برخيز و اول بكش (149)
فصل چهاردهم
گله سگهاي وحشي –
منتظر جنگ ميمانيم
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
بگين سريعا براي يك عمليات ديگر چراغ سبز را نشان داد؛ عملياتي كه خطر آسيب زدن به ديپلماتها يا غيرنظاميان كمتر بود. مراقبت و نظارت بر رهبران بالاي ساف فاش ساخت كه آنها ماهي يكبار، در روز جمعه، بيروت را با كارواني از هفت يا هشت مرسدس بنز لوكس سدان به سمت سوريه ترك ميكنند و از آنجا به اردن كه نشست رهبري را برگزار ميكنند ميروند. اين يك سفر هم تجاري و هم تفريحي بود و عرفات هم غالبا به اين هيات ملحق ميشد.
يك شب در اوايل فوريه سال 1982، يك گروه از ماموران عملياتي قيصريه به يكي از تقاطعهاي اصلي كه كاروان هر ماه از آن عبور ميكرد، رفتند. آنها چراغهاي ترافيك را دستكاري و آن را با يكي از وسايلي كه در بخش فناوري موساد ساخته شده بود عوض كردند. اين وسيله شامل دوربيني بود كه تصاوير را به دفتر مركزي موساد منتقل ميكرد. روز جمعه 5 مارس در ساعت 3 بامداد، چند ساعت قبل از آنكه كاروان ساف بنا بود رد شود، يك گروه بزرگي از قيصريه با مقدار بزرگي از مواد منفجره به محل تقاطع رسيدند كه شروع به كار گذاشتن آن در چالههاي كنار جاده كردند كه با كنترل از راه دور به مقر متصل بود. بر طبق نقشه، افراد موساد بعد از كار گذاشتن بمبها صحنه را ترك ميكردند و به اسراييل برميگشتند. عوامل محلي بعد از آنكه كاروان بيروت را ترك ميكرد مراقب كاروان بودند. زماني كه آنها از يك نقطه معين عبور ميكردند، نشانه آن يك درخت بود و بهطور واضح در تصويرهايي كه مخابره ميشد ديده ميشدند، بمبها منفجر ميشدند و رهبري ساف از روزگار محو ميشدند.
همهچيز تا طلوع آفتاب خوب پيش ميرفت تا زماني كه يك پليس محلي دو خودرويي را ديد كه تيم اسراييلي را رسانده بود و افراد زانو زده كنار آن بودند. پليس به زبان عربي پرسيد، «اينجا چه كار ميكنيد؟» يكي از عوامل موساد به او گفت، «ما براي جشن عروسي آمده بوديم كه غذاي خيلي بدي به ما دادند. ما تمام مدت دويديم. اينجا رسيديم تا استفراغ كنيم.» دو نفر از اعضاي تيم تقريبا اسلحه خود را بيرون آورده بودند. اما پليس تصميم گرفت كه به راه خودش برود.
ماموران متعجب بودند كه آيا پليس حرف آنها را باور كرده يا آنكه رفته نيروي كمكي بياورد. دفتر مركزي تصميم گرفت كه ريسك نكند. نخستوزير و وزير دفاع موافقت كردند كه ماموريت قطع شود و تيم به اسراييل برگردد. يكبار ديگر قانون آهنين كه ميگفت اگر احتمال برود ماموران عملياتي دستگير ميشوند ماموريت بايد قرباني شود، صريحا به اجرا درآمد.
چه اتفاقي ميافتاد اگر بگين به داگان اجازه ميداد تا با عمليات المپيا پيش برود يا اگر آن پليس عرب به آنجا نرسيده بود؟ داگان ميگويد، تاريخ يك مسير كاملا متفاوتي را پيش ميگرفت. او گفت، «اگر آنها به ما اجازه عمل ميدادند و رهبري ساف از بازي بيرون ميرفت ما جنگ لبنان و هر مزاحمت ديگري را شش ماه ذخيره ميكرديم.»
اطمينان از اين امر غيرممكن است. ديگران احساس ميكنند كه شارون و ايتان حتي در آن زمان راضي نميشدند و اينكه آنها براي يك نظم نوين نه تنها در لبنان بلكه در كل خاورميانه يك استراتژي بزرگ داشتند.
در حال حاضر آنها سكوت كرده بودند و منتظر يك پيشزمينه بديهي براي جنگ بودند.
پايان فصل چهاردهم
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه