«اعتماد» سه ماه بعد از اجراي حكم علاءالدين وضعيت آن را بررسي ميكند
طبقه هفتم علاءالدين همچنان پابرجاست
«تخريب» علاءالدين، يا «خراشي» كه ديگر بهبود يافته است
حميد رضا خالدي / هر دو راهروي منتهي به طبقه هفتم را با درهاي آهني آكاردئوني سياه رنگ مسدود كردهاند، كافي است قدم روي نخستين پله منتهي به اين طبقه بگذاري تا فوري چند جفت چشم كنجكاو با نگاهي تهديد آميز از تصميمت تو را منصرف كنند! اما آنچه از لابلاي نردههاي آهني طبقه هفتم و از همان طبقه ششم قابل رويت است، حكايت از آن دارد كه اين طبقه همچنان پابرجاست و حتي آجري از روي آجري برداشته نشده است؛ اينجا طبقه هفتم پاساژ علاءالدين است كه چند ماه قبل قرار بود تخريب شود اما هيچ خبري از تخريب نيست.
تنها تفاوت طبقه هفتم با طبقه ششم پاساژ اين است كه كركرههاي سفيد رنگش پايين است و درهاي مغازههايش قفل، به بياني طبقه هفتم در همان وضعيتي است كه 13 دي ماه سال گذشته و زمان تخريب آن توسط ماموران به وجود آمده بود. همان شبي كه ماموران شهرداري با كلي دبدبه و كبكبه و با خيلي از ماموران انتظامي و امنيتي به بهانه اجراي حكم كميسيون ماده 100 كه به دليل بنا شدن بدون مجوزطبقه هفتم و اينكه بارگذاري آن براي هزاران انساني كه در اين ساختمان غولآسا تردد دارند، به طبقه هفتم يورش بردند و نمايشي را به نام تخريب طبقه هفتم علاءالدين جلوي چشم خبرنگاران، عكاسان و حاضران اجرا كردند اما انگار از بعد از آن نمايش همهچيز اين جا فريز شده است و ديگر هيچ اتفاقي نيفتاده و هيچ تخريبي صورت نگرفته است. عكاسها كلي فلش زدند و روزنامههاي آن روز تيتر يك زدند كه: شاخ غول چراغ جادو شكست ! يورشي كه تنها پوست ديوارها وبرخي از كركرهها و دكورهاي تعدادي از مغازههاي 200 مغازه طبقه هفتم را «خراش» داد. اما درعمل به قول قناعتي، عضو هيات رييسه شوراي شهر، تنها اتفاقي كه در علاءالدين نيفتاده، «تخريب» و اجراي حكم است. او چندي قبل در گفتوگو با «اعتماد» گفته بود: در فرايند اجراي حكم بايد بنايي كه اضافه ساخته شده به شكل كامل تخريب شود، ولي در مورد طبقه هفتم علاءالدين فقط انگار اين طبقه را خراش دادهاند!و امروز طبقه هفتم هنوز پابرجاست. به همان شكلي كه سه ماه قبل مثلا! تخريب شد و به نوعي يكي از بزرگترين افتخارهاي شهرداري در سال 93 لقب گرفت. همان طبقهاي كه وقتي كار تخلف آن بالا گرفت، شهردارتهران را برآن داشت تا حداقل براي كاهش فشارهاي افكار عمومي كه از خود ميپرسيدند: چگونه ممكن است چنين حجمي از ساخت و ساز در يكي از خيابانهاي شلوغ تهران به طور غيرقانوني و بدون اطلاع ماموران شهرداري روي دهد؟ شهردار منطقه 11 را بركنار كند و در مراسم بركناري وي باز هم اين شعار را سردهد كه علاءالدين بايد خراب شود. اما انگار نه حاج رضا علاءالدين تهديدهاي قاليباف را شنيده و نه معاونت شهرسازي منطقه و مديران كميسيون ماده 100 توجهي به توپ و تشرهاي قاليباف كردهاند! تنها تفاوت طبقه هفتم با روزهاي قبل از تخريب اين است كه سقفهاي كاذب تاحدودي تخريب و برخي از كركرهها خراب شدهاند ولي درمجموع خبري از اجراي حكم قطعي، يعني تخريب طبقه هفتم نيست.
حرف مرد يكي است!
