دو دوست
سيد علي ميرفتاح
از امروز قيمت اعتماد دوبرابر شده است. قبل از عيد هر نسخه روزنامه دوهزار تومان بود كه از امروز شده است چهار هزار تومان. گران شدن روزنامه ربطي به گران شدن پياز و گوشت ندارد. صريح بگويم كه اين افزايش قيمت براي سودجويي نيست بلكه براي دوام آوردن و ماندن است در روزگار سخت. از سر ناچاري قيمت روزنامه را بالا بردهايم تا به كمك شما بتوانيم جلوي مرگ رسانه را بگيريم. مطمئن باشيد كه همه هزينه حيات روزنامه به گردن شما نيست. بخشي را به شما واگذاشتهايم، بخشي را هم خودمان تقبل كردهايم به اين اميد كه چراغ روزنامه كاغذي روشن بماند و كمر ركن چهارم دموكراسي زير چنين بار گراني نشكند. شبيه داستان دوكاج محمد جواد محبت. يادتان هست؟ همانكه گفته بود «در كنار خطوط سيم پيام خارج از ده دوكاج روييدند...» درست عين روزنامهها و روزنامهخوانها. «سالهاي سال رهگذران، آن دو را چون دو دوست ميديدند.» واقعا هم بين آنكه مينويسد و آنكه ميخواند پيوند و مودتي برقرار است كه هركس از دور ببيند آن دو را چون دو دوست ميبيند. اما متاسفانه همه عالم دست به دست هم دادهاند تا بين دوستان فاصله بيندازند و رفيقان را از هم دور كنند. در يكي از روزهاي سرد پاييزي، در واقع در يكي از روزهاي سرد پاييز اقتصاد و سياست و فرهنگ، يكي از كاجها گرفتار قيمت كاغذ و زينك و فيلم شد، به خود لرزيد، خم شد و روي ديگري افتاد. گفت چند روزي مرا تحمل كن.
ريشههايم ز خاك بيرون است، اي آشنا مرا ببخش، خوب در حال من تامل كن... با شعر نميخواهم احساسات شما را بربينگيزم. نه. دارم سعي ميكنم به كمك شعر نسبت روزنامه را به روزنامهخوانها يادآور شوم و وضع و حال خودمان را گزارش كنم. بگذاريد با زبان ديگري شرح ماوقع كنم. شما از وضعيت نابسامان كاغذ بيخبر نيستيد و بهتر از بسياري از مسوولان ميدانيد مملكت چه خبر است و چه اتفاقاتي در شرف وقوع است. نهتنها كاغذ غيرمنطقي و افسار گسيخته گران شده بلكه بازار نشر به هم ريخته و عرصه براي ناشران تنگتر از قبل شده. گل بوده، به سبزه نيز آراسته شده. به قول مردم كوچه و بازار، قوز بالا قوز شده و كار به خنس خورده. دولت فكري نكند، كه تا اينجاي كار نكرده، روزنامهها از پس مخارج يوميه خود برنخواهند آمد، سهل است، هزينه كاغذ و چاپ را هم نميتوانند بپردازند. شكي نيست كه در اين اوضاع و احوال اقتصادي، سياسي سادهترين كار همين است كه هرچه زودتر جلوي ضرر را بگيريم و داوطلبانه كركره رسانه را پايين بكشيم بلكه عطاي ركن چهارم مردمسالاري را به لقاي مصائب بازار نشر ببخشيم... اما آيا سادهترين راه بهترين راه هم هست؟ ما ميتوانيم قيد روزنامههاي كاعذي را بزنيم و به دنياي مجازي نقل مكان كنيم. ميتوانيم سنت روزنامهنگاري را ببوسيم و كنار بگذاريم و شهروند مطيع دنياي سايبرنتيك شويم. اما آيا خاموش شدن چراغ روزنامهها در اين اوضاع و احوال فرهنگي، سياسي به نفع جامعه است؟ «باد تند است چراغم ابتري/ زو بگيرانم چراغ ديگري». در تندبادهاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي چراغهاي مطبوعات يكي پس از ديگري خاموش ميشوند و روزنامهنگاران هر كدام پي كار خود ميروند، اما آيا اين تاريكيها به نفع جامعه است؟ ما بسيار بار زمين مانده داريم و بسياري از كارهايمان عقب افتادهاند و لازم است كه هرچه زودتر فكر چاره كنيم و روند توسعه را – البته با معناي درست و بومياش- سرعت ببخشيم. آيا بدون روزنامه و بيحضور روزنامهنگاران ممكن است چرخهاي توسعه به حركت درآيد و مردم در عرصه سياست و اقتصاد و فرهنگ وارد مشاركت شوند؟ آيا دموكراسي بيحضور ژورناليستها امكان تحقق خواهد يافت؟ آيا بدون مطبوعات ميتوان جامعه را به سمت صلاح و فلاح سوق داد؟ باور كنيد روزنامهها مهمند و در شرايطي كه ما درآن گرفتاريم مطبوعات، حتي با بيرمقي و خستگي و بيحوصلگي كارهايي از دستشان برميآيد كه هيچ نهاد ديگري قادر نيست وظايف آنها را به عهده بگيرد. باور كنيد هيچ نهادي به اندازه مطبوعات تاب ايستادن در برابر فسادهاي بيمهار را ندارد و هيچ قدرتي به اندازه قلم روزنامهنگاران نميتواند راه را بر دزدها و اختلاسگرها و رانتخوارها ببندد. اينها را نمينويسم تا افزايش دوهزارتوماني قيمت روزنامه را توجيه كنم بلكه اينها را به دوستانم تذكر ميدهم تا جلوي اضمحلال فن شريف ژورناليسم را بگيرند و با چنگ و دندان از ادامه حضور مطبوعات دفاع كنند. ما چارهاي نداريم جز اينكه دوستانه به ياري همديگر بشتابيم و خاموش شدن رسانهها را تا آنجا كه ممكن است به تاخير بيندازيم. بگذاريد كامتان را با ابياتي كه در ورژن جديد دو كاج آمده شيرين كنم: كاج همسايه گفت با نرمي/ دوستي را نميبرم از ياد/ شايد اين اتفاق هم روزي/ ناگهان از براي من افتاد/ مهرباني به گوش باد رسيد/ باد آرام شد ملايم شد... اتفاقا جز با مواسات و مهرباني نميتوانيم از اين تندباد حوادث جان سالم بدر ببريم و خود را به سرمنزل مقصود برسانيم. از اتفاق چيزي كه تلخيهاي جانسوز سيل اخير را قابل تحمل كرد همين دوستيها و مودتها و رفاقتهايي بود كه مردم ايران از خود نشان دادند. شيريني دوستيها و همدليهاست كه تلخيهاي دنياي بيرحم را از ياد ميبرد.