مارتين لوتركينگ در 15 ژوئيه سال 1929 در شهر آتلانتا در ايالت جورجيا چشم به جهان گشود. پدرش يك كشيش بود و نزد مردم به «پدر كينگ» شهرت داشت؛ خطيبي چيره دست بود كه موعظههاي آتشين او به راحتي احساسات مخاطبان را برميانگيخت. به تدريج كه دوران خردسالي پشت سر گذاشته شد و مارتين به سن رفتن به مدرسه رسيد، دريافت كه زمان جدا شدن از همبازيهاي سفيدپوست فرا رسيده است. ذهن كودكانه او دليل اين امر را در نمييافت و رفتن او به مدرسهاي غير از مدرسهاي كه دوستان سفيد پوستش در آن ثبتنام كرده بودند، او را گيج و مبهوت كرده بود. عاقبت هنگامي كه دليل اين امر را از مادرش جويا شد، مادر او از بردگي و بردهداري سياهان، حكايتها نقل كرد. براي او توضيح داد كه بردهداري پس از جنگهاي داخلي به پايان رسيد، ولي آثار آن در تار و پود جامعه امريكا تنيده شده و جدايي نژادها را در مدارس، رستورانها، اتوبوسها، حتي شيرهاي آب آشاميدني و ساير مكانها اجتنابناپذير ساخته است.
پدر مارتين خود دهقانزادهاي بود كه پدرش بر روي زمينهاي اجارهاي كشت و كار ميكرد، از شرايط نابهنجاري كه چنين دهقاناني با آن مواجهاند، كاملا آگاه بود. او اين نظام ارباب - رعيتي را جانشين تمامعيار بردهداري سنتي و استثمار بردگان براي كشت و زرع در دوران پيش از جنگهاي داخلي ميدانست. او چنين ميانديشيد كه بردگان، به ظاهر طي اعلاميهاي آزاد شدهاند، ولي غل و زنجيرهاي اقتصادي، جانشين غل و زنجيرهاي آهنين شده و هنوز برگردن آنان است. پدر كينگ در سنين جواني به مبارزه با چنين فضايي برخاسته بود و بعد از درآمدن به كسوت كليسا نيز از استعداد فراوانش در تهييج احساسات مردم بهره برده و در مقابل قانون تفكيك نژادي كه براساس آن امكانات گوناگون اجتماعي براي سياهپوستان و سفيد پوستان تفكيك ميشد، قد برافراشت.
دوران كودكي لوتر كينگ
مارتين در سال 1942 در سن 13 سالگي وارد تنها دبيرستان سياهپوستان شهر آتلانتا شد. در كلاس يازدهم كه بود در يك مسابقه سخنراني در يكي ديگر از شهرهاي ايالت جورجيا كه با شهر خودش آتلانتا مسافتي نداشت، شركت كرد و سخنراني او تحت عنوان «سياهپوستان و قانون اساسي» بهترين خطابه شناخته شد. هنگامي كه در اتوبوس در كنار معلمش نشسته بود و به شهر خود باز ميگشت تعدادي سفيدپوست سوار اتوبوس شدند و مارتين و معلمش طبق عرف و قانون ناچار شدند جاي خود را به آنها بدهند و تا رسيدن به مقصد سرپا بايستند. مارتين بعدها از آن لحظات به عنوان خشمآورترين لحظات عمرش ياد ميكرد. پدر مارتين آرزو داشت كه فرزندش در آينده جانشين او شود، ولي خود مارتين با وجود اينكه شاهد نفوذ پدرش در مسائل اجتماعي بود، چنين احساس ميكرد كه كشيشان اغلب به جاي رهبري مردم، دنباله روي آنها هستند و كمتر درصدد تغيير وضع موجود بر ميآيند.
دوران دانشجويي لوتركينگ
لوتر كينگ در دانشگاه تمام اوقات خود را صرف مطالعه ميكرد و به تدريج قابليتها و استعدادهاي خود را ميشناخت. در اين مدت وي سخت تحت تاثير انديشهها و نوشتههاي «والتر راوشنوس» يكي از علماي الهيات قرار گرفت و كتابهاي او را محور مطالعات خود قرار داد. وي يكي از اولين رهبران مكتب فكرياي بود كه اساس آن بر لزوم تحرك بخشيدن و فعال كردن مسيحيت در جهت استقرار عدالت اجتماعي استوار بود.
لوتركينگ از طريق دكتر «مايز» درباره شيوه منحصر به فرد گاندي مطالبي شنيده بود ولي هرگز مستقيما كتابهاي گاندي را نخوانده بود. روشهاي عاري از خشونت گاندي در مبارزات استقلال هند او را سخت تحت تاثير قرار داد. هرچه بيشتر با شخصيت گاندي و روشهاي او آشنا ميشد، بيشتر به اهميت فلسفه مبتني بر عشق پي ميبرد. او به تدريج راه خود را در ميان فلسفهها و افكار گوناگون مييافت، به خصوص قدرت سخنوري خود را در اين دانشكده پرورش داد. در سال 1951 از كالج «كروز» با رتبه اول فارغالتحصيل شد و تصميم گرفت تحصيلات خود را در رشته الهيات تا مقطع دكترا در دانشكده الهيات دانشگاه بوستون ادامه دهد.
در 17مي 1954 دادگاه عالي امريكا «تفكيك» مدارس دانشآموزان سياهپوست و سفيدپوست را خلاف قانون اعلام كرد. چنين قانوني اگرچه ظاهرا حقوق برابر سياهپوستان را با سفيدپوستان به رسميت ميشناخت، ولي تفكيك امكانات و تسهيلات اجتماعي به معني بروز شكاف عميق بين نحوه زندگي در نژاد سياه و سفيد بود. نتيجه چنين قانوني، ايجاد مدارس و بيمارستان درجه دو يا سه با كيفيت بسيار نازل براي سياهپوستان و بروز شكافهاي عميق طبقاتي بود. در برخي مناطق ايالات جنوبي، براي نوجوانان سياه پوست حتي دبيرستان وجود نداشت. سياهپوستان در چشم سفيدپوستان، موجوداتي كثيف، بدبو، تنبل، متملق و حتي بيمار بودند. مارتين از اوان كودكي چنين الگويي را كه از سياهپوستان در جامعه سفيدپوستان ساخته و ترويج شده بود احساس ميكرد و براي كشيدن خط بطلان بر چنين ذهنيتي و همچنين براساس سنت و عادت خانوادگي، نهايت كوشش خود را در جهت پاكيزگي و آراستگي ظاهر و پاييندي به سلوك اجتماعي به كار ميبرد.
ماجراي دومين اعلاميه الغاي بردگي
براي سياه پوستان ايالتهاي جنوبي، واقعه «دومين اعلاميه الغاي بردگي» شهروندي كه در سال 1862 آبراهام لينكلن آن را صادر كرده بود، حائز اهميت بود. سفيدپوستان نيز به سرعت و قاطعيت و به طرزي وحشيانه واكنش نشان دادند. گروههاي فشار و سازمانهاي ترور و وحشت فعاليت خود را آغاز كردند. شبانه وارد خانهها شدند و به ضرب و شتم افراد پرداختند. در خطوط اتوبوسراني شهر «مونتگايمري» قاعده براين بود كه چهار رديف صندلي جلوي اتوبوسها مخصوص سفيدپوستان بود و سياهپوستان كه 70 درصد مسافران خطوط اتوبوسراني را تشكيل ميدادند حق داشتند روي صندليهاي سه رديف آخر اتوبوس بنشينند. در صورت اشغال بودن چهار رديف صندلي مخصوص سفيدپوستان اگر سفيدپوستي وارد اتوبوس ميشد، يكي از سياهپوستان موظف بود از جاي خود برخيزد.
اتفاقي ساده كه منجر به جرياني تاريخي شد
وقتي يك زن سياهپوست حاضر نشد جاي خود را به مرد سفيدپوستي كه سرپا ايستاده بدهد، اين اتفاق ساده منجر به بروز جرياني عظيم و تاريخي شد. استفاده اتوبوسها از سوي سياهان تحريم شد. در جلسات مختلف، سياهان مجددا تصميم گرفتند اعتصاب همچنان ادامه يابد. در يكي از تجمعات كينگ بدون به كار بردن عبارات «عدم خشونت» يا «مقاومت عاري از خشونت» مردم را به عشق و مبارزه با بدي و بدون وجود حس كينه فراخواند. نتايج اين فراخوان بسيار موفقيت آميز بود و درك كينگ از چنين شيوهاي عميقتر شد. سرودهاي سياهان مبني بر «تنها عشق، كليد صلح و آزادي است»همگاني شد. اتحاد سياهان در جريان تحريم عميقتر شد.
شهردار اطلاعيهاي صادر كرد و طي آن از خانمهاي خانهدار خواست كه خدمتكاران سياه پوست خود را اخراج كنند. زنان سفيد پوست از اخراج آنها امتناع كردند و اظهار داشتند كه در اين صورت شهردار بايد خانههاي آنها را جارو كند! كينگ با غرور و مباهات از كارآمدي و نتايج چشمگير چنين روش سادهاي سخن ميگفت. كينگ در طول اين دوره، سختيها و آزارهاي بسياري را متحمل شد. تلفنها و نامههاي تهديدآميز و توهينآميز، جزيي از زندگي او شده بود. از سوي ديگر او را به جاه طلبي و خودنمايي و ايجاد شكاف بين كشيشان سياه پوست متهم ميكردند.
در ژانويه سال 1965 انفجاري در خانه او رخ داد اما به اعضاي خانوادهاش صدمهاي وارد نيامد. او در بالكن خانهاش ظاهر شد و مردم خشمگين را به سكوت دعوت كرد و اظهار داشت «اين مشكل با انتقام و خشونت حل نميشود. ما بايد نفرت را با عشق پاسخ گوييم... اگر من هم نباشم، جنبش راه خود را ادامه خواهد داد. كينگ با انديشههاي گاندي بيشتر آشنا شد و كتابهاي او را مطالعه كرد. او براي استفاده از خشونت و سلاح دچار كشمكش ذهني شده بود. آيا بايد به كلي سلاح را كنار ميگذاشت يا اينكه مجاز بود به هوادارانش اين اختيار را بدهد كه در صورت خطر جدي، از سلاح استفاده كنند؟ لوتركينگ ميدانست كه در ذهن خود او دگرگونيهاي جديدي در حال وقوع است. چندين هفته گذشت تا اينكه در نهايت مصمم شد سلاح را به كلي فراموش كند و آن را كنار بگذارد. او در سخنراني ديگري ميگفت«ما نبايد اين پيروزي را غلبه بر سفيدپوستان تلقي كنيم. بلكه اين يك پيروزي به نفع عدالت و دموكراسي است... ما در پي احترام متقابل هستيم. اگر هنگام پايان دادن به تحريم، كوچكترين خشونتي از جانب ما سربزند، حاصل همه تلاشهاي يك ساله را برباد دادهايم.»
افزايش تنشها در اتوبوسها
همزمان تنش و درگيري در بعضي از اتوبوسها ادامه يافت و تعدادي از سياهان مورد ضرب و شتم و تيراندازي قرار گرفتند ولي ترس مردم از اين گروهها محو شده بود. روشي كه سياهپوستان در پيش گرفته بودند در بسياري از سفيدپوستان ضد سياه دگرگوني ايجاد كرد و مدتي بعد اغتشاشات فرونشست و قانون لغو تفكيك نژادي به تدريج در شهر حكمفرما شد. كينگ به تدريج شهرت ملي و بينالمللي كسب كرد و موفقيت روش تحريم اتوبوسها او را به فلسفه عدم خشونت هرچه مومنتر ميساخت.
جريان معترض داخلي از مجموعه نقايص روش توسعه امريكايي نشات ميگرفت. بحران شهرنشيني ريشه در سياست متراكمسازي حومهها داشت. به عنوان مثال در نوامبر 1965 يك مورد قطع برق 13ساعته سراسر شمال شرقي امريكا را دچار اختلال كامل كرد. خصوصيات اصلي شهرهاي بزرگ امريكا عبارت بودند از كيفيت بد زيستمحيطي، عدم كفايت تجهيزات عمومي و عدم امنيت. اين سه پديده به خصوص با فرار خانوارهاي مرفه به حومههاي همسايه شهرهاي بزرگ تشديد و تقويت ميشد زيرا جمعيت مراكز شهري كه بطور فزايندهاي از اقشار فقير شكل گرفت باعث ورشكستگي برخي از شهرداريها شد.
به علاوه نابرابريهاي اجتماعي بيداد ميكرد؛ كشاورزان، كارگران بخشهاي رو به تنزل، افراد سالخورده و اقليتها (سياهپوستان، سرخ پوستان و اتباع امريكاي لاتين) غالبا در محروميت زندگي ميكردند. اگرچه از جنگ به بعد آمار افراد زير خط فقر منظما كاهش مييافت اما با اين حال در سال 1965 هنوز 33 ميليون نفر در اين رده اجتماعي قرار داشتند. مساله سياهپوستان امريكايي بهطور فزايندهاي حاد و حادتر ميشد. آنها همواره قرباني تبعيض نژادي در جنوب بودند از نرخ زاد و ولد افزون بر سفيدپوستان برخوردار بوده و نتيجتا سهم آنان در جمعيت روند افزايشي داشت.
