گزارشي از شب بخارا، ويژه نيكوس كازانتزاكيس
ذهن روشن و قلب گرم
محسن آزموده
نيكوس كازانتزاكيس (1957-1883 م.) نويسنده، شاعر، روزنامهنگار، مترجم و سفرنامهنويس شهير يوناني، نزد كتابخوانان ايراني بسيار شناخته شده است. شماري از مهمترين آثارش توسط مترجماني نام آشنا به فارسي ترجمه شدهاند، از «زورباي يوناني» و «مسيح باز مصلوب» با ترجمه محمد قاضي گرفته تا «آخرين وسوسه مسيح» و «گزارش به خاك يونان» با ترجمه صالح حسيني و «ژاپن و چين» و «به سوي آزادي» توسط محمد دهقاني. انديشه رمانتيك و مبتني بر تجربه زيسته كازانتزاكيس و زندگي پر فراز و نشيب و جذاب او، همواره مخاطبان فارسي را به او جذب كرده است. چهارصدوشصتوسومين شب بخارا، به همت مجلههاي بخارا و كاروان مهر و نشر ماهريز عصر سهشنبه 24 ارديبهشت در تالار فردوسي خانه انديشمندان علوم انساني برگزار شد.
در ابتداي اين نشست علي دهباشي، مدير مسوول و سردبير بخارا، سخن خود را با ذكر خاطرهاي از سالهاي دهه 1350 و ويترين كتابفروشي انتشارات خوارزمي آغاز كرد، روزهايي كه آثار نيكوس كازانتزاكيس مثل زورباي يوناني، آزادي يا مرگ و ... با ترجمه زندهياد محمد قاضي منتشر ميشد. مثلا از زورباي يوناني اگرچه ترجمههاي ديگري هم وجود دارد، اما مرحوم قاضي به اصرار دوستان آن را به فارسي ترجمه كرد. مرحوم قاضي در خاطراتش ميگويد: «مقدمه پرشور و حال و متناسب با دنياي زوربا بر آن افزودم، مقدمهاي كه تمام خوانندههاي ترجمه زورباي من بدون استثنا به من گفتهاند، به جاي اسم مترجم بنويسم: زورباي يوناني به ترجمه زورباي ايراني.»
محمد دهقاني استاد ادبيات و زبان فارسي ديگر سخنران اين نشست، ضمن تقدير از مترجم و اشاره به نكاتي درباره ترجمه او، به تاثير كازانتزاكيس بر خودش پرداخت و گفت: خواندن آثار كازانتزاكيس باعث شد تحمل من در مقابل شدايد زندگي بيشتر شود. سپس فرزانه قوجلو مدير مجله كاروان مهر و مترجم كتاب «نيكوس كازانتزاكيس» نوشته همسر او، نيز قسمتهايي از كتاب را براي مخاطبان خواند. در پايان نشست بخشي از فيلمي كوتاه از كازانتزاكيس پخش شد كه گلبرگ زرين ترجمه آن را خواند و روايتي از زندگي او ارايه كرد. اما سخنران اصلي اين نشست مصطفي ملكيان بود كه بهتفصيل به ويژگيهاي مثبتي پرداخت كه با خواندن اين كتاب، ميتوان از زندگي كازانتزاكيس اخذ كرد.
كازانتزاكيس از معنويان جهان
سخنراني مصطفي ملكيان تحت عنوان «ذهني روشن و قلبي گرم» به مرور كتاب خاطرات همسر دوم نيكوس كازانتزاكيس، هلن، از همسرش نيكوس، اختصاص داشت. وي در ابتدا گفت: حسن عمده اين كتاب آن است كه به يك معنا زندگينامه خودنوشت است، زيرا از كنار نهاده شدن نامههاي نيكوس كازانتزاكيس فراهم آمده و مستند است و جز در فواصل نامهها، توضيح چنداني وجود ندارد و سرنوشت او را از وراي نامههايي كه نوشته، گرد هم آورده است. ملكيان يگانه راه درست رويارويي با يكي از فرزانگان يا فيلسوفان يا عارفان يا الهيدانان يا عالمان را يافتن و سپس جذب نقاط و نكات مثبت در زندگي و انديشههاي ايشان خواند و گفت: در هر مواجهه ديگري با اين بزرگان نه عقلانيتي هست، نه اخلاقيتي. به اين اعتبار كوشيدم نكات مثبت زندگي كازانتزاكيس را بيابم، تا در صورت پذيرش اين نكات، آنها را جذب زندگي خودمان كنيم. البته در اين كتاب از انديشههاي او- كه در ساير آثارش هست- خبري نيست و صرفا گزارشهايي از زندگي او ميبينيم. من از اين كتاب قطور و آموزنده 43 نكته مثبت از زندگي كازانتزاكيس استخراج كردهام. به گمان من كازانتزاكيس يكي از معنويان قرن بيستم است. خود او هم در نامهاي كه به انديشمندان انگليس احتمالا در سال 1946 نوشت، آنها را به گرد هم آوردن معنويت و عقلانيت فراخواند.
