از تجربه سيل اهواز تا علاقهمندي به مديريت بحران
نسرين ضميري
اولين شناختم از سيل برميگردد به دوران كودكي و قبل از رفتن به مدرسه. اولين سالي كه به دليل شغل پدر از آبادان به اهواز آمديم به دليل عدم آشنايي با شهر در قسمت شرقي اهواز خانه خريديم. رودخانه كارون شهر اهواز را به دو قسمت شرقي و غربي تقسيم ميكند كه سطح قسمت شرقي پايينتر از قسمت غربي است. هنوز چند ماهي از مستقر شدنمان نگذشته بود كه سيل آمد. آبادان كنار رودخانه بهمنشير زندگي ميكرديم و با آب و رودخانه بيگانه نبوديم، شبها شاهد مد و جاري شدن آب در نخلستان بوديم، اما سيل نديده بوديم. وقتي حياط خانه پر از آب شد مادر سريعا وسايلمان را روي يك تخت آهني مشبك قرار داد، از آن تختهاي آهني دو نفره كه در خانه هر شركت نفتي يكي از آنها بود. در آن زمان وسايل خانهها زياد نبود، فرش و رختخواب و لباس. ساير وسايل را هم روي كابينتهاي آشپزخانه قرار داد. كمكم آب از كفشور آشپزخانه و حمام بالا زد و كل خانه پر از آب شد. پدر كه از سر كار آمد، مادر مقداري وسايل ضروري و لباس برايمان جمع كرد و به منزل يكي از دوستاني كه در غرب اهواز خانه داشت، رفتيم. در خاطرم مانده كه مادر هر روز غذا ميپخت و براي پدر كه به همراه ساير مردان همسايه در محل مانده بودند، ميبرد. آنها با گونيهاي شن مقابل ورودي خانهها سيلبند ساخته بودند و بعد از مسدود كردن كفشورها آبها را كاسه كاسه از خانه تخليه ميكردند. وضعيت همه خانههاي محل همين طور بود. نه از هلالاحمر خبري بود، نه از امداد و نجات و آتشنشاني يا خدمات شهرداري تا چه رسد به كمك ارتش؛ حتي برق هم قطع ميشد. مادر برايمان تعريف ميكرد كه مردها تا بالاي زانو در آب بودند و شبها به نوبت نگهباني و كشيك ميدهند و از وسايل خانهها مراقبت ميكنند. شايد چندين شبانهروز كار در آب آلوده و غيربهداشتي، بيخوابي و سرما زمينهساز بيماريهاي بعدي پدر شدند. سال بعد خانه را عوض كرديم و به قسمت غربي اهواز نقل مكان كرديم. سالها جنگ و بعدها خشكسالي و گرد و خاك توجهها را از سيل و آبگرفتگي خانهها به خود مشغول كرد، اما خاطرات آن روزگار كودكي، بعدها دليل علاقهمنديام به مديريت بحران شد.