اولين اقدام در رفع تبعيض نژادي
ترومن اولين كسي بود كه رفع تبعيض نژادي در دستگاه اداري فدرال و ارتش را آغاز كرد. در سال 1945 ديوان عالي تبعيض نژادي اجتماعي را مغاير با چهاردهمين اصلاح قانون اساسي دانسته و در سال 1957، آيزنهاور مجبور به اعزام نيروي نظامي به ايالت «آركانزاس» به منظور تسهيل ورود تعدادي فرزندان سياهپوست در يك مدرسه متعلق به سفيدپوستان شد. در دهه 1960 مساله تشديد شد و لوتركينگ تظاهرات آرامي از نوع تظاهرات 1963 در بيرمنگام سازماندهي كرد. وي در 1964 برنده جايزه نوبل صلح شد. كندي تبعيض نژادي در وسايل حمل و نقل عمومي را لغو كرده و ترتيبي داد تا تعدادي دانشجوي سياهپوست در ايالتهايي كه هنوز تبعيض نژادي در موسسات آموزشي را اجرا مينمودند، پذيرفته شوند. در ماه سپتامبر 1965 جانسون واحدهاي اقتصادي و موسسات دريافتكننده وجوه فدرال را مجبور به پذيرش سهميهبندي از اقليتهاي غيرسفيدپوست و زنان كرد. اما با وجود همه اين اقدامات، مساله سياهپوستان لاينحل باقي مانده بود.
خشونت به عنوان سلاح سياسي به هيچوجه عامل بيگانهاي در صحنه سياست امريكا نيست. خواه در دست برتري جويان سفيد، حاميان قدرت سياهان، چريكهاي ضد كاسترو يا حاميان انقلاب خشونتآميز جناح چپ باشد. به نظر ميرسد خشونت راهحلي ساده و مستقيم براي مسائل پيچيده غير قابل تحمل نظام پيچيده حكومت است. در امريكا پافشاري بر حق فرد براي حمل سلاح جهت دفاع از خويش، جامعهاي است كه در آن خشونت هميشگي پنهاني جريان داشته و آمادگي لازم را دارد تا هرگاه حل يك مساله به خصوص مشكل از طريق كانالهاي عادي با مقاومت رو به رو شود، خود را بروز دهد.
ماجراي دستگيري يك جوان سياهپوست در لسآنجلس
در ماه اوت 1965 دستگيري يك جوان سياهپوست سرآغاز يك شورش خشونت بار در محله «واتاس» واقع در لسآنجلس بود. شورش كه به مدت 5 روز ادامه داشت موجب 34 كشته و خسارت مادي فراوان شد. طي ماهها و سالهاي بعد آشوبهاي خاكستري در شهرهاي متعدد امريكا تكرار شد. ناآراميها در پي قتل لوتركينگ مبلغ عدم خشونت در آوريل 1968 دوچندان شد. آمار كشتهشدگان ناآراميها از سال 1965 تا سال 1968 بالغ بر 225 نفر ميشد. سياهپوستان با افزايش تندروي خود به تحسين «فرهنگ سياه» پرداخته و تاسيس يك «قدرت سياه» را مطالبه ميكردند.
روياي صلح
در تابستان سال 1963 رهبران حقوق مدني، بزرگترين راهپيمايي اعتراضآميز كشور را سازماندهي كردند. آنها از تمامي مردم كشور خواستند تا به واشنگتن بيايند و براي سياهپوستان امريكا حقوق مساوي طلب كنند. بيش از 200 هزار نفر در راهپيمايي واشنگتن شركت كردند. كينگ مقابل تنديس آبراهام لينكلن (شانزدهمين رييسجمهوري امريكا) ايستاد و معروفترين سخنراني زندگي خود را ارايه داد. او در سخنراني 17 دقيقهاي خود كه عبارت «رويايي دارم...» در آن تكرار ميشد، درباره آرزوهاي خود سخن گفت و ابراز اميدواري كرد كه زماني امريكا طبق مرام و آرمان خويش زندگي كند و تحقق مساوات و برابري ذاتي انسانها را به چشم ببيند. روياي او داشتن امريكايي بود كه در آن سياه و سفيد با هم برادر بودند و در صلح و آرامش باهم زندگي ميكردند.