انسان و خدا
وي در ادامه به ويژگيهاي مورد تاكيد زندگي كازانتزاكيس در رابطه انسان با خدا پرداخت: 1. كازانتزاكيس در جستوجوي خدايي بود كه عادل است و آزادي انسان را پاس بدارد؛ 2. او بر مولفه ايمان تاكيد داشت و يكي از ويژگيهاي منفي دوران مدرن را فقدان يا كمبود ايمان به ماورا تلقي ميكرد، 3. كازانتزاكيس در زندگي راه سربالا (راه خدا به تعبير عارفان) را بر راه رو به جلو يعني راه خوشي، ترجيح ميداد، 4. كازانتزاكيس جستوجوي آسايش را با فروختن روح به شيطان مترادف و آن را امري ناسزاوار ميدانست، خريدار روح ما بايد خدا باشد، 5. او معتقد بود خدا جهان را براساس قوانين ضروري تدبير ميكند و ما با نوعي ضرورت فلسفي مواجهيم و در نتيجه رفتار درست، مواجهه قهرمانوار و آرام با ضرورت جهان است و آن را بپذيريم، 6. سپاسمندي از هستي. 7. توجه به روح و عقيده به قدرت همهجانبه روح آدمي.
انسان و خود
ملكيان سپس به آنچه كازانتزاكيس درباب رابطه انسان با خودش گفته پرداخت و گفت: 8. من فقط براي نجات روح خودم آمدهام و نجات روح من بزرگترين مسووليتي است كه براي خودم قائلم، 9. نجات روح دو چيز لازم دارد: الف: روشني ذهن و ب: قلب گرم. كساني كه ذهن روشن ندارند، راه را پيدا نميكنند و كساني كه قلب روشن ندارند، ولو ذهن روشن داشته باشند، ممكن است راه را بيابند، اما اهتمام در رفتن آن راه ندارند، 10. خودانگيختگييا خودفرمانروايي (ص 32) يعني آن زندگي نجات بخش روح است كه انسان فرمانبردار عقل خودش باشد، 11. به روياهاي خود پشت نميكنم، روياها رسالت (calling) ما را نشان ميدهند، 12. در باب روياهايم سازشناپذير هستم، 13. در روياهايم زيادهخواه هستم و در كمال زندگيام كوتاه نميآيم، 14. من زندگي را جدي ميگيرم و در راه آرمانهايم سختكوش هستم، 15. انسان بايد صبور باشد، 16. عطش آموختن در من سيريناپذير است و آن را در خودم تقويت ميكنم، 17. من ميدانم كه نجات روح من با توجه به عنصر خير و خوبي يعني اخلاقي زيستن امكانپذير است و هيچ چيزي نميارزد كه من وجدان پاك خودم را از دست بدهم، 18. من بايد اينجايي و اكنوني زندگي كنم، گذشته و آينده سارق عمر من هستند، 19. فقط عاشقان درد و رنجهاي هستي را ميتوانند تحمل كنند.
