روشنفكر بدون نون اضافه
پژمان تيمورتاش
من از بچگي با واژه روشنفكري بزرگ شدهام. سالها تلاش كردم با گوش دادن به موزيكهاي خاص و مطالعات خاص روشنفكر شوم ولي نشد. يعني هيچوقت نتوانستم به آن حد اعلاي روشنفكري برسم و اداي روشنفكري داشته باشم؛ هيچوقت نتوانستم بهمن كوچيك بكشم و حمام نروم و گردنبند گنده بيندازم. هيچوقت نتوانستم فلسفه قرقره كنم و تمام فيلمهاي پاراجنف را ببينم. از ماهيت يكسري واژههاي چپي سر در نياوردم و از بازي مافيا در كافههاي شبانهروزي پرهيز كردم. نتوانستم هيجانزده نسبت به هر موضوعي واكنش نشان بدهم و بيانيه صادر كنم. هرشب فيلم ديدم ولي هيچوقت توي استوريهايم از بازي فلان بازيگر تعريف نكردم و از بروشور تئاترهايي كه ديدم عكس نگرفتم. براي همين هم كتابي چاپ كردم كه ماند روي دست كتابفروشيها و فيلمي ساختم كه هر كاري كردم روشنفكرانه نشد؛ البته با تعريفهاي مرسوم. من هميشه از يك چيزي ترسيدهام؛ آن هم اهريمن شواف است كه بر حضور و وجود همه ما سايه انداخته؛ بماند كه همين نوشته به خودي خود شواف محسوب ميشود اما آدم گاهي اوقات مجبور است؛ مجبور. متوجه هستيد ديگر؟
همين باعث شد كه در مقابل بعضي پديدهها گيج و گنگ و در پارهاي از اوقات ملول باشم. مثلا من هيچوقت نفهميدم كه اگر توقيف و سانسور بد است چرا فقط براي «ما» بد است و براي آنهايي كه از ما نيستند بد نيست. چرا وقتي فلان فيلم توقيف ميشود ته دلمان قيلي ويلي ميرود و خوشحال ميشويم و مثلا وقتي بهمان فيلم توقيف ميشود رگ گردني ميشويم. اگر سانسور و توقيف بد است براي همه بد است، اگر هم خوب است خب براي همه خوب است. چرا ما با هشتگهايمان و نقدهاي گمراهكنندهمان باعث ميشويم كه يك فيلم پرفروش توقيف شود و بعد وقتي كه آن فيلم (حتي شده براي مدت كوتاهي) توقيف شد پيروزمندانه لبخند ميزنيم و ميرويم سر وقت هشتگ بعدي. اينكه ما با توقيف فيلم فلان كنار بياييم و بگوييم «فداي سرمان كه توقيف شد»، «آخ دلم خنك شد» و... همراهي و همپياله شدن با سانسور است. سانسور هم همان مقولهاي است كه سالهاست هر جا مينشينيم از بديهايش ميناليم و آنچه به ما روا داشته است. مگر همراهي با سانسور بد نيست؟ پس چرا وقتي صحبت از چيزي ميشود كه دوستش نداريم و به مذاقمان خوش نميآيد ميشويم تيغ كند همان حضرت سانسور؟ چرا عوض اينكه روي تواناييهاي خودمان حساب كنيم بيشتر روي زدن پنبه رقيب كار ميكنيم؟ بماند كه توقيف هيچوقت جوابگو نبوده و توقيفكننده هميشه بازنده بوده است. مهر توقيف مخاطب را بيشتر از قبل كنجكاو ميكند و كار ميرسد به نسخه قاچاق و بعد هم اثر در فضاي مجازي ترند ميشود و كار بيشتر از آن چيزي كه بايد، ديده ميشود.
من از بچگي با همه اينها مشكل داشتم و ترجيح دادم كه يا روشنفكر نباشم يا اينكه اگر هستم روشنفكر مخفي باشم و هرازگاهي شوافهايي اينطوري بنمايم. سالها پيش جملهاي در فضاي مجازي ترند شد كه من آنزمان آن را به كار نبردم اما حالا انگار زمانش رسيده است: «من پژمان تيمورتاش هستم و نميخواهم هيچ فيلمي توقيف باشد».