد تو محله بهداشت، هپلي؛ اين واژه من درآوردي كه بعدها جزو لغات رايج شد. كاراكتر هپلي در دهه شصت خيلي شيرين بود و واسه ما بچههاي اون دوره، خاطره.»، «تو رفتي تا ما دوباره امروز كودكيهايمان را مرور كنيم با طرح خندهاي...»، «خدا بيامرزد جميع درگذشتگان را از جمله آقاي محب اهري، ولي از مظلوميت بچههايي كه كودكيشان در دهه ۶۰ گذشت يكي هم اينكه بزرگواراني چون ايشان افزون بر احساس وظيفه حضور پرشور در برنامههاي كودك و نوجوان، باور داشتند اطوارشان براي ما نه فقط جالب كه آموزنده هم هست.»، «آقا اجازه هولم نكن، دست و پاهامو گم نكن آقا اجازه جواب ميدم، زود تند سريع جواب ميدم... «مبصر 4 ساله كلاس» ديگه هول نشو، معلمت رفت... وقتت زياده»، «مبصر 4 ساله كلاس ما دهه شصتيها رفت»، «ما هنوز مثل مبصر چهارساله گرفتار اين هستيم كه هر آدمي توي دستاش چند تا دونه انگشت داره؟» «كاش خبر مردن و رفتن آدمها اختصاصى نبود»، «وقتي بيدار شدم خبر فوت محب اهري رو خوندم داغون شدم چقدر اميد داشت.... روحش شاد»، «خدا رحمتش كند واقعا بازيگر خوبي بود»، «حسين محب اهرى هم رفت تا نسل ما فقط رفتنها رو ببينه. آدمهايي كه خاطرات بچگي ما رو ساختند و حالا ميروند، بدون اينكه جايگزيني براشون پيدا شه»، «ده و نه و هشت و هفت و شيش هم رفت. خسته شده بود خيلي. پشت لبخندهاي زوركي آخرش معلوم بود چقدر خستس...»، «آخرين باري كه آقاي محب اهري رو ديدم با شوق درباره خاطرات سفرش به آفريقا و علاقه به اونجا برام صحبت كرد و موقع رفتنم كيفم رو پر از شكلات و خوراكي كرد كه توي راه تا اصفهان سرم گرم باشه. با وجود بيماري با روحيه خوب كلي برنامه براي بعدها داشت. روحش شاد كه بچگي نسل ما رو شادتر كرد»، «يكي از چيزهايي كه از برنامه كودكها يادم مونده، يه سريالي بود كه حسين محب اهرى توش بازي ميكرد و يه جاييش اون شعر موزيك اي نسيم سحري، صبر كن رو مسخره ميكردن و ميخوندن: «آي محب اهري صبر كن!» ديگه صبرش تموم شد ظاهرا...» و «آي محب اهري صبر كن ما را با خود ببر از كوچهها...».