انسان با ساير انسانها
وي در ادامه به ويژگيهاي مورد تاكيد در زندگي كازانتزاكيس در ارتباط انسان با ساير انسانها پرداخت و گفت: 20. «بود» من بايد همچون نمودم باشد، يعني در وهله اول بايد بكوشم «بودم» را به نمودم نزديك كنم اما اگر نتوانستم، نمودم را به «بودم» نزديك كنم، تعبير ديگر اين ويژگي سادگي است. صداقت يعني انطباق ظاهر و باطن، 21. نتيجه ويژگي پيشين است يعني من فقط چيزي را موعظه ميكنم كه به آن عمل ميكنم و بالعكس به تعبير يكي از الهيدانان، مسيح به ما نگفت كه موعظه كنيد، خودتان موعظه باشيد، 22. نتيجه ويژگي پيشين اينكه من هيچوقت دروغ نميگويم، 23. فروتني و خود را همتاي ديگران دانستن، 24. كمك به مستمندان، 25. رحم ورزيدن نسبت به انسانها يعني فهميدن اوضاع و احوالي كه ديگران در آن دست به عمل ميزنند، 26. نسبت به ديگران آسانگير و نسبت به خودم سختگير باشم تا جايي كه از خودم ناممكنها را بطلبم، 27. بخشندگي يعني فقط به ميزاني از مال خودم استفاده كنم كه به آن نياز دارم، 28. بخشايش يعني بايد بتوانم ظلمي كه ديگري به خودم كرده را ببخشايم، عظمت انسان به ميزان بخشايش ظلمهاي ديگران به خود اوست، 29. من جاهطلب نيستم و با كسي در حال مسابقه نيستم، 30. حسد نداشتن: وقتي مقايسه نظري و مسابقه عملي تعطيل شود، من نسبت به كسي حسد نميورزم، 31. همه را به چشم معلم خودم ميبينم و از هر كس ميتوان چيزي آموخت، 32. سكوت دوستي، 33. به همان اندازه كه از در جمع بودن لذت ميبرم، از تنهايي نيز لذت ميبرم و اصولا تنهاييدوست و عاشق تنهاييام، 34. من همه انسانها را دوست دارم، چه آنها كه خطاكار هستند و چه صوابكاران و عشق نامشروط به انسانها دارم، 35. من عاشق همه هستم ولي دلبسته هيچ كس نيستم، اين را كازانتزاكيس متاثر از بودا ميگفت، دلبستگي نه، عشق آري، در عشق خودم را براي تو ميخواهم اما در دلبستگي تو را براي خودم ميخواهم، 36. در ارتباطات با ديگران صراحت لهجه دارم و حقيقت را صريح ميگويم، 37. در عين حال ظلمناپذير هستم و در مقابل ظالم ميايستم، 38. مهماننوازي كه همسرش بسيار بر آن تاكيد ميكند.
انسان و طبيعت پيراموني
اين استاد فلسفه سپس به ويژگيهاي مورد تاكيد در زندگي كازانتزاكيس در ارتباط با طبيعت پيراموني پرداخت و گفت: 39. من به هيچ پديدهاي اميد نميبندم، نه پديدههاي طبيعي، نه انساني، كار را فقط با اتكا به خودم انجام ميدهم، 40. بياعتنايي به مال: هيچوقت نميگذارم اشياء مالك من شوند، 41. صرفهجويي، 42. من در انتظار تغيير جهان نيستم و تغيير جهان چيزي نيست كه با آرزوهاي من انجام بگيرد، ميتوانم به جاي آن نگرشم را به جهان عوض كنم، اين يكي از اصول تفكر رواقيان است، يعني وقتي امور بر وفق مرادت نيست، مرادت را بر وفق امور كن و 43. هر جا ميتوانم نقص چيزي را برطرف كنم، بر عهده من است كه آن را برطرف كنم.
كتابي براي بهتر شدن
ملكيان در پايان گفت: بنا به آنچه همسر كازانتزاكيس نشان داده، اين نوع زندگي، يعني زندگي براساس ويژگيهاي بالا نتيجههايي دربردارد كه عبارتند از: 1. انسان تعادل رواني پيدا ميكند، 2. آرامش عميق، 3. شادي وصفناپذير، 4. غناي دروني و بياعتنايي به فقر بيروني، 4. عمق دروني و سطحي نديدن امور، 7. خوب است انسان وجدان ديگران باشد، يعني نفس بودن من ديگران را به محكمه درونيشان دعوت ميكند. خلاصه اينكه كتاب حاضر ما را عالمتر و فيلسوفتر و محققتر و متفكرتر و متتبعتر و آكادميسينتر نميكند، اما ما را آدم بهتري ميكند. ويتگنشتاين ميگفت، اي خواننده اميدوارم كتاب من تو را بهتر كند، يعني انسان بهتري شوي. در اين كتاب به تعبير شاعر ما باد ميوزد و اين باد ميتواند كمي حال ما را دگرگون كند.