نگاهي به فيلم جن زيبا ساخته بايرام فضلي
تراژدي زايشها
كامل حسيني
كدامين تراژدي دنياي مدرن و سياه است كه سبب شده تا دلارام در اولين تعليق روايت، از تيمارستان فرار كند و به خانه يدالله پناه ببرد؟ از همان آغاز، كارگردان با آفرينش سكانسهايي از گزارش بيماري يدالله، حضور در تيمارستان و مرگ همسرش، دروازهاي به سوي قطعيت سير صعودي كشمكشها به فضاي پيرنگ باز ميكند. به نظر نگارنده نخستين غافلگيري روايت يعني سكانس رو شدن چهره دلارام در ميانه روايت، بيشتر از آنكه درگيري دراماتيك به خود بگيرد بيشتر حالت كليشهاي و گرهافكني سست در آن دخيل ميشود. پيرنگ اصلي و فرعي فيلم يعني دنبال گشتن دلارام براي پيدا كردن دخترش در سياهترينترين و هنرمندانهترين سكانس در خانه كودكان بيسرپرست؛ همچنين تلاش يدالله براي سر گرفتن ازدواج با دلارام درهم تنيدهاند و موازي با هم در پيشروي روايت هستند.
ميزانسن با آن فضاي تاريك تابيده شده بر ديدگان تماشاگر در سراسر فيلم و قديمي بودن خانه خود نيز پسزمينهاي بر وضعيت سياه حاكم بر پيشروي هر دو پيرنگ اصلي و فرعي در سراسر فيلم است و پايانبندي هم نيز در اين وضعيت سياه از ميزانسن رقم ميخورد.
اگرچه هنوز كشمكش چنداني در پيرنگ مربوط به آشنايي يدالله با دلارام آغاز نشده، اما پيشنهاد ازدواج و وابستگي به شكل خامي در او پيدا شده است و اين نشان از وضعيت بحران روحي يدالله را نشان ميدهد كه با ديدن كوچكترين روزنه وابسته و شيدا ميشود؛ مردي كه باوجود هشدار دوست و پزشك و پرستاران مبني بر وضعيت وخيم روحي اما در جرقهاي عشقي در پي ازدواج با يك بيمار رواني است، همان بيمار رواني كه مرتكب قتل شده است و چهره او در سكانسهاي متعدد با نماي فراوان كلوزآب ديده ميشود. از طرف ديگر رفتار غيرعادي دلارم در زمان حضور در منزل يدالله اگرچه حالت تصادفي، غيرقابل باور را در ساختار روايت نشان ميدهد، اما شايد همه اينگونه كنشها از طرف كاراكترها برخاسته از شخصيتپردازي متناسب با وضعيت روحي و رواني دو كاراكتر اصلي يعني دلارام و يدالله است.
فيلم جن زيبا حكايت يك مثلث شوم است كه تنهايي برخاسته از دنياي مدرن، زندگي ناسالم مادران و در آخر، زايش تراژدي فرزندانشان، ضلعهاي آن را تشكيل ميدهند. در روايت «جن زيبا»، نقطه اوج كه همان دستگيري دوباره دلارام و نگاه مبهم و زاويهدار اوست به نوعي تشابه و تكرار وضعيت بحران آغاز روايت است؛ وضعيت سياه دوباره كه سكانس پايان فيلم تماشاگر را با يك پرسش روبهرو ميكند تا از ميانه ميزانسني سياه، پاياني باز را هدايت كند؛ آيا يدالله از خواب سياه تصميم ناآگاهانه خود در مورد دلارام بيدار شده است يا به سبب روح بيمار خود همچنان در انتظار بيهوده براي رسيدن دوباره به دلارام خواهد دويد؟