اگر سولاري از رئال مادريد اخراج شود
كمدي محتمل مورينيو و رئال مادريد
پريا سپينود
شايعه بازگشت خوزه مورينيو به رئال مادريد جديتر از قبل به گوش ميرسد. چند روز قبل رامون كالدرون، رييس سابق رئال مادريد گفت، احساس ميكنم مورينيو فصل آينده مربي رئال خواهد بود. روز گذشته ريوالدو، ستاره سابق بارسلونا هم گفت در صورت شكست مجدد رئال مادريد در برابر بارسلونا به فاصله 3 روز، مورينيو جايگزين سولاري خواهد شد؛ چراكه رئال با شكست در الكلاسيكوي چهارشنبه شب، جام حذفي را از دست داد و در صورت شكست در الكلاسيكوي شنبه شب، لاليگا را هم از دست رفته ميبيند. خوزه مورينيو هم دو ماه پيش گفت، افتخار ميكند به اين شايعات! احتمال درست از آب درآمدن اين شايعات كم نيست. سولاري شروع خوبي با رئال مادريد داشت ولي در ادامه نشان داد، نميتواند مثل زيدان يكشبه تيم را كنفيكون كند و از هيچ به همه چيز و از ذيل به صدر برساند. با فرض كنار رفتن سولاري در آينده نزديك يا در پايان فصل بايد پرسيد، خوزه مورينيو به چه درد رئال مادريد ميخورد؟ مورينيو در آغاز همين دهه نيز 3 سال سرمربي رئال بود و مادريديها را از فلسفه و سنت فوتباليشان دور كرد. البته ريوالدو نكته مهمي را در دفاع ضمنياش از بازگشت مورينيو به رئال مطرح كرده. ريوالدو گفته است:«مورينيو توانست رئال را در زماني كه هدايتش را بر عهده داشت، از زير سايه بارسا خارج كند و اين بار هم چنين ماموريتي خواهد داشت. بازگشت او اصلا دور از ذهن نخواهد بود.» ولي مشكلات رئال مادريد با مورينيو تقريبا همان مشكل اصلي منچستريونايتد با مورينيو خواهد بود: مورينيو مربي متخصص بازي دفاعي است و رئال مادريد مثل منچستريونايتد، فرهنگ فوتبالش هجومي است. در همان سالهاي حضور مورينيو در رئال مادريد وقتي كه رئال و بارسا در نيمهنهايي ليگ قهرمانان اروپا به مصاف هم رفته بودند، تيم مورينيو در خانه خودش چنان نمايش دفاعي غليظي در برابر بارسا ارايه كرد كه دياستفانو، اسطوره رئال مادريد، بازي رئال را «شرمآور» خواند. هيچ بعيد نيست كه رئال فصل آينده به رهبري مورينيو همچنان به نمايشهاي شرمآورش در برابر بارسا ادامه دهد. به ويژه اينكه مسي كنوني به مراتب پختهتر از مسي 8 سال قبل است و عملا نقش يك ژنرال بزرگ را در تيم بارسلونا ايفا ميكند. ولي جدا از اين، مورينيو در صورتي ميتواند در رئال مادريد موفق شود كه دست به يك اجتهاد فوتبالي بزند. آن هم نه اجتهادي خفيف و جزئي بلكه اجتهاد در اصول. او عليالقاعده بايد جايي اساسي براي فوتبال هجومي در استراتژي فوتبالياش پيدا كند. رئال مادريد تيمي است كه پس از رفتن مورينيو، چه در زمان آنجلوتي چه در زمان زيدان و چه الان با 3 مهاجم بازي كرده است. در حالي كه رئال مورينيو فقط با يك مهاجم بازي ميكرد. وانگهي، مورينيو حتي اگر بخواهد همچنان فلسفه دفاعياش را در زمين پياده كند بايد تاكتيكهاي دفاعي تازهاي پيدا كند كه تيمش مثل منچستريونايتد تحت هدايتش به گل ننشيند. دست مورينيو ديگر براي مربيان بزرگ اروپا رو شده است و آنها دور زدن اتوبوسي را كه او جلوي محوطه جريمه پارك ميكند، پيدا كردهاند. رئال مادريد احتمالا آخرين فرصت بزرگ مورينيو براي باقي ماندن در جمع مربيان تراز اول دنيا خواهد بود. او براي از دست ندادن اين فرصت بايد افكار و رفتارش را تا حد زيادي تغيير دهد؛ وگرنه به موزه تاريخ فوتبال ملحق ميشود و در دهه آتي بايد سرمربي تيمهاي درجه دو اروپايي و شايد هم سرمربي تيمهاي باشگاهي يا ملي قاره آسيا باشد. اگرچه اين راه احتمالي تضمينكننده درآمد بالاي مورينيو در قطر يا چين يا امارات يا ژاپن خواهد بود ولي معنايش از دست رفتن جايگاه آقاي خاص در دنياي فوتبال است. در اين صورت يك صندلي باشكوه در تالار تاريخ فوتبال به مورينيو اختصاص خواهد يافت و ما ديگر بايد با خاطره درخشش موريينو در پورتو و چلسي و نيز خاطرات تقابلش با گوارديولا خوش باشيم نه با عملكردش در دهه آتي در تيمهاي بزرگ قاره اروپا. همه اين ملاحظات شايد باعث شوند، رئال مادريد مربي ديگري را به مورينيو ترجيح دهد. به ويژه اينكه مورينيو در دوره دوم حضورش در چلسي با وجود كسب يك عنوان قهرماني در ليگ برتر چندان موفق و درخشان ظاهر نشد. اين جمله را به هگل يا ماركس نسبت دادهاند:«تاريخ دو بار تكرار ميشود: بار اول به صورت تراژدي، بار دوم به صورت كمدي.» اگرچه صاحب اين جمله معلوم نيست ولي حقيقت آن معلوم است! كمااينكه بازگشت مارچلو ليپي به تيم ملي ايتاليا در جام جهاني 2010 نتيجهاي كميك و مفتضحانه به بار آورد. بازگشت يوپ هاينكس به بايرن مونيخ هم چنگي به دل باوارياييها نزد.