سخنراني او در جهان بازتاب وسيعي داشت. ديگر اوضاع بايد تغيير ميكرد و روياي مارتين بايد به حقيقت ميپيوست. امريكا سرشار از اميد براي آينده بود. اما مدتي بعد در همان سال 1963 امريكا بار ديگر از وجود خشونتي جديد ضربه خورد. او يكي از چهرههاي درخشان سياهپوستان امريكا بود كه بارها براي گرفتن حق خود و ساير سياه پوستان به زندان افتاد. در سال 1963 بيش از 44 هزار كيلومتر سفر و بيش از 350 بار وعظ و سخنراني كرد.
اولينباري كه يك سياهپوست مرد سال شد
روزنامه «تايم» در سال 1963 كينگ را به عنوان مرد سال شناخت. براي اولينبار يك سياهپوست اين مقام را احراز كرد و اين نقطه بسيار مهمي در تاريخ زندگي سياهان بود و در سال بعد جايزه نوبل براي اولين مرتبه به مردي 35 ساله اختصاص يافت. لوتر كينگ پس از دريافت جايزه گفت: «من باور دارم كه روزهاي صلح و دوستي سراسر دنيا را فرا خواهد گرفت و همه در مقابل قدرت خداوند سرتعظيم فرود خواهند آورد. اگر امروز ابرهاي تيره، روزهاي زندگي شما را سياه كرده است، نبايد نااميد شويد. مطمئن باشيد كه به زودي آزادي، اين بهترين هديه خداوند، از آن شما خواهد بود.»
كينگ به بهترين روش خستگي و نفرت سياه را از ظلم سفيد بيان داشته و حركت اين گروه ستم ديده را پايهريزي كرده است. او اولين نجاتدهندهاي است كه مساله سياهپوستي را با اقدامي رهايي بخش درهم ميآميزد و اين حقيقت را به آنها تفهيم ميكند كه نجاتشان از قيد اسارت سفيد به كوشش و همت خودشان بستگي دارد. اولين گام در احراز موفقيت، داشتن اتحاد است. نام مارتين لوتركينگ در ميان امريكاييان آفريقاييتبار يادآور مبارزه عليه سياست تبعيض نژادي در مورد سياهان، ادعاي هويت نژادي و غرور و تلاش براي برابري با سفيدپوستان است.
پلان آخر؛ ترور لوتركينگ
در روز سوم آوريل در شهر خود آخرين و شايد تاثيرگذارترين نطق آتشين خود را بيان كرد. در آن سخنراني با ذكر حماسههاي عدم خشونتي كه در آن شهر آفريده شده بود، احساسات جمعيت را برانگيخت. فرداي آن روز (4 آوريل 1968) كينگ براي لحظاتي براي هواخوري به بالكن هتل محل اقامتش رفت. ديري نپاييد كه ناگهان صداي تكگلولهاي در فضا پيچيد. لوتركينگ از ساختمان رو به رو هدف واقع شده بود. مرگ او در 39 سالگي به آنچه او در زمان حياتش موفق به انجامش نشده بود، جامه عمل پوشاند. با اينكه نتايج عملي جنبش ضدنژادپرستي را به چشم خود نديد، اما مرگش تاثير عميقي در تغيير قوانين تبعيضآميز نژادي برجاي گذاشت.
دو روز پس از ترور او، 300 كشيش، سياهپوست و سفيدپوست در سالن اجتماعات شهر تشكيل جلسه دادند و خواهان به رسميت شناختن اتحاديه كارگران بهداشت شدند. با پادرمياني وزارت دادگستري و وزارت كار، مقامات شهر «ممفيس» حاضر به گفتوگو با كارگران شدند. روز هشتم آوريل همسر كينگ يك راهپيمايي 20 هزار نفري را كه براي يادبود مارتين لوتركينگ برگزار شده بود، هدايت كرد و براي جمعيت سخن گفت. كمتر از يك هفته بعد بين مقامات شهر ممفيس و كارگران بهداشت آن شهر توافقنامهاي امضا شد و پس از آن «قانون حقوق مدني» در كنگره امريكا به تصويب رسيد.
