يكي از آن حلقه رندان
جواد طوسي
يكي ديگر از آن جمع قديمي و ريشهدار، از اين دنياي فاني رخت بربست. اگر وجه مشترك اين 5 بازيگر كهنهكار را سوابق و فعاليتهاي تئاتريشان بدانيم، زندهياد جمشيد مشايخي نسبت به بقيه همدورهايهايش حضور گستردهتري در سينماي قبل از انقلاب داشت كه البته اين از جهاتي نقطه نهچندان روشن كارنامه بازيگرياش به حساب ميآيد؛ به اين معنا كه او در كنار بازي در فيلمهاي ارزشمند و قابل تاملي چون «قيصر» مسعود كيميايي، «نفرين» ناصر تقوايي، «گاو» داريوش مهرجويي، «شازده احتجاب» بهمن فرمانآرا، «چشمه» آربي آوانسيان، «سوتهدلان» و سريال «سلطان صاحبقران» علي حاتمي، و تعداد قابل توجهي فيلم سطحي و پيشپاافتاده نيز در فاصله زماني سالهاي 1349 تا 1357 بازي كرد. اما متقابلا،
علي نصيريان و محمدعلي كشاورز و زندهيادان عزتالله انتظامي و داوود رشيدي، به مراتب كمكارتر بودند و به بازي در هر فيلمي تن ندادند. در دوران بعد از انقلاب، علي نصيريان و عزتالله انتظامي همچنان اين انضباط كاري را كم و بيش رعايت كردند. نقطه درخشان كارنامه هنري جمشيد مشايخي در اين دوره، تداوم همكارياش با علي حاتمي و خلق دو نقش ماندگار رضاي خوشنويس (رضا تفنگچي) در مجموعه تلويزيوني «هزار دستان» و كمالالملك در فيلمي به همين نام بود كه براي بازي در فيلم اخير (به همراه ايفاي نقش در فيلم گلهاي داوودي رسول صدرعاملي) جايزه بهترين بازيگر نقش اول مرد از جشنواره فيلم فجر نصيبش شد. از ديگر كارهاي خوب و قابل قبول او طي 40 سال اخير ميتوان به نقش محورياش در فيلم «پدربزرگ» مجيد قاريزاده و دو نقش مكمل در فيلمهاي «سرب» و «جرم» مسعود كيميايي و همچنين بازي در فيلم «يك بوس كوچولو» بهمن فرمانآرا و «خانه عنكبوت» عليرضا داودنژاد اشاره كرد. همين نمونهها و مرور اجمالي كارنامه هنري جمشيد مشايخي در اين دو دوره تاريخي مويد يك ويژگي بارز حرفهاياش، يعني انعطافپذيري و تسلط براي ايفاي نقشهاي مختلف كوتاه و بلند است. مثلا نقش كوتاه و ديدني او در فيلم «خشت و آينه» ابراهيم گلستان را با نقشهاي محوري و در عين حال دشوار و خوب اجرا شدهاش در «شازده احتجاب» و سوتهدلان و دو مجموعه تلويزيوني «سلطان صاحبقران» و «هزاردستان» مقايسه كنيد. در واقع مشايخي براي فيلمسازي چون مسعود كيميايي بازيگر مناسب نقشهاي مكمل و براي علي حاتمي بازيگر نقشهاي اصلي و كليدي در بافت دراماتيك قصه و روايت بود.
يك نكته مهم قابل ذكر كه از بعد جامعهشناسانه و نيز ژورناليسم رسانهاي وصف حال جوامعي مثل ما است و از جهاتي نياز به يك آسيبشناسي اجتماعي دارد، شمايلنگاري اخلاقي اين دسته از بازيگران و زينتالمجالس شدنشان در دوران كهولت (به عنوان الگو و پيشكسوتان هنري) است. مرحوم عزتالله انتظامي (به جز يك مورد در دولت احمدينژاد) و علي نصيريان به شكلي حساب شده و هوشمندانه و گزينشي در اين ميزانسن قرار گرفتند. اما زندهياد جمشيد مشايخي- به ويژه- در اين ساليان اخير حضور و عكسالعملي بيشتر احساسي و كنترل نشده در برخي مراسم و برنامههاي تلويزيوني و... تريبونها داشت كه بازتابش ايجاد سوءتفاهمات گوناگون و خدشهپذيري ساحت هنرمندانهاش بود. هدف اصليام از بيان چنين مطلبي اين بود كه سياستگذاران و مديران فرهنگي و رسانهاي ما بايد از شخصيتهاي فرهنگي هنريمان با نگاهي دلسوز و مسوولانه مراقبت كنند و از آنها براي اهداف تاكتيكي و يا بازيهاي جناحي خود استفاده ابزاري نكنند. خود اين هنرمندان نيز بر پايه ارزشهاي هنري و تاريخيشان بايد شخصا يا در كانون خانوادگي و ارتباطهاي دوستانه اتاق فكري داشته باشند تا حضورشان در مجامع عمومي كنترل شده و تاثيرگذار و حتيالمقدور بدون تنش و جار و جنجال بيهوده و كدورتهاي صنفي و حرفهاي باشد. به هرحال جمشيد مشايخي در امتداد اين سايه روشن كاري با حضور مداوم 56 سالهاش جايگاهي تاريخي و انكارناپذير پيدا كرده است. يادش زنده و گرامي و آرزوي سلامتي براي دو عزيزي كه از اين جمع در قيد حياتند و يكي از آنها همچنان در اين عرصه تركتازي هنرمندانه دارد.