امروز بعد از سه ماه از قصه و جنجال تخريب طبقه هفتم علاءالدين، باز هم علاءالدين، علاءالدين مانده است. با همان ژست و پرستيژ. مصداق ضربالمثل معروف: حرف مرد يكي است. از بالاي پل حافظ – جمهوري كه به سمت جنوب ميآيي، طبقه هفتم علاءالدين به خاطر استفاده از بلوكهاي آماده سفيد رنگ آن به خوبي از ساير طبقات قابل تمايز است. و اين يعني طبقه هفتم با وجود تمام شعارهاي شهرداري و پيگيريهاي «نمادين» شوراي شهر! هنوز پابرجاست. از همان درب غربي زير پل حافظ كه وارد پاساژ ميشوي، نخستين چيزي كه توجهت را جلب ميكند تلويزيون بزرگي است كه از سقف آويزان شده و درحال توضيح دادن در مورد مزاياي انواع گوشيهاست. اما بيش ازآن، اين خلوتي پاساژ است كه جلبتوجه ميكند. اينقدر خلوت كه حجم آدمهايي كه براي خريد گوشي و وسايل جانبي آن از دستفروشها آمدهاند و آنهايي كه مشغول خوردن آب زرشك و آلبالو و چايي نبات دم در پاساژ هستند، بيشتر از مشتريان داخلي پاساژ است. در غربي همان دري است كه آن عكس معروف خبرگزاريها را تداعي ميكند. همان عكسي كه از پشت، گروهي از مامورين يونيفورمپوش پليس را نشان ميدهد كه در رديفهاي منظم داخل پاساژ و رودرروي كركره بزرگ آن ايستادهاند تا هنگام اجراي حكم تخريب در نخستين ساعتهاي روز جمعه 13 ديماه، كسي جرات ورود را به خود ندهد. بهترين وسيله براي رسيدن به آخرين طبقه، آسانسور زوار دررفتهاي است كه تاكنون 2 – 3 بار سقوط كرده و مجروح هم داده ولي هنوز شايد از سر اجبار، با صداي قيژقيژ معروفش، هر بار 10- 12 نفر مسافر را از طبقه همكف به ساير طبقات ميبرد و ميآورد. از داخل آسانسور قديمي و شيشهاي پاساژ، كه با نفس نفس طبقهها را يكي يكي بالا ميرود، طبقات و حجم فعاليت آنها مشخص است. نكته عجيب اينكه، برخلاف ماههاي قبل كه 80 درصد حجم تردد و مبادلات مشتريان در طبقات يك و منفي يك خلاصه ميشد، حالا هر چقدر بالاتر ميروي، بيشتر برحجم مشتريان و تراكم آدمها اضافه ميشود. فرمولي كه طبقه ششم، نقطه اوج آن است. حجم مشتريان و آدمها در اين طبقه به گونهاي است كه انگار پاساژ را سرو ته كردهاند! و اينجا طبقه اول است. اما نگاه ما، به طبقه بالاست.
حال و روز امروز طبقه هفتم دقيقا مصداق همين حرف قناعتي است. خراشي روي صورت مجتمعي با بيش ازهزار مغازه و غرفه. با وجود گذشت بيش از سه ماه از اجراي حكم طبقه هفتم، مغازهدارها به هيچ عنوان رغبتي براي صحبت در مورد آن ندارند. يكي به طنز ميگويد: آقا «بلد» نيستم. نپرس. و ديگري ميگويد: از خودش – علاءالدين – بپرس. بالاخره مرد ميانسالي كه با لهجه شيرين آذري صحبت ميكند حاضر ميشود پاسخگوي سوالاتمان در مورد سرنوشت مغازهداران طبقه هفتم باشد. او ميگويد: هيچي آقا بسته شد، تمام شد رفت. البته خداييش تقريبا 70 درصد بچهها يا پولشان را گرفتند يا مغازه ديگري به آنها داده شد.
انگار چيزي به خاطرش آمده باشد از من ميپرسد: راستي، شما خبر نداريد بالاخره اينجا چه خواهد شد؟ و خودش قبل از اينكه پاسخي از من بشنود ادامه ميدهد: من كه باهاش – علاءالدين – صحبت ميكردم ميگفت: بايد يك سالي صبر كرد تا آبها از آسياب بيفتد تا بتوانيم دوباره طبقه را بازكنيم و دنبال مجوزهاي آن برويم. ولي من فكر نميكنم.