تلاشهاي او براي دستيابي به حقوق برابر، منجر به وضع چند قانون عليه نژادپرستي در امريكا شد كه عبارت است از؛
1- قانون حقوق مدني 1964 هرگونه تبعيض براساس «نژاد، رنگ پوست، مذهب، يا مليت» در امور استخدامي و حضور در اماكن عمومي را ممنوع اعلام ميكرد.
2- قانون حق راي 1965 حق راي دادن را احيا و محافظت ميكرد.
3- قانون خدمات مهاجرتي و تابعيت در سال 1965 كه بهطرز چشمگيري منجر به مهاجرت غيراروپاييها به امريكا شد.
4- قانون معاملات مسكن منصفانه در سال 1968 هرگونه تبعيض در معاملات خريد، فروش يا اجاره مسكن را ممنوع اعلام ميكرد.
منابع:
- مهاتما گاندي و مارتين لوتركينگ، مري كينگ، ترجمه شهرام نقش تبريزي، نشر ني، 1385.
- سياست در ايالات متحده امريكا،ام.جي سي وايل، ترجمه ابوذر گوهري مقدم، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384.
- قرن زيادهرويها، پاتريس توشار، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1384.
- از رويا تا واقعيت، آلن سي- مك كين، ترجمه محمدامين بابا ربيع، انتشارات موسسه نشر تحقيقات ذكر.
- مارتين لوتركينگ، هورت ژربو، ترجمه فريدون حاجتي، شركت توسعه كتابخانههاي ايران، 1374.
- امريكا 1968، آندره كاسپي، عباس آگاهي، انتشارات آستان قدس، 1368.
مارتين لوتركينگ در دوران دانشآموزي هنگامي كه در اتوبوس در كنار معلمش نشسته بود و به شهر خود باز ميگشت تعدادي سفيدپوست سوار اتوبوس شدند و مارتين و معلمش طبق عرف و قانون ناچار شدند جاي خود را به آنها بدهند و تا رسيدن به مقصد سرپا بايستند. مارتين بعدها از آن لحظات به عنوان خشم آورترين لحظات عمرش ياد ميكرد.
در ماه اوت 1965 دستگيري يك جوان سياهپوست سرآغاز يك شورش خشونتبار در محله «واتاس» واقع در لس آنجلس بود. شورش كه به مدت 5 روز ادامه داشت موجب 34 كشته و خسارت مادي فراوان شد. طي ماهها و سالهاي بعد آشوبهاي خاكستري در شهرهاي متعدد امريكا تكرار شد. ناآراميها در پي قتل لوتركينگ مبلغ عدم خشونت در آوريل 1968 دوچندان شد.
او سخنراني 17 دقيقهاي خود كه عبارت «رويايي دارم...» در آن تكرار ميشد، درباره آرزوهاي خود سخن گفت و ابراز اميدواري كرد كه زماني امريكا طبق مرام و آرمان خويش زندگي كند و تحقق مساوات و برابري ذاتي انسانها را به چشم ببيند. روياي او داشتن امريكايي بود كه در آن سياه و سفيد با هم برادر بودند و در صلح و آرامش باهم زندگي ميكردند.
لوتركينگ پس از دريافت جايزه گفت: «من باور دارم كه روزهاي صلح و دوستي سراسر دنيا را فرا خواهد گرفت و همه در مقابل قدرت خداوند سرتعظيم فرود خواهند آورد. اگر امروز ابرهاي تيره، روزهاي زندگي شما را سياه كرده است، نبايد نااميد شويد. مطمئن باشيد كه به زودي آزادي، اين بهترين هديه خداوند، از آن شما خواهد بود.»
در روز سوم آوريل در شهر خود آخرين و شايد تاثيرگذارترين نطق آتشين خود را بيان كرد. در آن سخنراني با ذكر حماسههاي عدم خشونتي كه در آن شهر آفريده شده بود، احساسات جمعيت را برانگيخت. فرداي آن روز (4 آوريل 1968) كينگ براي لحظاتي براي هواخوري به بالكن هتل محل اقامتش رفت. ديري نپاييد كه ناگهان صداي تكگلولهاي در فضا پيچيد. لوتركينگ از ساختمان رو به رو هدف واقع شده بود. مرگ او در 39 سالگي به آنچه او در زمان حياتش موفق به انجامش نشده بود، جامه عمل پوشاند. با اينكه نتايج عملي جنبش ضدنژادپرستي را به چشم خود نديد، اما مرگش تاثير عميقي در تغيير قوانين تبعيضآميز نژادي برجاي گذاشت.