عشق، غريزه مادري، پنهان در داكت ساختمان
رضا حاجيكريم
روز جمعه به روال هميشگي با سر و صداي بچهها آغاز شد. بچهها كه براي بازي به حياط رفتند، صداي ضعيف يك بچه گربه توجهم را جلب كرد. ابتدا فكر كردم از بيرون ميآيد، اما همسر و پسرها هم صدا را از روز قبل شنيده بودند. تكرار صدا تا بعدازظهر سبب شد تا براي احتياط پشت بام، پاركينگ، حياط پشتي و... را چك كنم. هيچ اثري از بچه گربه نبود ولي صدايش همچنان به خوبي به گوش ميرسيد.
با رسيدن شب و خوابيدن بچهها سكوت بر خانه حكمفرما شد و باعث شد جستوجوي من و همسرم وارد فاز جديدي شود. بعد از 2 ساعت گشتن، متوجه شديم صدا از داكت تاسيساتي كنار شومينه است. براي نجات دست به دامن ماموران شريف، زحمتكش و خوشاخلاق آتشنشاني شديم. با وجود اينكه در رنج معمول عملياتشان نبود قبول زحمت كردند و تشريف آوردند. ليكن با وجود صرف يك ساعت وقت، تخريب داكت را خارج از حيطه وظايف و اختياراتشان اعلام كردند. تلاش براي كمك گرفتن از NGOهاي حامي حيوانات هم به دليل ساعت نامناسب كه كمكم به يك بامداد رسيده بود به نتيجه نرسيد. از بخت بد، جعبه ابزار هم در دسترس نبود. يادمان افتاد كه خانم همسايه كناري هميشه به گربهها غذا ميدهد و حسابي حامي حيوانات محل است. با وجود ساعت نامناسب مزاحمشان شديم و سرنخ كشف شد؛ گربه همسايه، هفته قبل زايمان كرده بود و بيش از 24 ساعت بود كه فغان و شيونش به آسمان بود.
بزرگترين نگراني ما گرسنگي بچه گربه و خطرات ناشي از وجود اشياي تيز و ضايعات مصالح در داخل داكت بود. به سختي مقداري شير و دنت از طريق سوراخ جاي پريز كه به داكت راه داشت براي بچه گربه ريختيم و با خاطري پريشان عمليات نجات را به صبح موكول كرديم.
ابتداي صبح با كمك همكارانم در شركت، ديوار داكت را شكافتيم كه اثري از بچه گربه نبود و صدايش هم نميآمد. اين بار به كمك تكنولوژي رفتيم و يك صداي گربه دانلود كرديم. بچه گربه به مجرد پخش صدا در داكت شروع به صدا كرد اما داخل داكت ديده نميشد. بعد از نيم ساعت تلاش و پخش صداي گربه به دفعات، يك لحظه برق چشمان بچه گربه و ظاهر وحشتزدهاش را انتهاي داكت ديديم ولي بعد از چند لحظه مجددا در قسمتهاي دور از دسترس داكت پنهان شد. با مشورت همسر، تصميم گرفتيم مادر بچه گربه را كنار داكت بياوريم. به محض ورود مادر گربه، فضا از يك عمليات نجات با استرس به يك فضاي درام رمانتيك تغيير پيدا كرد. گربه مادر كنار حفره يكبار صدا كرد و همين كارش سبب شد صداي بچه گربه چند برابر شود. با كمي دلهره و اميد همزمان، گربه مادر را به ورودي داكت كه ديوار تخريب شده منزلمان بود، هدايت كرديم و مادر يكبار ديگر صدا كرد و ظرف چند ثانيه بچه گربه خودش را به آغوش مادرش رساند. اشك همه حاضران كه حالا همه خانواده، همكارانم كه از شركت آمده بودند، همسايهها و... بودند، سرازير شده بود.
عمليات ما با موفقيت انجام شد. بعد از بررسي مشخص شد گربه بيچاره بچهها را در فضاي سقف كاذب به دنيا آورده و بچه گربه احتمالا با بازيگوشي به داكت افتاده. از اين عمليات تعدادي عكس و فيلم به يادگار ماند و بسيار خوشحالم كه بچهها را به مدرسه نفرستادم تا شاهد اين ماجراي دلپذير باشند.
اين ماجرا را نوشتم تا تكانهاي باشد در برابر حجم مخرب اخبار منفي خصوصا اخباري كه از
حيوان آزاري در جامعه به گوش ميرسد و از طريق شبكههاي اجتماعي منتشر و فراگير ميشود. چه براساس آموختههاي مذهبي، چه بر پايه حقوق مدني و چه براساس آموختههاي تاريخي كه قدمت آنها به افلاطون، هردوت و ورژيل ميرسد، ما هم ملزم به رعايت حقوق حيوانات هستيم و هم فطرت ما بر اين پايه بنيانگذاري شده است. اميدوارم بتوانيم دومينوي انتشار و انتقال اخبار بد و منفي به خصوص اخبار حيوان آزاري را در شبكههاي مجازي قطع كنيم و شايد، تلاش در جهت ايجاد موج اميد و انتشار اخباري اميدبخش، يكي از وجوه افتراق روزنامهها با شبكههاي اجتماعي باشد.