دوستش كه مشغول نوشتن آخرين نرخ گوشيها روي تخته وايتبرد مغازه است گويي كه با رفيقش چندان موافق نيست؛ سخنان وي را قطع ميكند و ميگويد: ولي من شنيدهام گفته – علاءالدين – جو طوري است كه تا قالبياف نرود، نميتوانيم كاري كنيم. او در مورد تاثير اين رخداد بركار ساير مغازهدارها ميگويد: اين حادثه از يك طرف و ركود بازار از طرف ديگر باعث شده تا واقعا كار اين جا فلج شود. تازه علاءالدين هنوز اجارهها را بالا نبرده. با اين وجود واقعا خيلي هنر كنيم بتوانيم كرايههاي 15 تا 20 ميليوني مغازهها را درآوريم! يكي از فروشندگان جوان يكي ديگر از مغازههاي طبقه هفتم برخلاف نظر همكارش معتقد است كه اكثر مالكين مغازهها هنوز بلاتكليف هستند: فقط تعداد كمي از مغازهدارها موفق شدهاند پولشان را بگيرند. آنهايي كه خيلي گير بودند! وگرنه بقيه افراد را پخش كردند بين ساير مغازهها. الان اگر نگاه كنيد در خيلي از مغازهها به جاي يكي، دو نفر چهار، پنج نفر مشغول كار هستند. يعني طرف كه تا ديروز ميلياردر بوده، حالا مجبور است با شخص ديگري شريكي كار كند. آن هم با هزار منت!
او مكثي ميكند و ادامه ميدهد: قصه تخريب علاءالدين، فقط و فقط به نفع مالكين پاساژ روبهرويي - چهارسو – شد. مغازههايش را با قيمتهاي نجومي فروخت و الان هم اكثر مشتريان ما را جذب كرده است.
دفتر علاءالدين: ما با كسي دعوا نداريم !
مقصد بعدي، دفتر آقاي رييس است. دفتر رضا علاءالدين مالك افسانهاي پاساژ، كه سياستش، مانند رييسجمهور اسبق، «سكوت» است و بس. دفتري كه برخلاف تصوري كه از اين مرد پشت پرده و مرموز دنياي فريبنده موبايل داريم، دفتري كوچك و نقلي است كه در شيشهاي آن بين طبقههاي همكف و اول باز ميشود. بدون هيچ تابلو و نشانهاي. ورودي دفتر اتاقي است بسيار كوچك با يك ميز و دو نيمكت با روكشهاي مشمايي مشكي رنگ و رو رفته و ديوارهايي كه با لايههايي از چوب پوشيده شدهاند. مردميانسالي با كت و شلوار شكلاتي پشت ميز مسوول دفتري نشسته و درحالي كه مشغول بازي با موبايل خود است، با دو جوان حاضر ديگر هم صحبت ميكند. يكي از پسرها داستان دزدي از مغازهاش را تعريف ميكند. مغازهاي كه معلوم نميشود داخل پاساژ است يا بيرون از آن. چند دقيقهاي ميگذرد. انگار كه من را نميبينند ! هيچكس نميپرسد من در آن اتاقك كوچك چه ميكنم ! بالاخره مجبور ميشوم خودم را معرفي كنم و خواستهام يعني صحبت با حاج علاءالدين را مطرح كنم. آقاي مسوول دفتر، بدون آنكه سرش را از روي موبايل بلند كند، بدون هيچگونه استرسي ميگويد: حاج آقا با كسي مصاحبه نميكند !
- ولي صحبتهاي وي ميتواند خيلي چيزها را مشخص كند.
مرد اينبار سرش را از روي موبايل خود بلند ميكند و با همان لحن بيتفاوت خود جواب ميدهد: ما با كسي دعوا نداريم! و دستش را دراز ميكند براي دست دادن. يعني خداحافظ به سلامت. خوشگلدي!
موقع بيرون آمدن باز هم نگاهي به بالا ميكنم. لولههاي كولرهاي گازي و ديوارهاي پيشساخته هنوز مصمم و پابرجاهستند. اينقدر مصمم كه اين سوال را به ذهن ميآورند كه: بالاخره زور شوراي شهر – و البته فقط يكي، دو نفر از اعضاي آن – به حاج رضا و طبقه هفتم پاساژ ميرسد، يا به قول كاسبها، همه منتظر ميمانند تا آبها از آسياب بيفتد و مجوزي بگيرند و خلاص!؟ به نظر ميرسد فعلا كه زور شهردار پايتخت به حاجرضاي افسانهاي موبايل ايران نرسيده است كه اين خود سوال بزرگي است. اينكه در پشت اينهمه اقتدار علاءالدين چه جريان يا اشخاصي پنهان شدهاند؟ چه كساني چند بار كارگران اجراي حكم را از دم در پاساژ بازگرداند؟ چه كسي به ماموران تخريب دستور دادند كه فقط خراشي برپيكره طبقه هفتم بيندازند تا بلكه جوابي براي افكار عمومي ملتهب آن روزها باشد.